ابراهيم نيشابوري
ميگويد:شخصي به نام(عمربن عوف)حاكم ظالم و
ستمگر نيشابور تصميم گرفت مرا كه ازشيعيان بودم به جرم دوستي از خاندان پيامبر
وشيعه وپيروبودن اعدام كند خيلي ناراحت وهراسان شدم با خويشانم وداع كردم وخودم را
به شهر سامراءحضور امام حسن عسگري(ع) رساندم وقصدم پنهان شدن بود وقتي كه به نزد آن
حضرت شرفياب شدم ديدم پسري كه چهره اش مانند ماه شب چهارده مي درخشيد در آنجا نشسته
بود از نور جمالش آن چنان حيران وشيفته شدم كه نزديك بود جريان خودم را فراموش كنم
آن كودك نوراني به من فرمودند : اي ابراهيم فرار نكن خداوند شر آن حاكم را
از سر تو دور ودفع مي كندحيرت من زيادترشد به امام حسن عسگري (ع) عرض كردم اين
آقازاده كيست كه از باطن من خبر داد حضرت فرمودند:هوابني وخليفتي من بعدي اين كودك
پسرم و جانشين من بعد از من مي باشدهمان گونه كه آن حضرت خبر دادند خداوند مرا از
شر آن حاكم ستمگر عمربن عوف حفظ كرد چون معتمد عباسي يكي از برادرانش را فرستاد تا
آن حاكم ستمگر را بكشد
تا كه سوداي تو اي دوست به سر دارم من
رو كجا جز به درگاه دگر دارم من
نظرم هست به هر لحظه بر آن منظر تو
به دگر منظري آخر چه نظر دارم من
خلاصه احوالات امام زمان(عج)
نام:همنام پيامبر(ص)(م-ح- م- د)
القاب معروف حضرت:مهدي معود0 امام عصر0 صاحب الزمان0 بقيه الله0 قائم
پدر ومادر:امام حسن عسگري(ع) نرجس(ع)وقت ومحل ولادت:روز 15 شعبان سال 255 يا 256
هجري قمري در شهر سامراه متولد شدندچند سال با پدر:
حدود پنج سال تحت سرپرستي پدر به طور مخفي در چه سالي به امامت رسيدند:
درسال 260 هجري بعد از شهادت پدر بزرگوارشان مقام امامت به ايشان محول شدشروع
غيبت:ازسال 260 هجري قمري شروع ودرسال 329 كه حدود70 سال ميشود پايان يافت (والله
اعلم)شروع غيبت كبري :ازسال329 شروع وتا وقتي كه خداوند اراده كند ظهور مي كند.