مصاحبه صمیمی با کربلایی حمیدرضا نژادی ، مداح هیئت محبین آل طاها
حمیدرضا نژادی.ما اورا آقا مهران صدا می کنیم
از سالها پیش می شناسمش.شاید 17-18 سال پیش.ساده ، با محبت ، و بسیار دوست داشتنی
تصمیم گرفتم برای اولین مصاحبه اختصاصی سایت هیئت با او تماس بگیرم.وقتی گوشی را برداشت مثل همیشه پر شور و با محبت بسیار شروع به حرف زدن کرد.انگار معدن انرژی مثبت است.
در حالی که نمی داند قصدم مصاحبه است سخنم را با او اینگونه آغاز کردم
خودتان را معرفی کنید
پرسید می خواهی مصاحبه کنی؟گفتم بله.اینگونه شروع کرد.
- بنده حمیدرضا نژادی هستم.متولد 1359.در آمل متولد شدم.
از فعالیت های فرهنگی تان بگویید
- سال71 یا 72 بود وارد انجمن اسلامی شدم.بعد از آن با حاج حسین جوادی آشنا شدم و هیئتی به نام سربازان امام زمان (عج) را زیر نظر انجمن اسلامی تشکیل دادیم. بعد از مدتی به صورت مستقل فعالیتمان را ادامه دادیم و نام هیئت را به محبین آل طاها تغییر دادیم.
مراسم های هیئت چگونه برگزار می شد؟
اوایل با هیئت مراسم های مناسبتی داشتیم.یعنی برای هر مناسبتی که بود مراسم می گذاشتیم.بعد از مدتی فکر می کنم سالهای 3-72 مراسم ها به صورت هفتگی در آمد.در همان ساله ها بود که وارد مداحی شدم تا الان در این امر مستفیض هستم.(می خندد)
از هیئت بیشتر برای ما بگویید
در سالهای اول با مشکلات زیادی روبرو بودیم.آن موقع ها امکانات نداشتیم.بای اجرای یک مراسم باید به شهرداری می رفتیم و باند را از شهرداری تا محل مراسم بر روی پشتمان حمل می کردیم و پس از اتمام مراسم به شهرداری بر می گرداندیم.کم کم مشکلات مرتفع شد.توانستیم وسایل و لوازم بخریم.سیستم صوتی مستقل داشته باشیم.برای محل مراسم هم مشکلات بسیاری داشتیم که مجبور شدیم بسیاری از جاها را واگذار کنیم.
مراسم را کجا برگزار می کردید؟
در ابتدا کار را از مهدیه شروع کردیم.بعد از اینکه مستقل شدیم به مسجد امام حواد (ع) رفتیم.بعد از مدتی مجددا به مهدیه برگشتیم.به خاطر یکسری مشکلات مجبور شدیم از مهدیه خارج بشویم.مدتی مراسم ها را در منزل امام جمعه آمل برگزرا می کردیم.بعد از مدتی از آنجا هم رفتیم و در مسجد امام محمد باقر (ع) مستقر شدیم.
علت این جابجایی ها چه بود؟
چون این مساجد هیئت امنایی اداره می شد و به خاطر جو نا مناسبی که در آمل وجود دارد بعد از یکی دو سال عذر ما را می خواستند ظاهرا به خاطر اینکه این ترس وجود داشت که ما آن محل را تصاحب کنیم!
هیئت چگونه به مردم معرفی شد؟
روزهای اول ، مراسم هیئت را سه نفری برگزار می کردیم.من و حاج حسین و آقا یاسر رجبی.بعد از مدتی سید عباس محمدی به ما اضافه شد.در آن حال و هوا می گفتیم به نیت پنج تن مراسم ها را برگزار می کردیم بر این باور بودیم که نفر پنجم آقا امام زمان (عج) است.بعد از چندماه مراسم ها چنان رونق گرفت که مردم در راهروی مهدیه هم می ایستادند.به هر حال این نظر اهل بیت (ع) و همت و همیاری بچه های هیئت بود که هیئت را به مردم شناساند.
علاوه بر هیئت فعالیت فرهنگی دیگری هم داشتید؟
در سالهای اول جاهایی که می رفتم فردی کار می کردم.جاهیی مثل پایگاه بسیج خیابان نور.در آنجا فعالیت های قرآنی انجام می دادم.بعد از تاسیس هیئت چند سالی هیچ جا نرفتم و فقط بسیجی فعال مسجد ابولفضل (ع) بودم اما در حال حاضر جانشین پایگاه امام رضا (ع) و عضو هیئت امناء مسجد امام رضا (ع) هستم.
در مداحی چه کسی را الگوی خود قرار دادید؟
من معمولا مداحی های حاج منصور ارضی را گوش میکنم و همیشه ایشان را الگوی خود قرار دادم.سال ها با نوارهای حاجی صفا می کردم.فقط مداحی حاجی بود.
چقدر در پیروی از این الگو موفق بودید؟
موفقیت من در همین حد بود.شما تا وقتی پیش استاد نروید و زانوی ادب نزنید نمی توانید استفاده زیادی ببرید.با استفاده از نوار و فیلم نمی شود زیاد موفق بود.وقتی تهران می رفتم تاثیر زیادی داشت.صحبتها و نوع حرف زدن حاجی برایم درس بود و تاثیر زیادی در نوع مداحی های من داشت.
در بین سالهای 81 تا 83 خیلی ها معتقد بودند صدای آقا حمیدرضا (مهران) با حاج منصور مو نمی زند و عین حاجی می خواند.نظر خودتان راجع به این موضوع چیست؟
معمولا آدم وقتی به صدای خودش گوش می کند اصلا برایش خوشایند نیست.این لطف دوستان بود.
چرا این روند را ادامه ندادید؟
به خاطر یکسری مشکلات 4-5 سال نتوانستم به نوارهای حاجی گوش بدهم.حتی 6-7 ماه نتوانستم مداحی کنم.
چقدر در روز تمرین میکنید؟
در روز خیلی کم!اکثرا شعر را می گیرم و با سبک هایی که شنیده ام و در ذهنم هست می خوانم.
چقدر مطالعه می کنید؟
کتاب های مقتل و زندگی نامه اهل بیت را در طول هفته مواقع بی کاری می خوانم.کتاب های اخلاقی را روزی یکی دو ساعت یا هفته ای 6-7 ساعت می خوانم.
از خاطرات هیئت برایمان بگویید
حضور در هیئت همه اش خاطره است.مردمی که می آیند و مشکلاتشان را می گویند و از اهل بیت (ع) می خواهند کمکشان کنند.مردمی که از اهل بیت (ع) حاجت می گیرند و برای ما تعریف می کنند.اینها همه اش خاطرات خیلی خوبی است.اما معمولا ماندگارترین خاطرات در اردوها و سفرها به وجود می آید.خاطرات زیادی دارم از اردوهای مشهد،جنوب،قم،جمکران،بیت رهبری،امام زاده صالح و ...
راستش در گذشته صمیمیت در هیئت بیشتر بود.البته نه اینکه الان نباشد اما آن موقع بیشتر بود.این هم به خاطر مشکلاتی فعلی بچه هاست و اینکه الان دیگر اکثر بچه ها متاهل شده اند.
یک سال (با هم) به مشهد رفته بودیم.دو نفر از بچه ها صبح زود تصمیم گرفتند برای همه حلیم بخرند.بعد از مدتها انتظار در صف طولانی خرید حلیم وقتی با یک ظرف بزرگ حلیم آمدند هیچ کدام از بچه ها حلیم نخوردند و همه حلیم روی دستشان باد کرده بود.هنوز چهره ی آن دو نفر در ذهنم هست. (می خندد)
بدترین خاطره ای که دارید
از زمان تاسیس هیئت خیلی ها از هیئت جدا شدند اما بدترین خاطره ام جدایی این تعداد از بچه ها بود.
ماجرا چه بود؟
نمیدانم،شاید نیت آنها بد نبود اما می دانید وقتی هدف دوتا یا سه تا می شود آدم راه را گم می کند.وقتی من وارد این هیئت شدم دیگر هیچ جا نمی روم و همینجا برای اهل بیت کار می کنم.دوستان هدف دیگری داشتند که خدا عالم است.
از کربلا برایمان بگویید.چه شد که به کربلا رفتید؟
سالها علاقه داشتم به کربلا بروم.هر بار موقعیتی پیش می آمد و هربار به علتی نمیشد.سال گذشته با بچه های هیئت تصمیم گرفتیم دهه دوم محرم را در کربلا باشیم.بعد از ماه ها تلاش و تشکیل یک تعاونی که امید داشتیم به وسیله آن بتوانیم به این سفر برویم با یک کاروان در تهران قرار گذاشتیم که راهی کربلا بشویم.اما بازهم مشکلاتی پیش آمد و نشد.بعد از چند ماه در کاروان آقای کمانگری اسم نوشتیم و آقا طلبید و ماه صفر به کربلا مشرف شدیم.
چه حسی داشتید؟
خب آنهایی که برای بار اول می روند حس غریبی دارند.آن موقع که گفتند کارها درست شده و می خواهیم برویم باورمان نمیشد.
شنیده بودم وقتی وارد کربلا می شوی دهان قفل می شود و نمیتوانی چیزی بگویی.نمی توانی کاری بکنی.برای من هم همینطور شد.وقتی وارد کربلا شدم و چشمم به ضریح افتاد دور خودم می چرخیدم.در بین الحرمین دور می زدم و حتی نتوانستم مداحی بکنم.
بار اول که ضریح حضرت سید الشهدا را دیدید چه حسی داشتید؟
غیر قابل باور بود.اصلا انتظارش را نداشتم.وقتی وارد کربلا شدیم داشتیم وسایلمان را جابجا می کردیم آنموقع نمیدانستم حرم حضرت چند درب دارد.ورودی های آن کجاست. وقتی داشتیم از جلوی باب قبله می گذشتیم ناگهان چشمم به ضریح حضرت افتاد که کاملا در دید بود.
دوست دارید چه سوالی از شما بپرسم؟
هیچی. (می خندد) همین قدر بس است.
صحبتی با بچه های هیئت دارید؟
چی بگویم؟ما هدفمان از آمدن به هیئت از گذشته ارث به ما رسیده است.ما هرچه داریم از پیرغلامان است.از نیاکان ماست.ما با تلاش به امام حسین (ع) نرسیده ایم.باید تلاش کنیم،درک کنیم،نیتمان را خالص کنیم عرض ادب کرده باشیم.و لا غیر.همین
و حرف آخر
حرف آخر؟ خداحافظ
» بازگشت |
تاریخ : 1 آذر 1403 |
توسط : admin |
بازدیدها : 6 220 |
نظرات : 4
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.