باید منابع اخلاقی را از قرآن، روایات و عقل استخراج کنید
در این دیدار که در محل بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء صورت گرفت حضرت آیت الله جوادی آملی ضمن تسلیت عاشورای حسینی طی بیانات ارزشمندی به تبیین وظیفه شیعیان در قبال حادثه عاشورا پرداختند و فرمودند:
امروز یازدهم محرم الحرام و روز سوگ و ماتم است. نظر کنیم به اینکه وظیفه ی ما بعد از شهادت امام حسین(ع) و یاران شان در حادثه کربلا، چیست. این جمله که شعار رسمی ما است، دو بخش دارد: یک بخش دعا است، که از خداوند میخواهیم اجر همه عزاداران را عظیم بشمارد و اجر بزرگ عطا کند «اسئل الله بحقکم و بالشأن الذی لکم عنده ان یعطینی بمصابی بکم افضل ما یعطی مصابا بمصیبته». اما بخش دوم است که از خدا مسئلت میکنیم توفیقی عطا کند که ما خونبهای حسین بن علی(ع) را بگیریم و این دو مطلب دارد که باید بحث شود؛ اولاً چرا ما خونبها بگیریم؟ زیرا داریم که «و من قتل مظلوماً لقد جعلنا لولیه سلطاناً» ما که اولیای دم نیستیم. اما سید و غیرسید همه این دعا را میخوانند. دوماً کسانی هم که جنایت کردند، توسط مختار و امثال اینها به درک واصل شدند و دیگر نیستند. اثبات این دو مطلب نشان میدهد که این جریان همیشه زنده است. در شناسنامه ما یک پدر و مادری هست که طبیعی است، آنها ما را به دنیا آوردند و نام خود را در شناسنامه ما گذاشتند و ما فرزندان آنها هستیم. ولی وقتی بالغ شدیم، پدر خود را خودمان انتخاب میکینم. وقتی وجود مبارک پیامبر(ص) فرمودند: «انا و علی ابواه هذه الامه» بیایید فرزندان ما شوید، ما هم گفتیم: چشم. ما فرزندان آنها شدیم و آنها هم ما را قبول کردند. وقتی که کسی بالغ شد، خودش باید پدر خود را انتخاب کند. پس وقتی امیرالمؤمنین(ع) پدر ما شد، حضرت فاطمه(س) نیز مادر ما است. پس بنابراین اشکال اول، حل میشود و ما هم میتوانیم خونبهای امام حسین(ع) را طلب کنیم.
اما اشکال دوم که میگوید: «کسانی که در حادثه کربلا بودند، به درک واصل شده اند.» در حادثه کربلا فقط شهادت امام حسین(ع) مطرح نیست، مسألهی امامت، ولایت و خلافت مطرح است، از همان آغاز، جریانِ تمثیل است و نه تعیین، فرمودند که « فعلی الاسلام صراط امه براع مثل یزید» نه اینکه «براع ما یزید» تا روز قیامت این حرف ها هست. فرمودند سخن از من یا سخن از یزید نیست، سخن از مثل یزید است چه در مصر، چه در تونس، چه در یمن، چه در بحرین، چه در عربستان و چه در ایران قبل از انقلاب . لذا ما هستیم و امامت و دشمن امامت، ما هستیم و قرآن و دشمن قرآن، ما هستیم و عترت و دشمن عترت.
حضرت استاد در ادامه فرمودند: تمام تلاش و کوشش ما این باشد که در بحث اخلاق، چه در بحث حوزه و چه در بحث دانشگاه ها، به کف بهشت نرویم. خدا خیلی ها را به بهشت میبرد، ولی اگر بتوانیم به سقف بهشت برویم، چرا به کف بهشت برویم؟ این نوحه ها که در حد ضجه زنانه است و شما در روضه ها میبینید، اینها یقیناً آدم را به بهشت میبرند، ولی ته بهشت میبرند. آن ترکیب بند نیّر تبریزی را در نظر بگیرید، گریهی ما از این تریکب بند خیلی بیشتر از اینها است. خدا نیّر تبریزی را رحمت کند، در این ترکیب بند شروع میکند که من که هستم...من که هستم... و سیل اشک همینطور از انسان جاری میشود.
چه در مسأله اخلاق و چه مسأله فقهی و اینها، ما بلاخره دینی داریم که با جان و دل آن را پذیرفتیم. این دین ما را حسابی راهنمایی کرده است، این دینی که به ما گفته «طلب العلم فریضه» این دینی که به ما گفته «اطلب العلم ولو بالسین» این چنین نیست که بگوید طلب علم واجب است و نگوید چه بخوانیم. این اصل اول است، پس گفته «طلب العلم فریضه» اما همچنین گفته است که چه بخوانیم و چگونه بخوانیم. مرحوم کلینی هم از وجود مبارک پیامبر(ص) و هم از وجود مبارک امام صادق(ع) نقل کرده است که «انما العلم ثلاثه: آیات المحکمه، فریضه العادله، سنته القائمه» حوزه های ما تا قبل از این عصرهای اخیر ، این حدیث را اینگونه معنا میکردند:
1. آیات محکمه، فقه و اصول.
2. فریضه عادله، فقه و اصول.
3. سنت قائمه، فقه و اصول.
دیگر این حوزه خواجه نصیر و میردادماد تربیت نمیکند آخر این دینی که گفته درس بخوان، گفته چه درسی بخوان. جهان بینی، فلسفه و کلام هست، خدا هست یا نیست، یکی هست یا نیست، علم او ذاتی هست یا نیست، ما همه را در فقه و اصول خلاصه کردیم، آن دینی که به ما گفته درس بخوانیم، گفته است که چه بخوانیم و این اصل دوم است.
اصل سوم هم این است که علما را در ردیف انبیاء و ملائکه قرار دادیم، این بیان نورانی امام سجاد(ع) است که فرمود «در فضل عالمان دین همین بس که خدای سبحان اینها را در ردیف ملائکه و هر دو را در کنار نام خود ذکر مینماید. شهد الله و انه لا اله الا هو و ملائکته و اولو العلم» از این بیان مطلب دیگری هم استفاده میشود و آن اینکه به فکر دنیا است. این دیگر در روایت نیست اما آدم از بیان و راهنمایی حضرت میفهمد. آنجا که سخن از خوردن، خوابیدن، میوه، باغ و کشاورزی است، فرمود اینها را به شما دادم، یک قدر برای خودتان و یک قدری برای دام هایتان،از این شفاف تر چه میخواهید؟ توقع دارید چه تعبیر کند؟ وقتی صف ها را جدا میکنند و میگویند مغز میوه را خودتان بخورید و پوست آن را به دام هایتان بدهید، همین است. در آنجا که امام سجاد(ع) فرمودند البته این در آیه توحید است «در فضل عالمان دین همین بس که خدای سبحان اینها را در ردیف ملائکه و هر دو را در کنار نام خود ذکر میکند. شهد الله و انه لا اله الا هو و ملائکته و اولوالعلم قائماً بالقسط.» معلوم میشود که مهم ترین علوم، علم توحید است؛ یعنی آیه محکمه است که حوزۀ علمیه در را محکم روی آن بسته است. اصل سوم آنکه همه کارهایی که گزارش دادید، نور است چون ما باید مردم را هدایت کنیم و آنهایی که توفیق درس خواندن نداشتند، باید با بیان ساده متوجه موضوع شوند. این باید طوری باشد که در دل های مردم اثر کند و مردمی که انقلاب کردند، جانباز و شهید دادند و نظام آفریدند، اصل هستند و باید آنها را حفظ کرد. لکن همه ی اینها نیست و همیشه تودهی مردم را خواص اداره میکنند و خواص را اخص میگردانند. ممکن است دیر اثر بکند اما تحولات نهایی بر عهده رهبران اخص است که خواص را میپرورانند و خواص هم با تودۀ مردم سر و کار دارند. هر کتابی که نوشته و هر مجله ای که منتشر میشود، هر مقاله ای که گفته یا ارائه میشود، باید تودۀ مردم را در نظر بگیرند. چون ما وظیفه داریم همان که خواندیم را به مردم منتقل کنیم.
مفسر بزرگ قرآن کار عالمانه را دارای سه رکن مواد، مبانی و منابع دانستند و فرمودند: ما برای اینکه کتاب، مجله، مقاله ما سبقهی علمی داشته باشد، ناچار هستیم که عالمانه کار کنیم. عالمانه کار کردن سه عنصر محوری دارد:
1. یکی مواد فقهی، اخلاقی یا حقوقی است که بصورت رقیق و نرم در اختیار تودهی مردم قرار میگیرد که چه چیز خوب، چه چیز بد، زشت، زیبا، حق، باطل، صدق یا کذب است. این باید شفاف و گویا باشد و پیچیده نباشد که مردم مطالعه نکنند و پیش مطالعه نخواهد و وقتی میخواند باید بفهمد. به این مواد میگویند که رسالۀ عملیه مراجع دامت برکاته هم همین است. مشابه رسالۀ فقهی باید رسالۀ اخلاقی و حقوقی، رسالۀ احکام دیگر، روابط داخلی، منطقه ای و بین المللی نوشته شود. این کف تبلیغ و تعلیم دین است. به این میگویند مواد، حالا مواد فقهی است مثل رساله یا چیزهای دیگر.
2. پشتوانه علمی مواد را مبانی تشکیل میدهد؛ یعنی اگر شما از یک فقیه سؤال کنید که به چه مناسبت در اینجا فتوا دادید فلان چیز واجب یا مستحب است؟ یکی میگوید چون مبنای من در اصول این است که با شک در مقتضی میشود استصحاب کرد. دیگری میگوید با شک در مقتضی نمیتوان استصحاب کرد. یا مبنای من این است که در اطراف علم اجمالی، موافقت قطعیه لازم است اما دیگری میگوید موافقت قطعیه حرام است. اینها مبانی تحقیق شدهی علمی است که به استناد آنها مواد فقهی و حقوقی تنظیم می شوند و در اختیار مردم قرار میگیرد. این یک راه علمی است، اما بین راه است.
3. از مجتهدان و فقیهان سوال میشود که شما این مبانی را از چه کسی گرفته اید؟ دست اینها پر است، می گویند از منابع و منبع ما قرآن و عترت است، از این منبع این مبانی را درآوردیم و با این مبانی مواد را تنظیم کردیم و دست مردم دادیم.
ایشان ضمن انتقاد به حقوق بشر غربی اذعان داشتند: الان آنچه به عنوان حقوق بشر مطرح است و سازمان حقوق بشر و امثال این دارند، واقعاً دست شان خالی است و منبع ندارند. ما تمام این چند مادهی حقوقی که سازمان ملل منتشر کرده است را میفهمیم. این مواد حقوقی را از چه میگیرند؟ از یک سری مبانی میگیرند. مبانی چیست؟ عدالت، استقلال، امنیت، امانت، صلح ، مسالمت آمیزی و محیط زیست است. اما از این به بعد دست آنها خالی است. شما که میگویید اینها را از عدالت گرفتیم، قبول داریم. عدالت واضح ترین و روشن ترین مفهوم را دارد، بدین معنا که «وضع کل شی فی موضعه» عدالت یعنی اینکه هر چیزی در جای آن قرار دهیم اما جای اشیاء و اشخاص کجا است؟ دست آنها در اینجا خالی است. جای اشیاء را اشیاء آفرین و جای اشخاص را اشخاص آفرین میداند. چون اینها نمیدانند، می گویند «زن و مرد یکی است.» مگر شما آفریده اید؟ نه، خب از آن کسی که آفریده است، خبر دارید که چه گفته است؟ نه، پس بدون منبع، مبنا دارید. بجای اینکه از کوثر بگیرید، از فاضلاب گرفته اید. این چه حقوق بشری است و از کجا گرفتید؟ همهی ما میدانیم که عدل «وضع کل شی فی موضعه» است ولی آیا سرکه و شراب یکی است؟ جای اشیاء کجاست؟ آنکه دستش خالی است، همه را حلال میداند و آنکه دستش پر است، میگوید همان که اشیاء را آفرید، گفته است از انگور همه منافع را ببرید، الا فلان چیز. آنکه آفرید و ساخت، میداند. لذا با وجود آنچه بعنوان حقوق بشر در سازمان ملل مطرح است، چون منبع ندارد، دست شان خالی است و مبانی بدون منابع گویا نیست.
استاد بزرگ اخلاق هشدار دادند: اگر ما که منبع داریم، به منبع مراجعه نکنیم، به همان سرنوشت دچار میشویم، باید منابع اخلاقی را از قرآن، روایات و عقل استخراج کنید تا دست تان پر باشد. از منابع، مبانی بگیرید تا دست تان پر باشد و با این مبانی، مواد اخلاقی را درست کنید و در مجله ها و نشریات بیان کنید، آنوقت این میشود عالمانه و رشته تخصصی. مطلب بعدی آن است که ما وقتی میتوانیم خلق و خلُق داشته باشیم که هم ثابت شود:
1. روح موجود است.
2. روح مجرد است.
3. روح دارای بخش های گوناگون است.
4. کار بعضی از این بخش ها ادارکی و بعضی تحریکی است.
در بخش های ادراکی یک جهاد اوسطی است، در بخش های تحریکی یک جهاد اوسطی است تا برسیم به جهاد اکبر. آدمِ خوب شدن جهاد اوسط است؛ یعنی عادل، متقی و پرهیزگار شدن، اهل بهشت شدن، به سقف بهشت رسیدن، جهاد اوسط است. ما میبینیم بعضی ها عالم بی عمل هستند و با اخلاق میخواهیم اینها را هدایت کنیم. آیا کسی در مملکت پیدا میشود که اینها را نداند؟ مشکل مملکت هم همین است که میدانیم و عمل نمی کنیم. این با نصیحت و موعظه حل نمیشود، با زندان هم حل نمیشود همانطور که تا الان حل نشده است. چطور میشود که یک عالم دینی در یک سخنرانی خیلی سخنورانه و ماهرانه « قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم » را معنا میکند و وقتی بیرون آمد نامحرم را نگاه میکند، چرا اینجور میشود؟ خود او که اهل نصیحت است، پس مشکل کجاست؟ اگر بخواهیم از راه اخلاق برویم و موعظه کنیم، اگر بگوییم این کار حرام است و اگر تهدید به جهنم کنیم، اینها که اخلاق نیست. تهدید به جهنم کار فقه است و نه کار اخلاق. هم برای ما، هم برای جامعه و هم برای مبتلایان به آن، باید روشن شود که ما اگر بخواهیم اخلاق داشته باشیم، باید در آن عناصر چهارگانه یک نحو اصلاح انجام شود. ما در فضای بیرون یک چشم و گوشی داریم که نیروی ادراکی ما است و با اینها میفهمیم. یک دست و پایی داریم که نیروی تحریکی ما است و با اینها کار میکنیم. انسان از نظر این دو نیرو چهار قسم است:
1. هردو سالم.
2. هر دو مریض.
3. نیروی ادراکی سالم و نیروی تحریکی مریض.
4. نیروی ادارکی مریض و نیروی تحریکی سالم
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.