ویژه نامه شهادت حضرت امام جواد (ع)
ویژه نامه شهادت حضرت امام جواد (ع)
امام جواد علیه السلام و راز شهادت
هشتمین امام معصوم علیه السلام در انتظار پسر و شیعیان در تب و تاب رویت جمال جواد الائمه علیهالسلام بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمر امام رضا علیه السلام سپرى مىشد اما هنوز فرزندى كاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان آنها قرار داشت كه گاه به وسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مىدادند كه نمونه آن را مىتوان در مكتوب «حسین ابن قیاما» مشاهده كرد. او كه از سران «واقفیه» بود در نامهاى به امام رضا علیهالسلام مىنویسد: چگونه ممكن است امام باشى در صورتى كه فرزندى ندارى و امام علیه السلام پاسخ او را چنین نگاشت كه از كجا مىدانى كه من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد كشید كه خداوند به من پسرى عنایت خواهد كرد كه حق را از باطل جدا مىكند. تا این كه طبق پیشبینى امام علیه السلام در رمضان سال 195 هجرى و به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد علیه السلام متجلى شد و مادرش «سبیكه» را كه از خاندان «ماریه قبطیه»همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بود و به فرموده امام رضا علیهالسلام آفرینشى پاكیزه و منزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام كه با میلادش جلوه زیباى مباركترین مولود را رقم زد و آن هنگام كه با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و شهادت گشت.
ولادت امام جواد علیهالسلام تمامى شایعات مربوط به امام رضا علیهالسلام را پایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدین جهت، كه امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است كه براى شیعیان ما «در این زمان» با بركتتر از او زاده نشده است.
مولودى كه حدود شانزده سال رهبرى و امامت شیعیان را عهدهدار شد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مكتب علمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانى است بر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغش تلاشهایى كه خلفاى بنىعباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمود كه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادت آن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است به عوامل و موجبات شهادت آن حضرت كه در این زمینه به بررسى سه عامل مىپردازیم:
تقواى الهى و عدم همراهى با فساد دربار
مىدانیم كه یكى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطره جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق» راستگو و «كاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روح پرستنده» هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشهاى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى» نیز از این مقوله است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نكته رهنمون مىكند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یك بار هم كه شده است آلوده كند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهىاش مىستودند ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش امالفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه به جایى نبرد و پاكى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت. این بار كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.
یكى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطره جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه دیدگان قرار داده بود والا تمامى معصومین برخوردار از صفت تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق» راستگو و «كاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روح پرستنده» هستند.
ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب» از محمدبن ریان نقل مىكند كه مامون درباره امام محمدتقى علیهالسلام به هر نیرنگى دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهو، او را متمایل كند به نتیجهاى نرسید تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنیزك از زیباترین كنیزكان را بگمارند تا زمانی كه امام جواد علیه السلام براى حضور در مجلس دامادى وارد مىشود با جامهاى جواهر نشان از او استقبال كنند كنیزان به آن دستورالعمل رفتار كردند ولى حضرت توجهى به آنها ننمود. در آنجا مردى بود به نام «مخارق» كه آوازهخوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امور مزبور به كار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر علیه السلام كمترین علاقهاى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامین مىكنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد به گونهاى كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین كرد ولى دید حضرت جواد علیه السلام نه به سوى او و نه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سر برداشت و رو به آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون»؛ از خدا پروا كن اى ریش دراز. پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كار افتاد تا آن كه بمُرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابوجعفر علیه السلام فریاد بركشید آن چنان هراسیدم كه هرگز به حالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامون جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد علیه السلام مىباشد كه عصمت الهى امام جواد علیه السلام نقشههاى آنان را نقش بر آب مىنمود. و در همین راستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه در جمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر علیه السلام را براى شیعیان و پیروانش به صورت زشت و مست نامتعادل آلوده به عطر مخصوص زنان نمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مىگویند این كار دلیل شیعیان و حجت آن را از بین خواهد برد اما فردى از میان آنان مىگوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبر آوردهاند كه شیعیان مىگویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود خود بهترین دلیل است بر این كه او حجت خداست. پس از آن «ابن ابىداود» خبر را به خلیفه منتقل مىكند در این هنگام خلیفه این چنین اظهار نظر مىكند كه «امروز در باره اینها هیچ چاره و حیلهاى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید. پس از نومیدى از همراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاكى و تقواى امام بود كه دشمن تصمیم به شهادت امام علیه السلام را مىگیرد زیرا كه هر روز شخصیت امام فروغى فروزانتر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاق پاكى و عفاف را هرچه بیشتر به سوى خویش جذب مىكند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشهاى اجتماعى و برخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى» نیز از این مقوله است نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان ما را بدین نكته رهنمون مىكند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت تا به گمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یك بار هم كه شده است آلوده كند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان و طرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهىاش مىستودند ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار دخترش امالفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستور لازم را نیز صادر كرد. اما راه به جایى نبرد و پاكى و تقواى امامت بر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعف یافت.
و امام علیه السلام خود بىرغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آنان اظهار مىداشت. «حسین مكارى» مىگوید: در بغداد بر ابوجعفر علیه السلام وارد شدم و در نزد خلیفه با نهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم كه حضرت جواد علیه السلام با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینه برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش را پایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى كه رنگ مباركش زرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمك نیمكوب در حرم رسولخدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مىكنى.
برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد علیه السلام را مىتوان حضور قوى و كارآمد حضرت در صحنههاى علمى و برترى دانش آن حضرت برشمرد زیرا كه این امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد علیهالسلام كه بسیارى خلافت را حق آنان مىدانستند به نمایش مىگذاشت. و ضعف بنیه علمى دانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشكار مىساخت كه از میان مباحثات متعدد حضرت یكى از آنها را برگزیده و نقل مىكنیم.
«زرقان» كه با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مىگوید یك روز ابن ابى داود از مجلس معتصم بازگشت، در حالى كه به شدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو كردم كه كاش بیست سال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابوجعفر «امام جواد علیه السلام» در مجلس معتصم بر سرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خلیفه «معتصم» خواست كه با اجراى كیفر الهى او را پاك سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و محمدابن على «حضرت جواد علیه السلام» را نیز فراخواند و از ما پرسید دست دزد از كجا باید قطع شود؟ من گفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دست در آیه تیمم «فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم»،صورت و دستهایتان را مسح كنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیل آن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
« فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المرافق» صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمدبن على امام جواد علیه السلام كرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسم داد كه باید نظرتان را بگویید. محمدبن على علیه السلام گفت: چون قسم دادى نظرم را مىگویم. اینها در اشتباهاند. زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق مىپذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستى براى او نمىماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعال مىفرماید: «و ان المساجدلله فلا تدعوا مع الله احدا» سجدهگاهها از آن خداست. پس هیچ كس را همراه با خدا مخوانید. ابنابى داود مىگوید: معتصم جواب محمدبن على را پسندید دستور داد انگشتان دزد را قطع كنند و من همانجا آرزوى مرگ كردم. پس از سه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مىرسد و مىگوید: به معتصم گفتم خیرخواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در این جهت سخنى مىگویم كه مىدانم با آن به آتش جهنم مىافتم. معتصم گفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى كه اتفاق افتاده است به خاطر گفته مردى كه نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مىكنند او از امیرالمومنین شایستهتر به مقام اوست، تمامى سخنان آن علماء و فقها را رها كرده و به حكم آن مرد حكم كرد؟
پس رنگ معتصم تغییر كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را در برابر این خیرخواهیت به تو پاداش نیك عطا كند و پس از آن بود كه تصمیم به شهادت امام علیه السلام گرفت.
بزرگداشت نهضتهاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى علیه السلام در زمان یكى از خلفاى بنىعباس به نام هادى عباسى قیام كرد. یاد و نام او سندى بر محكومیت بنىعباس تلقى مىشد و حماسه نهضتهاى شیعى علیه خلفاى عباسى را در خاطرهها تجدید مینمود.
در حمایت از این شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد علیه السلام مىخوانیم: «پس از فاجعه كربلا هیچ فاجعهاى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبودهاست.» یكى از نویسندگان در حكمت نقش انگشترى امام جواد علیه السلام «نعم القادر الله» مىنویسد: بعد از آن كه «مامون» همه انقلابها را سركوب نموده و تمامى صداها را خفه كرد. طبیعى بود كه مامون و عباسیان و یارانشان احساس كنند كه به نهایت آروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان كه عبارت بود از محكم ساختن پایههاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه دیگر هیچ نیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته است، دست یافتهاند ولى مىبینیم كه بعد از این همه، نقش انگشترى امام جواد علیه السلام در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مىكند و تمامى مظاهر و سركشى و ستم آنان را محكوم مىكند آن نقش این جمله است «نعم القادر الله» چه نیكو توانمندى است خدا.
و در این راستاست كه معتصم پس از این كه از مردم بیعت براى خود گرفت جویاى حال امام جواد علیهالسلام شد و دستور داد كه امام جواد علیه السلام و همسرش ام الفضل را به بغداد فراخوانند. زیرا كه حضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزت ایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى است بر خلافتهاى باطل بنىعباس.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه علیه السلام آن هنگام كه با میلادش جلوه زیباى مباركترین مولود را رقم زد و آن هنگام كه با قامت زیباى امامت خویش قیامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى را متجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده از جهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخش آیات جهاد و شهادت گشت.
منبع:
ماهنامه كوثر، شماره 24، عباس كوثرى
راز ناشناختگى امام جواد علیه السلام
شهادت پیشواى نهم حضرت جواد الائمه علیه السلام در روز آخر ماه ذىقعده در شهر بغداد، سال 220 اتفاق افتاد. آن بزرگوار در سن 25 سالگى توسط طاغوت زمان خویش مسموم گردید. شهادت آن امام بزرگوار بر امت اسلامى تسلیت باد.
گوهر وجودى امام جواد علیه السلام و عسكریین(علیهماالسلام)، در بین مردم كمتر شناخته شده و آن گونه كه از سایر ائمه علیهمالسلام و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیهاالسلام و حتى بعضى از اولاد ائمه شناخت دارند، نسبت به این سه بزرگوار معرفت ندارند، به این خاطر تمسك و توسل كمترى به آنان دارند. با این كه ما شیعیان معتقدیم ائمه علیهمالسلام، نور واحدند، كلامشان نور است و همه از چشمه فیاض حق استفاده مىكنند به نظر مىرسد نمایاندن چهره واقعى این سه امام بزرگوار مىتواند خدمتى شایان به شمار آید.
علت مطرح نبودن این سه امام علیه السلام، وجود شرایط سخت اجتماعى و خفقان موجود در آن عصر بود. خفقان حاكم تا حدى بود كه ابناثیر در تاریخ خود، جزئیات در دورترین بلاد اسلامى و حتى فلسفه اجتماعى زیادى از حوادث را بیان مىكند، تنها در سه مورد از این امام بزرگوار اسم برده و مجموع كلماتش از پنج الى شش خط فراتر نمىرود.
علت مطرح نبودن این سه امام علیه السلام، وجود شرایط سخت اجتماعى و خفقان موجود در آن عصر بود. خفقان حاكم تا حدى بود كه ابناثیر در تاریخ خود، جزئیات در دورترین بلاد اسلامى و حتى فلسفه اجتماعى زیادى از حوادث را بیان مىكند، تنها در سه مورد از این امام بزرگوار اسم برده و مجموع كلماتش از پنج الى شش خط فراتر نمىرود.
این فرازها عبارتند از:
1- جلد 10؛ آنجا كه زندگى همسر امام رضا علیه السلام را توضیح مىدهد و مىگوید: همسر حضرت رضا علیه السلام امحبیبه نام داشت و دختر مامون بود.
دختر دیگر مامون را محمدبن علىبن موسى گرفته بود. پس پدر و پسر هر دو با دختران مامون ازدواج كردند.
2- در ضمن حوادث سال 211 مىنویسد: مامون در تكریت، با محمدبن علىبن موسى برخورد و دختر خود را به او تزویج كرد.
3- در حوادث سال 220؛ وفات آن حضرت را مىنویسد.
ابنجریر طبرى نیز در «تاریخ طبرى» تنها یك سطر راجع به ازدواج حضرت رضا علیه السلام و حضرت جواد علیه السلام با دختران مامون مىنویسد: حتى از رحلت حضرت جواد علیه السلام چیزى نمىنگارد.
خفقان موجود به اندازهاى بود كه حضرت همیشه خلفاى عصر را با «امیرالمؤمنین» خطاب مىكرد در حالى كه این لقب مخصوص حضرت على علیه السلام بود.
از طرف دیگر برخى امامان به خاطر موقعیتهاى ویژه خویش توانستند دست به اقداماتى بزنند كه مورد توجه عموم واقع شود و تا اندازهاى اسمى از آنان بر لوح تاریخ بماند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
خبرهاى متواترى از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله راجع به فاطمه زهرا علیهاالسلام وجود داشت از جمله، او پاره تن من است، حوریه انسیه است؛ گذشته از آن، شرف دختر پیامبر بودن فاطمه او را در دلها جاى داد و باعث شد تا دشمن هم نتواند ویژگیهاى درخشان زندگى او را در پرده نگه دارد.
امیرالمؤمنین علیه السلام
به این دلیل كه اولین صحابى و اولین مسلمان بود و كلمات متواتر پیامبر در غدیر خم و امثال آن درباره ایشان در سطح جامعه اسلامى منتشر شده بود و مهمتر از همه این نكته كه حكومت پنج سالهاش او را بر اریكه تاریخ نشاند و باعث شد فرازهاى درخشان زندگیش در تاریخ ثبت گردد.
حضرت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام
باید گفت آن دو، تا اندازهاى توسط پیامبر اكرم معرفى شدند و جملاتى مانند «سیدا شباب اهل الجنه»، «انهما امامان قاما او قعدا»، از پیامبر در باره آنان مشهور شد. وقایع مربوط به صلح و جنگ آنان خصوصاً واقعه كربلا، عامل دیگرى شد بر این كه آن دو امام بزرگوار یادشان در دلها جاودانه ماند.
امام سجاد سلامالله علیه
در پرتو حوادث كربلا و صحیفه سجادیهاش معرفى شد.
امام باقر و صادق علیهماالسلام
شرایط خاص زمان امام باقر و صادق علیهماالسلام، از جمله حوزه فعالیت علمى آنان و شاگردان پر كارشان در رشتههاى مختلف، جمع احادیث، تدوین فقه و انتشار احادیثشان در اقصى نقاط، چهرهاى جهانى به آنان داد. به طورى كه مكتب شیعه به مكتب جعفرى معروف شد.
بنابر این هر چند حضور جنبش شیعى از زمان حضرت على علیه السلام و حتى از زمان پیامبراكرم صلی الله علیه و آله، مشهود بود، اما عصر «امام باقر و صادق» علیهماالسلام، فقه مدونى نداشت. زراره از بزرگترین شاگردان امام صادق و باقر علیهماالسلام مىگوید:
روزى خدمت امام باقر علیه السلام رفتم. در مورد مساله ارث بحث شد. حضرت امام باقر علیه السلام به فرزندش امام صادق علیه السلام فرمود: آن كتاب را بیاور و او براى من مىخواند. در ذهن خود گفتم (لیس بشىء زخرف باطل) چیزى نیست، باطل است.
در روایت است هنگامى كه حضرت امام جواد علیه السلام وارد مسجد شد، على بنجعفر، عموى پدر او، به احترام حضرت از جاى بلند شد و او را به جاى خود نشاند. مردم اعتراض كردند كه تو پیرى و محاسنت سفید شده است، چطور به جوان كم سن و سالى این چنین احترام مىكنى؟
وقتى حضرت امام باقر علیه السلام پرسید؛ چگونه بود؟ گفتم:
باطل، چیزى نبود. فرمود: «والله یا زراره، هو الحق، الذى رایت املاء رسول الله صلی الله علیه و آله و خط على»به خدا اى زراره این مطالب را پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله املاء فرمود و على علیهالسلام نوشت.
بنابر این زراره كه یكى از اصحاب خاص و شیعیان مخلص بود، نیز آراء و اقوال ائمه علیهمالسلام و پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را به خوبى نمىدانست.
امام هفتم موسىبن جعفر علیه السلام
آن حضرت در حالى به امامت رسید كه فقه جعفرى در سراسر عالم اسلام پخش شده بود. در این دوره هر چند خفقان بنىالعباس زیاد بود و شیعیان و آن امام عظیمالشان گاه در زندانهاى مخوف گرفتار مىشدند، ولى كثرت شیعیان و معاصر بودنشان با عصر صادقین علیهماالسلام، باعث شد هر گاه امام از زندان آزاد مىشد، یا ملاقاتى صورت مىگرفت، مردم مسایل و نیازهاى خود را بپرسند.
از این روى مساله تشكیل حكومت اسلامى نیز از اذهان مردم به صحنه سوالات مورد بحث روز آمد به همین جهت، در مرسله حماد و ... دقیقترین مسائل حكومت و مسائلاقتصادى پرسیده شده و امام نیز جواب داده است. همچنین شكنجه شدن و غل و زنجیر و زندان رفتن این امام بزرگوار خود زمینهاى براى مجالس عزا بود، پیوسته نام این امام بر سر زبانها جارى مىشد.
امام رضا علیه السلام
در زمان ایشان مساله امامت و ظهور امام، شكل دیگرى به خود گرفت.
مامون عباسى امام را به ولیعهدى خویش منصوب كرد. امام در طول مسیر و در هر شهر و روستا كه وارد مىشد براى مردم سخن مىگفت و به این ترتیب آنان از نزدیك با چهره پر فروغ مولاى خویش آشنا مىشوند. مامون عباسى نیز به انگیزههاى مختلف مجالس علمى تشكیل مىداد و از دانشمندان اسلامى و غیر اسلامى براى برگزارى مناظرات علمى با حضور امام دعوت به عمل مىآورد. در آن محافل سخنان امام پخش مىشد و به اقصى نقاط جهان مىرسید. امام رضا علیه السلام هدایایى را كه به مناسبتهاى مختلف دریافت مىكرد، به محرومان و مستضعفان مىبخشید و به هر حال جایگاه مردمى مناسبى یافت.
اما چهار امام دیگر
چهارمین آنها كه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است و اخبار نقل شده از پیامبر اكرم و ائمه معصومین در باره وجود، خصوصیات و قیام و وجود شریفش را براى همه مسلم ساخته است.
از این روى در طول تاریخ بارها اشخاصى از معروف بودن نام و نهضت حضرت استفاده كرده خود را امام موعود نامیدند از جمله اسماعیلیه یا واقفیه كه وجودشان بر این اساس شكل گرفت؛ چه اسماعیلیه معتقد بودند كه امام موعود همان اسماعیل است و او زنده و از انظار غایب است. واقفیه نیز همین اعتقاد را نسبت به امام موسىبن جعفر علیه السلام داشتند.
بعضى از افراد دیگر نیز كه داعیه رهبرى جامعه یا مبارزه با فساد را داشتند، ادعاى مهدویت مىكردند و چون اسم آن امام در روایات، هم اسم پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود بعضى افراد محمد نام، مثل محمدبن عبدالله محض ادعاى مهدویت مىكردند. همچنین در دعاهاى نقل شده از ائمه روى مساله وجود امام زمان علیه السلام تاكید زیاد شده است.
علاوه بر آن، احتیاج فطرى انسانها به نجاتدهنده واقعى دست در دست عوامل فوق انتظار ظهور آن حضرت را براى غیر مسلمانان نیز امرى بدیهى ساخته است.
علت اساسى دیگر بر مطرح بودن حضرت حجت(عج) در جوامع بشرى نظریههایى است كه در پى غیبت طولانى حضرت به طور گستردهاى مطرح شده و اذهان را به خود مشغول كرده است، در طول تاریخ افرادى نظریههایى ارائه كردهاند. و گروهى به نقد و بررسى پرداختهاند و دستهاى ادعاى مهدویت كرده، دستهاى دیگر به ابطال آن روى آوردهاند.
امام جواد و عسكریین علیهمالسلام
هیچ یك از جهات یاد شده در زندگى سایر ائمه در حیات این سه امام بزرگوار، وجود نداشت به همین جهت چهره والاى آنها ناشناخته ماند و بعد از هزار و دویست سال همچنان هالهاى از غربت بر چهره آنان سایه افكنده است و تنها كلیاتى كه از آیات قرآن و احادیث و برخى زیارات مانند زیارت جامعه كبیره، استفاده مىشود مبین گوشهاى از شرایط زندگى آنان است.
گروهى در این باره معتقدند دلیل وضعیت موجود این است كه وجود آن ائمه فقط براى وجود یافتن امام موعود بوده است تا آن حضرت جهان را پر از عدل و داد كند.
از این سوى عمر امام جواد علیه السلام كه مدت طولانى دوام نیافت.
آن حضرت در سن نُه سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش به امامت رسید.
به نظر مىرسد همین عامل سبب شد مردم آن عصر در باره امامت و خصوصیات و ویژگیهایش خیلى علاقه نشان ندهند چه همان مردم به على علیه السلام كه سى و سه سال داشت، گفتند جوان است و رهبرى جامعه فردى مسنتر و كارآمدتر مىطلبد.
زمانى كه نص صریح پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كنار رود و آن همه احادیث و شان نزول آیات و واقعه غدیر به فراموشى سپرده شد و كهولت جاى تمام آنها را بگیرد انتظارى از مردم عصر حضرت امام جواد علیهالسلام نمىتوان داشت.
در روایت است هنگامى كه حضرت امام جواد علیه السلام وارد مسجد شد، على بنجعفر، عموى پدر او، به احترام حضرت از جاى بلند شد و او را به جاى خود نشاند. مردم اعتراض كردند كه تو پیرى و محاسنت سفید شده است، چطور به جوان كم سن و سالى این چنین احترام مىكنى؟
از طرف دیگر نصوص متواترهاى نبود كه مقام حضرت جواد را به مردم آن طور كه بود معرفى كند. این موضوع آنگاه واضح مىشود كه كلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد حسنین علیهماالسلام یا فاطمه زهرا علیهاالسلام و یا على علیهالسلام با كلمات و روایات وارده درباره امام جواد علیهالسلام مقایسه شود.
علت عمده عدم معرفى یكسان ائمه این بود كه چون حضرت على و زهرا و حسنین علیهمالسلام، در زمان آن حضرت بودند و مناسبتهاى مختلفى براى معرفى آنان بود.
این موضوع در باره امام زمان(عج) فرق مىكند چون رهبر پیوسته باید در جامعه روح امید بدمد و دمیدن روح امید با معرفى منجى عالم بشریت امكان داشت جدا از این كه بیشتر معرفىها توسط ائمه بعدى صورت پذیرفت و آن هم به خاطر سؤال بیش از حد مردم و اشتیاق آنان به دانستن حضرت امام زمان علیه السلام و خصوصیات و صفات او بود. حتى وجود احادیث فراوان در باره امام حسن و حسین علیه السلام وقتى شخصى در محضر ابنعباس سوالى مىپرسد و یكى از حسنین علیهماالسلام، جواب مىدهند، آن شخص قبول نمىكند و مىخواهد جواب را از ابنعباس بشنود، تا مطمئن شود.
مراجعه به كتب فقهى بر این حقیقت اشاره دارد كه در طول تاریخ بیست سال حضور امام حسن و حسین علیه السلام در مدینه مسئله فقهى چندانى از آنان پرسیده نشد و مردم آنان را دو فقیه اسلامشناس عالم حساب نمىكردند تا چه رسد به امام جوادى كه سن كمترى داشتند. و از پشتیبانى عظیم و تاییدات مكرر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نیز برخوردار نبودند.
دسیسههاى خلفاى عباسى كه پیوسته مىخواستند او در بین مردم ناشناخته بماند و خفقان حاكم آن زمان تا اندازهاى كه آن امام یا پدر بزرگوارش و فرزندانش مجبور مىبودند خلفاى ظالم عباسى را امیرالمؤمنین خطاب كنند به عمیقتر شدن جهل موجود دامن مىزد.
منبع:
ماهنامه كوثر، شماره 13، احمد عابدینى
زیارت امام جواد علیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ
سلام بر تو اى ولى خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو اى حجت خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا نُورَ اللَّهِ فى ظُلُماتِ الاَْرْضِ
سلام بر تو اى نور خدا در تاریكیهاى زمین
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى آبآئِكَ
سلام بر تو و بر پدران (پاك) تو
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى اَبْنآئِكَ
سلام بر تو و بر فرزندانت
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَ عَلى اَوْلِیآئِكَ اَشْهَدُ اَنَّكَ
سلام بر تو و بر دوستانت گواهى دهم كه به راستى تو
قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیْتَ الزّكوةَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ
برپاداشتى نماز را و بدادى زكات را و امر به معروف و نهى از منكر كردى
وَ تَلَوْتَ الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ
و تلاوت كردى قرآن را چنانچه باید و جهاد كردى در راه خدا آن طور كه شاید
وَ صَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ اَتَیْتُكَ زآئِراً
و شكیبا بودى بر آزار مردم در مورد (كار) خدا تا مرگت فرا رسید آمدهام به درگاهت براى زیارت
عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِكَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِكَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ ربک
در حالى كه عارفم به حق تو و دوست دارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت پس شفاعت مرا بنما در پیشگاه پروردگارت.
منبع:
مفاتیح الجنان
معجزات و كرامات امام جواد (ع)
معجزه و كرامت به اذن خداوند سبحان از نشانه هاي ائمه معصومين (ع) است . نمود معجزات و كرامات ائمه اطهار(ع) از آغاز دوره امامت امام جواد(ع) به بعد در زندگي و سيره معصومين (ع) از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ چرا كه محدوديت شديد ائمه در اين دوره از سوي مخالفين و ظهور فرقه ها و نحله هاي گوناگون موجب گشت تا امام جواد (ع) و ائمه پس از او براي اثبات حقانيت و امامت خويش بيش از ائمه قبل، از قدرتي كه خداوند سبحان در اين خصوص به آنها عطا كرده بود استفاده كنند.
شفاي چشم
آزادي از زندان
خشك شدن دست نوازنده
شهادت عصا بر امامت
ميوه دادن درخت سدر
طي الارض و آزاد كردن زنداني
نقره از برگ زيتون
طلا شدن خاك
جاي انگشت بر سنگ
نرم شدن آهن
زنده كردن گاو مرده
شفاي چشم
محمد بن ميمون مي گويد : به همراه امام رضا(ع) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم مي خواهم به مدينه بروم, نامه اي براي ابي جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(ع) تبسمي كرد و نامه اي نوشت . به مدينه رفتم در حاليكه چشمهايم به دردي مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (ع) رفتم, نامه را تحويل دادم . موفق غلام امام , گفت : سر نامه را بگشا و در پيش روي امام قرار ده . اين كار را كردم.
آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود : اي محمد وضعيت چشمت چگونه است ؟ عرض كردم يا بن رسول الله , همانگونه كه مشاهده مي فرماييد بيمار است و نورش رفته است .
حضرت جواد (ع) دستش را دراز كرد , بر چشمم كشيد , بيناييم چون سالمترين زمانش گشت . دستها و پاهاي حضرت را بوسيدم و در حالي بازگشتم كه بينايي ام را بازيافته بودم و اين در زماني بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود. (1)
آزادي از زندان
اباصلت مي گويد : پس از دفن حضرت رضا(ع) , به دستور ماُمون يك سال زنداني شدم. پس از يك سال از تنگي زندان و شب نخوابي به ستوه آمدم ، دعا كردم و براي رهايي از زندان محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (ص)در كار من گشايشي انجام دهد . هنوز دعايم به آخر نرسيده بود كه حضرت ابي جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم , وارد زندان شد و فرمود: اي اباصلت از تنگناي زندان بي تاب شده اي .عرض كردم به خدا سوگند سخت بي تابم .
فرمود: برخيز , دستي به زنجيرها زد و غل و زنجيرها از دست و پاي من بر زمين افتاد. سپس دست مرا گرفت و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالي كه مرا نظاره مي كردند , توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم . سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو مي رسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت مي گويد : همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مامون را نديده ام. (2)
خشك شدن دست نوازنده
محمد بن ريان نقل مي كند : مامون براي رسيدن به هدفش (بدنام كردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد(ع) به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت . به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع), صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند .كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد .
در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند وصوتي خوش داشت و عود مي نواخت وجود داشت . وي به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملي سازم . از اينرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگاميكه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد, امام جواد (ع) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: "اتق الله يا ذالعثنون " از خدا بترس اي ريش بلند . دست مخارق از حركت ايستاد , عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولي شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت . (3)
شهادت عصا بر امامت
يحيي بن اكثم از علماي دربار عباسي مي گويد : روزي براي زيارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم كه امام جواد (ع) را ديدم, با او در خصوص مسائل گوناگوني مناظره كردم , همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چيزي بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند : بدون آنكه سئوالت را بپرسي من پاسخ آنرا مي دهم . تو ميخواهي بپرسي امام كيست ؟
گفتم : آري به خدا سوگند همين است ؟!
فرمود: منم
گفتم: بر اين مدعا نشانه و حجتي داريد ؟ در اين لحظه عصايي كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت : " اّنه مولايي امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولاي من حجت خداوامام اين زمان است. (4)
ميوه دادن درخت سدر
شيخ مفيد در ارشاد نقل مي كند : زماني كه حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدينه مراجعت كرد, به كوفه كه رسيد مردم او را مشايعت كردند , هنگام غروب در خانه مسيب فرود آمد و به مسجد وارد شد .
در صحن مسجد درخت سدري قرار داشت كه هنوز ميوه آن به بار ننشسته بود, امام كوزه آبي خواست و در پاي آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه كرد .امام در ركعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در ركعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پيش از ركوع قنوت گرفت. پس ازخواندن ركعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتي در حال نشسته مشغول تعقيبات و ذكر شد, سپس بلند شد و چهار ركعت نماز نافله مغرب را به جاي آورد و تعقيب خواند و دو سجده شكر به جاي آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامي كه به كنار درخت سدر رسيد, مردم متوجه شدند كه آن درخت به بار نشسته و ميوه داده است. از اين جريان شگفت زده شدند و از ميوه آن خوردند در حالي كه ميوه هاي سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را براي وداع بدرقه كردند. (5)
طي الارض و آزاد كردن زنداني
شيخ مفيد و طبرسي از محمد بن حسان و علي بن حسان از علي بن خالد روايت مي كنند : زماني كه در سامرا بودم خبر آوردند كه مردي كه مدعي نبوت است از شام آورده و زنداني كرده اند. براي من شنيدن چنين سخني گران بود. تصميم گرفتم به زندانبانان محبت كرده _قلب آنان را به دست آورم - از اينرو با آنان رابطه برقرار كردم و آنان اجازه دادند تا با وي ملاقات كنم . چون به نزد او رفتم بر خلاف شايعات پخش شده او را فردي عاقل و فرهيخته يافتم .
به او گفتم: فلاني به تو نسبت ادعاي نبوت داده اند و به همين دليل نيز زنداني شده اي .
وي گفت : هرگز چنين ادعايي نكرده ام .ماجراي من از اين قرار است كه در موضع معروف به راس الحسين شام, جايي كه سر مبارك حضرت حسين (ع) را در انجا نصب كرده اند, مشغول عبادت بودم كه ناگهان شخصي به نزد من امد و گفت بر خيز برويم . بلند شدم و به همراه وي حركت كردم , كمي كه راه رفتيم خودم را در مسجد كوفه ديدم, فرمود :
اينجا را مي شناسي ؟ گفتم : بله مسجد كوفه است . او در آنجا نماز خواند من هم نماز خواندم.
پس با هم از آنجا بيرون آمديم. كمي راه رفتيم, ناگهان خود را در مسجد مدينه مشاهده كردم. وي به رسول خدا (ص) سلام كرد و نماز خواند, من نيز با او نماز خواندم. سپس از آنجا خارج شديم. مقداري با هم قدم زديم كه ناگاه خود را در مكه ديدم, او كعبه را طواف كرد ,من نيز طواف كردم . سپس از آنجا خارج شديم, چند قدمي راه نرفته بوديم,كه خود را در جاي نخست, در شام و در حال عبادت الهي مشاهده كردم. آن مرد رفت, در شگفتي فرو رفته بودم كه خدايا اين چه كسي و اين چه كرامتي بود؟ يك سال از اين واقعه گذشت كه باز همان مرد آمد. از ديدن او خوشحال شدم. از من خواست كه با وي همراه شوم و چون سال گذشته مرا به كوفه , مدينه و مكه برد و به شام بازگرداند. وقتي خواست برود به او گفتم : تو را به خداوندي كه چنين قدرتي را به تو عطا كرده است سوگند مي دهم كه بگويي كيستي ؟
فرمود من محمد بن علي بن موسي بن جعفر هستم .
من اين ماجرا را به دوستان و آشنايان بازگو كردم و اين ماجرا پخش شد تا اينكه مرا دستگير و به ادعاي نبوت به اينجا آوردند .
گفتم: جريان تو را با محمد بن عبد الملك زيات در ميان مي گذارم .
گفت : بازگو كن من نامه اي به او كه در آن وقت وزير اعظم معتصم عباسي بود نگاشتم و موضوع را با وي در ميان گذاشتم .
وي در زير نامه من چنين نوشت: نيازي به آزاد كردن او از سوي ما نيست. به كسي كه در يك شب او را از شام به كوفه و از كوفه به مدينه و از مدينه به مكه برد و سپس به شام بازگرداند, بگو تا وي را از زندان رهايي بخشد .
علي بن خالد مي گويد : پس از مشاهده پاسخ وزير معتصم عباسي و نااميد شدن از نجات او با خود گفتم :بايدا نزد او رفته و او را دلداري دهم . چون به زندان رفتم , ماموران زندان مضطرب و پريشان از اين سوبه آن سو مي دويدند .
جريان را پرسيدم : گفتند زنداني مدعي نبوت كه در غل و زنجير در پشت درهاي بسته و قفل شده بود معلوم نيست به آسمان پر كشيده يا زير زمين فرو رفته و يا مرغان هوا اورا شكار كرده اند .
علي بن خالد كه فردي زيدي مذهب بود با مشاهده چنين واقعه اي به امامت امام جواد (ع) معتقد و از اعتقاد خوب و راسخي بر خوردار شد. (6)
نقره از برگ زيتون
ابو جعفر طبري از ابراهيم بن سعيد نقل مي كند كه : حضرت امام جواد (ع) را ديدم كه بر برگ درخت زيتون دست مي زد و آن برگها به برگ نقره تبديل مي شد . من آنها را از حضرت گرفتم , وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغييري نكردند . دلائل الامامة, ص398 - موسوعة الامام الجواد (ع),ج1,ص228- (7)
طلا شدن خاك
اسماعيل بن عباس هاشمي مي گويد : در روز عيدي به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم, از تنگدستي به آن حضرت شكايت كردم . حضرت سجاده خود را بلند كرد, از خاك قطعه اي از طلا گرفت. يعني خاك به بركت دست حضرت به پاره اي طلاي گداخته مبدل شد . آن را به من عطا كرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود . (8)
جاي انگشت بر سنگ
عمر بن يزيد مي گويد : امام محمد تقي(ع)را ديدم. به آن حضرت گفتم: يا بن رسول الله , نشانه امامت چيست ؟
حضرت فرمود: امام كسي است كه توان چنين كاري را داشته باشد . دست خود را بر سنگي نهاد و جاي انگشتش بر آن ظاهر شد .
نرم شدن آهن
راوي نقل مي كند : حضرت امام جواد (ع) را ديدم كه آهن را بدون آنكه در آتش نهد مي كشيد و سنگ را با خاتم خود نقش مي زد . (9)
زنده كردن گاو مرده
در سفر امام جواد (ع) از مدينه به بغداد, وقتي حضرت به سر زمين زباله - منطقه واقع در نزديكي كوفه رسيدند - زن ضعيفي را مشاهده كردند كه بر بالاي جسد گاوي مرده در كنار راه نشسته و گريه مي كند ؛ حضرت علت گريستن زن را از او پرسيد .
زن در جواب گفت: يا بن الرسول الله, من زني ضعيفم, قدرت هيچ كاري را ندارم و اين گاو همه سرمايه زندگي ام بود كه اكنون مرده است .
حضرت فرمود: اگر خداي متعال آن را زنده كرد چه خواهي كرد ؟ عرض كرد اي پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود .
آنگاه حضرت دو ركعت نماز بر جاي آورد و درباره دعا كرد؛ سپس با پاي مبارك خود به پهلوي گاو زد و حيوان زنده شد . در اين هنگام زن فرياد زد كه اين آقا عيسي بن مريم است .
حضرت فرمود: نه , بلكه او بنده اي از بندگان مورد عنايت خداست , اين از اوصياي پيامبران است . (10)
منابع :
1- مسندالامام الجواد (ع) ,ص117 - بحارالانوار , ج 50 ,ص 46
2- عيون اخبار الرضا (ع) ,ج 2, ص678.
3- الكافي ,ج1,ص 494 - البحار ,ج50,ص61
4- الكافي ,ج1,ص 353 - الامام الجواد (ع) من المهد الي اللحد , ص 72 .
5- بحار الانوار ,ج83 ,ص100
6- بحارالانوار,ج25,ص376 - الكافي ,ج1,ص492
7- اثبات الهداة , ج3 ,ص 345
8- ا بحارالانوار ,ج 50 ,ص 49 - موسوعة الامام الجواد (ع),ج 1 ,ص 253
9- موسوعة الامام جواد (ع) ,ج1 ,ص 252 .س
10- الثاقب في المناقب ,ص 503 - مسندالامام الجواد (ع), ص125
» بازگشت |
تاریخ : 1 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 3 991 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.