بانک اشعار عيد غدير
بانک اشعار عید غدیر خم
تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند
بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشتهها بلند
مرآت پاك لميزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند
آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نميشد آن مه برج ولا بلند
هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند
خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند
تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند
تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند
اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند
هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بينوا بلند
هر جا كه بود طفل يتيمي سرشكبار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند
از بهر دستگيري آنان سپندوار
يكباره ميشد ا» يد مشكلگشا بلند
تا خانهزاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند
آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند
يكباره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند
مدحتگر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند
پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق ميشود از بوريا بلند
با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند
ما ريزهخوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند
خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند
در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند
باب المراد اهل جهاني و ميكنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند
اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند
ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر ميزنيم گام سوي كربلا بلند
عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند
تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر ميكند به عشق تو روز جزا بلند
* پروانه نجاتي
دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را
دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را
و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را
عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را
پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را
عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را
* مهدي رحيمي
دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد
دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد
«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد
* نادر بختياري
السلام اي غدير! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!
السلام اي غدير! مقصد يار!
وي گلافشان ز موجموج بهار!
چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟
تشنگان ولايتيم همه
عطش بينهايتيم همه
لب خشكم ارگ ترَك خوردهست
غيرتم بارها محك خوردهست
قصه اهل كوفه بودن چيست؟
مست آب و علوفه بودن چيست؟
لب، اگر تر كند علي (ع)، تيغيم
حنجرِ عارفانه تبليغيم
از ولايت هر آن كه دم نزند
نفس از بام صبحدم نزند
عشق را وقت استماع رسيد
وحي در «حجةالوداع» رسيد
ما علي (ع) را گرفتهايم هنوز
تا نبي (ص) را چو خويش، گُم نكنيم
از سبو مي زديم تا ديگر
جام را در شراب خُم نكنيم
ورنه «مروان»، «معاويه»، «هارون»
همگي از نبي (ص) سخن گويند
من، ولي، دستِ آن كسان بوسم
كز نبي (ص) زينبي (س) سخن گويند
غير آل علي (ع) كه ميداند؟
دين احمد، به تيغ، پابرجاست
حقِّ بدعتگذار، شمشير است
جايِ احساس و عشق، ديگر جاست
«ابن ملجم» نكشت، مولا را
مرگ، طاقت نداشت پيش علي (ع)
همه گفتند: امام را كشتند
ليك زنده است تا هميشه علي (ع)
لفط بر لفظ، من نميبافم
هر طرف بنگرم، علي (ع) بينم
نه در آن كوچه يا در اين خانه
هركجا بگذرم، علي (ع) بينم
اوست نوري زلامكان و زمان
كه جهان در شعاعهاش، گُم است
گر به دنبال ديدن اويي
عكسش افتاده در «غدير خُ«» است
شيعه، سنيترين مذهبهاست
زان كه سنت، ملاك هر شيعهست
زين سبب هركه اهل سنت شد
دم ز حيدر زند، اگر شيعهست
سني و شيعه را اگر فرقيست
اندك است آن چنان كه دشنه و تيغ
هر دو در قلب خصم، خواهد شد
تا كه خورشيد، سرزند زستيغ
آفتاب، آفتابِ اسلام است
بر سرِ ي، سرِ حسين (ع) ببين
دين، به تيغ دو تيغه، مديون است
«خيبر» و «خندق» و «حنين» بين
ذوالفقارِ ستيز! مولا
كوفيانه را به قعرِ گور فرست
جوشِ رجّالههاست از شش سو
سيصد و سيزده غيور فرست
همرهانم! برادران! ديريست
دشمنان، در كمين ما هستند
نه به دنبال، شوكت مايند
در پي مسخ دين ما هستند
بين ما، تا شكاف اندازند
فرقهها ساختند، بيهوده
اشتراكات را نهان كردند
چون چراغي كه ميزند دوده
روشنايي بجو، كه تاريكي
تيه گمراهي است باور كن
مصطفي، آن كه ماه كامل ماست
هم ستاره عليست، آري چون،
علي (ع) آيينه خداوند است
عشق از او، انعكاس مييابد
نور، بر گِرِد قامتش پيچد
ماهِ من، ناشناس ميتابد
ياد كن خلوتِ فقيران را
در شبِ سرِ يثرب و كوفه
گريهها، گريههاي مولاوار
رازها، رازهاي مكشوفه
پرده برداشت حيدر از اسرار
هرچه بود و نبود، با من گفت
غصهها را و زخمها را سرخ
دردها را كبود، با من گفت
بعد از آن صحبت غريبانه
اسمان را بنفش، ميبنيم
آخرين مرد، خواهد آمد و من
آسب و تيغ و درفش، ميبينم
آخرين مرد، آخرين اميد
آخرين حامي ولايت حق
آخرين گردبادِ نوراني
انتشار عدالت مطلق
* رضا اسماعيلي
اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بيانتها
اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب
اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين
اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشنيهاي بهشت
اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بيزوال
اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر
چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار
جان ما را كن ز عشقت منجلي
اي فدايت جان عالم، يا علي
كاش ميكرديم بيعت تا بهار
ميشكفتيم از كرامات علي
در بهارستان او گل ميشديم
زائر آواز بلبل ميشديم
از غدير خم، سبويي ميزديم
در صراط عشق، هويي ميزديم
زائر كوي تولا ميشديم
جرعه نوش عشق مولا ميشديم
با نزول سوره سبز غدير
باز ميكرديم، بيعت با امير
با علي، آيينهدار سرنوشت
وارث بوي خدا، بوي بهشت
شد غدير خم، هلا، اي عاشقان!
ميوزد عطر علي از آسمان
چيست تفسير غدير خم؟ علي
عشق را، مولا، عدالت را، ولي
چيست تفسير غدير خم؟ ولا
رستخيز عشق، بيعت با خدا
چيست تفسير غدير خم؟ حريم
رو به روي ما، صراط مستقيم
چيست تفسير غدير خم؟ اميد
مژده رحمت به امت، بوي عيد
چيست آيا اين غدير خم؟ سحر
صبح صادق، نور لبخند ظفر
چيست آيا...؟ساقي و ساغر، شراب
اتشي در جان هستي، عشق ناب
چيست آيا... ؟ خنده فتح المبين
روز اكمال رسالت، عيد دين
چيست آيا...؟ سيب سرخي ناگهان
سهم ما از عشق، آري عاشقان
در غدير خم خدا شد منجلي
در دل خورشيدي مولا علي
چيره شد فرمانرواي آفتاب
گشت سهم آفرينش، نور ناب
عشق باريد و زمين آيينه شد
مهرباني وارد هر سينه شد
خاك را بوي نجيب گل گرفت
عالم هستي، تب بلبل گرفت
آسمان شد با زمين همسايه باز
شد زمين مهمانسراي اهل راز
چشمها با نور همبستر شدند
قلبها با هم صميميتر شدند
قبله توحيد، آن جان جهان
روح ايمان ، خاتم پيغمبران
در غديرستان خم، اعجاز كرد
راز معصوم خدا را باز كرد
گفت پيغمبر: علي نور خداست
بعد من، او پيشوا و مقتداست
اي شمايان! امت سبز زمين
در ميان خلق عالم، بهترين
حرف حق اين است و در آن شبهه نيست
هم علي حق است و هم حق با عليست
عشق را در قلب خود دعوت كنيد
با علي،نور خدا، بيعت كنيد
اين حقيقت از كسي مستور نيست
جانشين نور، غير از نور نيست
در غدير خم ولايت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشيد غدير
شد امام و متداي ما، امير
عشق، بيعت كرد با نور خدا
شد عدالت، سرور و مولاي ما
نور احمد، برگرفت از رخ نقاب
«آفتاب آمد، دليل آفتاب»
زين بشارت، آسمان خنديد مست
نور باريد و طلسم شب شكست
شد جهان، آيينه باران علي
عالم هستي، چراغان علي
جون علي، آيينه عدل است و داد
دست در دست علي بايد نهاد
چون علي، نور خداي سرمد است
بيعت ما با علي، با احمدست
شد ز عشق حق، وجودش صيقلي
هر كه بيعت كرد، با نور علي
باز دل در كوي مستي گم شده
عالم هستي، غدير خم شده
باز هم مستيم، از جام غدير
باده مينوشيم با نام امير
باز فصل شور و شيدايي شده
در زمين از عشق، غوغايي شده
آمده عيد ولايت، عاشقان
روز اكمال رسالت، عاشقان
در غدير خم، بيا كامل شويم
«ياعلي» گوييم و صاحبدل شويم
«ياعلي» گوييم تا بالا شويم
قطرهها، اي قطرهها دريا شويم
با علي، نور خدا، بيعت كنيم
عشق را در قلب خود، دعوت كنيم
با علي، هم عهد و هم پيمان شويم
هم زبان و هم دل قرآن شويم
با علي، قرآن ناطق، بوتراب
سوره عصمت، امام آفتاب
چون كه احمد گفت: او نور جليست
بعد من، اي عاشقان! مولا، عليست
* محمدعلي مجاهدي
چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي
وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي
«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي
تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي
داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي
فرقهيي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي
با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي
فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي
نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي
با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي
بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي
كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي
ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي
چون به خود آمدند، ميگفتند
در حضور خداي لم يزلي
كه: علي دست قادر ازليست
رشته ما سوا به دست عليست
* نصرالله مرداني
قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست
در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست
به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست
در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمديات هر كه مست شد پيوست
بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست
هنوز اشك تو بر گونه زمان جاريست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست
ز حجم غربت تو ميگريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست
هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهاييات به گريه نشست
دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينهها ز غصه شكست
* مرتضي اميري اسفندقه
صداي كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير ميآيد؟
صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير ميآيد
خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسي دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيري طفل صغير ميآيد
علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران:دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردي
به آبياري خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پاي يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير ميايد
كسي حماسهتر از اين حماسههاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد
به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...
* ابوالقاسم حسينجاني
آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود
عاشقي، پابهپاي او ميرفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
هرچه ميكرد، دلبري ميكرد
مهرباني، سپاه مولا بود
عدل و آزادگي، كه گم ميشد
چشم مردم، به راه مولا بود
روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود
روز و شب را، به كار، وا ميداشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!
آب، از الغدير، برميداشت
مَشربي، كه گواه مولا بود
كوفه، هرچند هم، كه بد ميكرد
باز هم، در پناه مولا بود!
پدر خاك بود و، خاكي بود
بيگناهي، گناهِ مولا بود!
* محمود اكرامي
به آتش ميكشم آخر زبان سربهزيرم را
به توفان ميسپارم اسمانهاي اسيرم را
منم من، گردبادي خستهام، زنداني خويشم
بگيريد آي مردم دستهاي ناگزيرم را
تمام عمر باقي ماندهاش را گريه خواهد كرد
اگر توفان بخواند خندههاي دور و ديرم را
درختان گردبادي رو به خورشيدند، از آن دم
كه خواندم در مسير باد، اندوه غديرم را
شبي اندوه تابان علي (ع) از چاه بيرون شد
شبي سيراب ديدم جان سر تا پا كويرم را
شعر عید غدیر عید ولایت حضرت علی علیه السلام
صاحب اين دل شيدا مهدي است
ولي نعمت عظما مهدي است
در مسيري كه به سوي حق است
مقصد قافله ها تا مهدي است
ذكر اعظم كه مراجع دارند
بهترين وقت سحر يا مهدي است
آخرين ساقي صهباي غدير
پسر حضرت زهرا مهدي است
به خدا عيد غدير هرسال
موقع بيعت ما با مهدي است
دست مردانه به دستش بدهيم
سر به فرمان مطاعش بنهيم
حق زما ديده ي بينا خواهد
دلي از شرك مبرا خواهد
تا كه افزوده شود حب علي
در حريم دل ما جا خواهد
شيعه ي ناب زخود مي پرسد
از تو اي شيعه چه زهرا خواهد
اين ولايت كه تو در دل داري
آنچنان هست كه مولا خواهد؟
شيعه با حرف و سخن شيعه نشد
حق زما توشه تقوا خواهد
در عمل در سخن و گفت و شنود
مرضي خاطر او بايد بود
علي آن صاحب تيغ دو سر است
علي آن كه زهمه مردتر است
ليله القدر اگر زهرا بود
مرتضي صاحب فيض سحر است
جبرئيل است سخن مي گويد
از همه شير خداوند سر است
انبيا دور سرش مي گردند
كه علي قبله ي اهل نظر است
به روي دست گرفتش احمد
گفت اين عشق من و تاج سر است
بي علي سوي خدا راهي نيست
مظهر كامل اللهي نيست
اي مسلمان ديار سلمان
اي محبان تبار سلمان
خوب گر ديده ي خود وا بكنيد
دل سپاريد به كار سلمان
دل و جان بر كف حيدر دادن
بوده خود دار و ندار سلمان
صلواتي كه رود تا به نجف
بنماييد نثار سلمان
صاحب ده درجه ايمان است
فيض منّاست شعار سلمان
آبروي همه ي ما او بود
محرم حضرت زهرا او بود
همه خورديم مي از جام علي
بهره برديم زاكرام علي
اين كه ما عاشق زينب هستيم
بوده از خوبي اقدام علي
اسم ما برده و كرده است دعا
خرج ما شد سحر و شام علي
به خدا هر گره را بگشايد
گفتن مرتبه اي نام علي
كاش تا عاقبت ما گردد
غرق خون، مثل سرانجام علي
يا امين الله اعظم حيدر
ساقي اشك محرم حيدر
سروده ي جواد حيدري
***
از امر خدا ولايت احيا گرديد
ملعون بود آنكه مي نمايد ترديد
فرمود نبي بر همه مولاست علي
تا كور شود هرآنكه نتواند ديد
سروده ي جواد حيدري
***
اين گفت بزرگ و نامدار است علي
وآن گفت كه مرد كارزار است علي
اما به حقيقت او نه آن است و نه اين
آيينه ي ذات كردگار است علي
سروده ي رضا ثابتي
***
عمريست كه دم بدم علي مي گويم
در حال نشاط و غم علي مي گويم
تا حال علي گفتم و انشاء اله
درباقي عمر هم علي مي گويم
سروده محمد حسين صغير اصفهاني
***
مهر تو سرشته حق در آب و گل من
جا كرده چو جان به تن در آب و گل من
از مهر علي و مهر اولاد علي
محصول دو عالم منو حاصل من
سروده ملا محسن فيض كاشاني
اشعار روز ولایت و عید غدیر خم
کار من نیست که بنشینمُ املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم
سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم
سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم
همه جا رفتمو دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم
پدر خاکی و ما بچه ی خاکی تو ایم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم
از تو ای پیر طریقت که سر راه منی
آنقدر معجزه دیدم که مسیحات کنم
از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم
تو همانی که خدا گفت : تو رب الارضی
سجده بر اشهد ان لایی الات کنم
مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد ان علی ولی الله بگو
آینه هستمو آماده ی ایوان شدنم
آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم
چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم
سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف
بيشتر از همه آماده ي مهمان شدنم
آنکه از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم
از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم
علی اللهی ما را به بزرگیت ببخش
پیش تو مستحق این همه حیران شدنم
ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم
جان به هرحال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
شان تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از اینجا رفتی
شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلا رفتی
انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
انبیاء نیز نرفتند تو اما رفتی
به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی
باید این راه به دست دگری حفظ شود
علت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی
تو ولي هستی و منجی ولایت زهراست
تو هدایت گری و نور هدایت زهراست
آی مردم بخدا نیست کسی بر تر از این
ازلی طینت اول تر و آخر تر از این
تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم
اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این
هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این
رفت ازشانه ی معراج نبی بالاتر
بخدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این
آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن
این پیمبر تر از آن، آن پیمبر تر از این
دست گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این بار نبوت همه در دست علی ست
سروده ی علی اکبر لطیفیان
×××
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر
رودها با یکدگر پیوست کمکم سیل شد
موج مى زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
هدیه جبریل بود الیوم اکملت لکم
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر
با وجود فیض اتممت علیکم نعمتى
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه من کنت مولا تا نشست
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر
برکه خورشید در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گر چه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت
مى توان انکار دریا کرد حتى در غدیر
باغبان وحى مى دانست از روز نخست
عمر کوتاهىست در لبخند گل ها در غدیر
دیده ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر ؟
دل درون سینه ها در تاب و تب بود اى دریغ
کس نمى داند چه حالى داشت زهرا در غدیر
سروده ی محمد جواد غفورزاده( شفق )
×××
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند
مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند
زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند
یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید
عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند
بارها خواسته قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند
عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند
قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند
امر و دستور خدا بوده که باید عالم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند
کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند
مردمانی که به دنبال خدا میگردند
باید آقا که در بیت شما را بزنند
از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی
تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود
هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود
در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود
عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود
مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود
نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود
همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود
بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد
من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم
بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم
من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم
تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما میخواهم
دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم
التماست بکنم میکنی آقا نظری
چادر سوخته فاطمه را میخواهم
یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم
روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام، اشک مرا هم زهمان مشک بده
سروده ی مهدی نظری
***
شاهی به تو می آید و ما جمله گدایی
فخر است به عالم که شهنشاه ولایی
ما پشت در کاخ نجف کاسه بدستیم
ای صاحب دلهای خزان دیده کجایی
از روز ازل دل به امید تو گره خورد
حق خواست چنین تا تو کنی عقده گشایی
ما با همه ی روسیهی لغزش و تقصیر
مرهون تو هستیم که دریای عطایی
در سینه ی ما حب ولای تو نشسته
عشق است که حق داده به ما همچو شمایی
برلوح دل خسته دلان آیت حقی
عمریست که بر شیعه ی خود راهنمایی
ما آمده ایم پشت در خانه ات ای شاه
تا دست بگیری و نگاهی بنمایی
بر متقیان رحمت موصوله ی حقی
توباب نجات همه ی ارض و سمایی
با وصله ی پیراهن خود شرم نداری
اینگونه به دلها تو انیس الضعفایی
عمری به ولای تو اگر جان بسپاریم
بس نیست، چراکه تو امیرالامرایی
آنقدر نثارت دل و جان هدیه نماییم
تا لحظه ی جان دادنمان هم تو بیایی
ما ذره ی ناچیز و همه رعیت پستیم
جانا به فدای تو که سلطان ولایی
ای شاه نجف جان حسینت نظری کن
این بار شویم با نظرت کربوبلایی
شادیم که پیمانه ی ما را به تو دادند
چون ساقی میخانه ی ام النجبایی
ای ساقی کوثر تو هم امروز دعا کن
تا که برسد از پسرت بلکه صدایی
ما منتظران شب یلدای ظهوریم
مولا تو بگو تا که کند جلوه نمایی
سروده ی کمال مومنی
***
تا دست علی به اذن حق بالا رفت
دلها چو محمد به سوی مولا رفت
از جانب ما برای تبریک آن روز
فخر دوسرا فاطمه ی زهرا رفت
سروده ی کمال مومنی
***
در سینه ی ما عشق تو مولا کافیست
پشت سر ما دعای زهرا کافیست
امروز بیا به همسرت فاطمه گو
تا کاخ نجف فقط یک امضا کافیست
سروده ی کمال مومنی
تقديم به ساحت مقدس امير مومنان علي ابن ابيطالب(ع) و فرزند برومندش آقا امام زمان (عج)
عيد غدير آمد و نوري زعرش
کرد تجلي به مساکين فرش
غلغله در عالم قدسي به پاست
نوبت شاهنشهي مرتضاست
چرخ فلک سجده بدو مي برد
حکم ولايت به علي ميرسد
وحي رسيده است زدرگاه دوست
نوبت شاهنشهي دست اوست
وحي خدا کرده به احمد نزول
نوبت تکميل اساس الاصول
حکم ولايت تو به مردم رسان
آگه از انديشه حق کن کسان
گو که بفرمان خداي زمين
هست علي حجت دين مبين
ختم رسالت به ولاي علي است
نيست زما آنکه جز اويش ولي است
حب علي مايه تکميل دين
حکم علي ،حکم تو بر مومنين
هرکه پذيرد بجز او حکم کس
روز جزا نيست کسش دادرس
دين پس از ايمان به خداي عزيز
هست يقين تو بدان رستخيز
هست نبوت دگر اصل متين
پايه مستحکم ايمان و دين
گر نبود بعد رسالت امام
کي شود ايمان مسلمان تمام
هست امامت به يقين نور دين
بعد نبي چاره گر مومنين
تا نشود بعد نبي دين رها
هست علي وارث دين خدا
گو که ولايش دژ اهل يقين
قلعه مستحکم و حبل المتين
چنگ در اين حلقه هر آنکس زند
از شرر شعله دوزخ رهد
مهر حقيقت چو به نام علي است
وارث پيغمبر و دين نبي است
چونکه ولايت بود از سوي ما
بعد تو گردد به علي آن عطا
حکم کسي نيست به مردم روا
تا نبود حکم به تاييد ما
حکم علي هست همان حکم ما
هست علي دور زخبط و خطا
دست خدا، شير خدا، مرتضاست
عصمت او،عصمت آل عباست
چونکه خلافت بود از آن ما
هست علي مورد تاييد ما
گو که خدا گفت علييم ولي است
دين مرا رهبر برحق علي است
هرکه سر از طاعت او در کشد
طعم سعادت نتواند چشد
چونکه علي مخزن اسرار ماست
راه علي هست همان راه راست
هر که پس از تو به علي دست داد
آتش خشم من از او دور باد
جان کلام اين سخن اي مرد حق
هست علي بعد تو اولي به خلق
گر نرساني تو به مردم پيام
امر رسالت شودت ناتمام
از پي ابلاغ فرامين حق
گرد نمودند به هم جمله خلق
پس زپي طاعت ظهر غدير
سجده به درگاه خداي خبير
گفت پيمبر که من اولي به خلق؟
جمله بگفتند رسول به حق
گفت پيمبر که پس از من علي
هست بر اين خلق مسلمان ولي
هرکه من امروز به اويم ولي
هست پس از من ولي او علي
بار هر آنکس به علي دشمن است
کينه او دشمني با من است
دشمن من ، دشمن پروردگار
دشمن حق،کي بشود رستگار
بار خدايا به علي يار باش
چشم حسودان ورا خار باش
دشمن اورا تو به به پيکار باش
ياور اورا تو بهين يار باش
حکم ولايت به علي شد عطا
آمده اين حکم زسوي خدا
پس به يقين هست امام مبين
معتقدينش همه از متقين
اين سخن آخر من با شماست
دشمن او دشمن حکم خداست
واي پس از رحلت شخص رسول
جمله فراموش بشد آن اصول
عقده ديرينه چو سر باز کرد
دشمن حق، دشمني آغاز کرد
دشمن او ،دشمنيش را فزود
مکر بني ساعده بر پا نمود
جمع نمودند گروهي زخلق
خويش بخواندند ولي به حق
حق خلافت ز علي غصب کرد
غير علي را چو بدان نصب کرد
گر چه علي بود ولي خدا
منتصب از جانب مولاي ما
بانگ برآورد علي چون شنيد
پرده باطل به حقيقت دريد
گفت:غدير از چه فراموش شد؟
شمع حقيقت زچه خاموش شد؟
بار خلايق به کجا مي رويد؟
سوي هلاکت زچه رو مي دويد!
راه حقيقت منم آن ره مجاز
سوي من آييد به تحقيق باز
گفت ولي گوش كسان بسته شد
شير خدا حيدر حق خسته شد
گفت ولي گوش کسي ناشنيد
گرد خود از خلق کسي را نديد
گشت علي خسته و محزون زخلق
از چه سبب گشته گريزان زحق
خصم وي از حد خودش در گذشت
حرمت فرزند پيمبر شکست
تيغ کشيدند به روي علي
آنکه ز تيغش شده حق منجلي
شعله بدان خانه زدندي که آن
آل عبا بود ورا ساکنان
وه!چه ستمها که نشد بر علي
آنکه به حق بود خدا را ولي
شرح ستمها که به او رفته است
در دل چاهي به خدا گفته است
شرح ستمها که کند آب،خون
خويش تجسم بنما بوده چون
شرح ستمها به کسي وا نگفت
صبر تورا حضرت مولا شگفت
روز جزا عدل چو بر پا شود
دشمن ديرين تو رسوا شود
بين تو و دشمنت اي مرتضا
حکم نمايد به خدايت خدا
چونکه تو را خون خدا خوانده اند
از چه سبب بر تو ستم رانده اند
بود سکوتت زپي حفظ دين
از پي احقاق حق متقين
تا نشود بين مسلمان غزا
داده به تقدير خدايت رضا
گر چه سکوتت ، همه فرياد بود
نام تو ويرانگر بيداد بود
واي علي چشم مرا خون گرفت
حق خلافت زتو او چون گرفت
از چه سبب از تو گريزان شدند
دشمن خونين عزيزان شدند
خلق،چه آسان شدي از يادشان
خانه نشين از غم بيدادشان
حق شده در محبس باطل اسير
ناحق دوران شده حق را امير
گشت فراموش همه فضل تو
تاب نياورد کسي عدل تو
آنکه خدا خواند ورا شير خود
از چه سبب بسته زنجير شد
بار علي واصف فضل تواييم منتظر قائم عدل تواييم
_________________
لينکها براي کاربران مهمان قابل دسترسي نيست، براي مشاهده ي لينکها لطفا ثبت نام کرده و وارد شويد
بالا
مشخصات
تشکر کرده اید
کاربران زیر از aban1975 به خاطر این پست تشکر کرده اند:
ع ل ی, باوران, Mohsen1001, lion2007, مستور
ع ل ی
موضوع پست: Re: شعر عيد غدير
پستارسال شده در: سه شنبه 17 آبان 1390 20:42
Major
Major
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت: جمعه 1 بهمن 1389 16:43
پست ها : 941
تشکر کرده اید: 1924 مرتبه
تشکر شده:
878 مرتبه in 529 پست
با سلام و ادب
صلي الله عليك يا ابالحسن روحي فداك
شعر غدیریه آیت الله وحید:
علی ای محرم اسرار مکتوم علی ای حق از حق گشته محرم
علی ای آفتاب برج تنزیل علی ای گوهر دریای تاویل
علی ام الکتاب آفرینش علی چشم و چراغ اهل بینش
علی اسم رضی بی مثال است علی وجه مضیی ذوالجلال است
علی جنب القوی حق مطلق علی راهست سوی حضرت حق
علی در غیب مطلق سر الاسرار علی در مشهد حق نورالانوار
علی هم وزن ثقل اکبر علی عرش خدا را هست لنگر
علی جبل المتنی عقل و دین است امام الاولین و الاخرین است
علی ای پرده دار پرده غیب برافکن پرده از اسرار ( لاریب )
به دانایی ز کنه کون آگاه به هنگام توانایی یدالله
بود خال لب او نقطه باء به ظاهر اسم و در باطن مسمی
خم ابروی او چوگان کونین که جز احمد رسد به قاب قوسین
در اوج عزتعالی و تقدس به هنگام تنزل فیض اقدس
جهان بودی سراسر شام دیجور نبودی گر در او این آیه نور
در آن ظلمت که این آب حیات است خلیل عشق و حضر عقل مات است
گشاید گر زبان فصل ا لخطابست چو لب فرو بندد علم الکتاب است
به تشریع و به تکوین جان تن اوست ولی الله قائم بالسن اوست
ببخشد در رکوع خاتم گدا را به سجده جان و دل داده خدا را
بلی الخلق و بلی الحق در علی جمع فلک پروانه رخسار این شمع
شب اسراء به خلوتگاه معبود لسان الله علی ، احمد ، اذن بود
کلام الله ناطق شد از آن شب که حق با لهجه او گفت مطلب
لسان الصدق او در آخرین است دلیل ره برای اولین است
چه موزون تر بود قد و قامت که میزان است در روز قیامت
چو قهر حق بلرزاند جهان را بود لنگر زمین آسمان را
در این حاک آنچه بنهفته ز اسرار چو گوید((ما لها )) گردد پدیدار
ز آدم تا مسیحا بسته لب را مگر بگشاید او اسرار رب را
نگاهی گر کند آن ماه رخسار به خورشید فلک ماند ز رفتار
کسی که نزد آن اعلی علی است همو بر ما سوی یکسر ولی است
تویی صبح ازل بنما تنفس تاکه روشن شود آفاق و انفس
که موسی آنچه را نادیده در طور ببیند در نجف نور علی نور
توئی در کنج عزلت کنز مخفی بیا بیرون که هستی تاج هستی
تو در شب شاهد الغیوبی تو اندر روز ستار العیوبی
تو نور الله انور در نمودی ضیاء الله از هر وجودی
تو ساقی زلال لایزالی تو فیض بی زوال جهان فانی
تو اول واردی در روز موعود تو اول شاهدی در یوم مشهود
لوای احمد در دست تو باید علمداری خدا را چون تو شاید
نه تنها پیش تو پشت فلک خم که آدم تا مسیحا زیر پرچم
اگر بی تو نبودی ناثص آئین نبود ( الیوم اکملت لکم دین )
تو چون هستی ولی عصمه الدین ندارد دین و آئین بی تو تضمین
به دوش مصطفی چون پا نهادی قدم بر طاق (( او ادنی )) نهادی
به جای دست حق پا را تو بگذار که این باشد یدالله را سزاوار
نباشد جز تو ثانی مصطفی را تویی در ( انما ) ثالث خدا را
چودر تو نور خدا دید تو را دید و برای خود پسندید
چو آن سیرت در این صورت قلم زد برخود تبارک گفت کاین رقم زد
اگر بر ما سوی شد مصطفی سر بر آن سر مرتضی شد تاج افسر
بود فیض مقدس سایه تو ز عق و وهم برتر پایه تو
تو را چون قبله عالم خدا خواست به یمن مولد تو کعبه را ساخت
خدا را خانه زادی چون تو باید که لوث لات و عزی زداید
شد از نام خدا نام تو مشتق ز قید ما سوی روح تو مطلق
کلید علم حق باشد زبانت لسان الله پنهان در دهانت
((سلونی )) گو تو در جای پیمبر بکش روح القدس را زیر منبر
چو بگشائی لب معجز نما را چو بنمائی کف مشکل گشا را
برد آن دم مسیحا را ز سر هوش کند موسی ید بیضا را فراموش
متاع جان چو آوردی به بازار به( من یشتری ) خدایت شد خریدار
به جای مصطفی خفتی شب تار که از خواب تو عالم گشت بیدار
زدی بر فرق کفر و شرک ضربت ز جن و انس بردی گوی سبقت
کجا عدل تو آید در عبادت که ثانی اثنین حقی در شهادت
بنه بر سر تو تاج (( لا فتی )) را به دوش افکن ردای (( هل اتی )) را
بیا با جلو طه و یس نشین بر مسند ختم النبیین
که آدم تا به خاتم جمله یکسر نمایان گردد از اندام ((حیدر))
از آن سوزم که بر تخت سلیمان نشسته دیو و آصف زیر فرمان
اقیلونی نشسته بر سر کار سلونی لب فرو بسته زگفتار
گهی بر دوش عقل کل سواری چو خورشیدی که در نصف النهاری
گهی در چنگ دونانی گرفتار به مانند قمر در عقرب تار
نوای حقی اندر سوز و در ساز یداللهی گهی بسته ، گهی باز
بر افلاک ار بتابی آفتابی اگر بر خاک خوابی بوترابی
بیا و پرچم حق را بر افراز که حق گردد به عدل تو سرافراز
گره بگشا دمی زان راز پنهان به تورات و به انجیل و به قرآن
چو بگشائی لب از اسرار تنزیل فرو ریز به پایت بال جبریل
به محراب عبادت چون قدم زد قدم در عرصه ملک عدم زد
همه پیغمبران محو نیازش ز سوره ی انبیاء در نمازش
که لرزد عرش او با قلب آرام شده در ذکر حق یکباره ادغام
همه سرگشته او از شوق دیدار دل از کف داده و داده به دلدار
که ثارالله ناگه بر زمین ریخت فغان شیرازه توحید بگسیخت
چو فرق فرقدان شمشیر سائید قمر منشق شد و بگرفت خورشید
زمین و آسمان اندر تب و تاب که خون آلوده گشته روی مهتاب
فلک خون در غمش از دیده می سفت علی فزت و رب الکعبه می گفت
تعالی الله از ین اعجوبه دهر خدا را مظهر اندر لطف در قهر
گوش فلک کر به شب از ناله اش پشت خیبر خم به روز از پنجه اش
بلرزاند ز هیبت ملک امکان ولی خود لرزد از آه یتیمان
زجزر و مد آن بحر فضائل خرد سرگشته پا مانده در گل
چه گویم منز اوصاف کمالش ببین حق در جمال و در جلالش
چو باشد حیره الکمل صفاتش خدا می داند و اسرار ذاتش
به وصفش بس که باشد ظل ممتد ز دیهور ز دیهار و ز سرمد
)) وحیدم )) من اگر در جرم و تقصیر سگی بودم شدم در کوی تو پیر
بر آن خوانی که یک عالم نشسته سگی هم در کنارش پا شکسته
تو که قاتل به خوان خود بخوانی نپندارم که این سگ را برانی
اللهم عجل لولیک الفرج
_________________
صلي الله عليك يا ابا صالح المهدي عجل الله فرجه الشريف
بالا
مشخصات
تشکر کرده اید
کاربران زیر از ع ل ی به خاطر این پست تشکر کرده اند:
باوران
>
ع ل ی
موضوع پست: Re: شعر عيد غدير
پستارسال شده در: پنج شنبه 19 آبان 1390 11:52
Major
Major
نماد کاربر
آفلاين
تاريخ عضويت: جمعه 1 بهمن 1389 16:43
پست ها : 941
تشکر کرده اید: 1924 مرتبه
تشکر شده:
878 مرتبه in 529 پست
با سلام
مثنوی مظهر حقّ، عطار نیشابوری
چون خدا گفته است در خمّ غدیر
با رسول الله ز آیات منیر
ایّها النّاس این بود الهام او
زانکه از حق آمده پیغام او
گفت رو کن با خلایق این ندا
نیست این دم خود رسولم بر شما
هر چه حق گفته است من خود آن کنم
بر تو من از اسرار حقّ آسان کنم
چونکه جبریل آمد و بر من بگفت
من بگویم با شما راز نهفت
این چنین گفته است قهّار جهان
حقّ و قیّوم خدای غیب دان
مرتضی والی در این ملک من است
هر که این سرّ را نداند او زنست .
اس ام اس عید غدیر
اوصاف علی به هر زبان باید گفت / این ذکر به پیدا و نهان باید گفت
در جشن ولی عهدی مسعود علی / تبریک به صاحب الزمان باید گفت
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
اس ام اس تبریک عید غدیر
از ولایت عهدی حیدر، خدا تاج شرف
بار دیگر بر سر زهرای اطهر می زند
در حریم ناز و عصمت زین همایون افتخار
فاطمه لبخند بر سیمای شوهر می زند
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
متن تبریک عید غدیر
( من کنت مولا فهذا علی مولا )
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است ، محضر شما و همه ی شیعیان
تبریک و تهنیت عرض می نمایم
.
.
.
دوبیتی عید غدیر
گفت پیـغمبر به یــارای سخــن / پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحـفه داد / بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از یقین زوج بتول / در ولایــت با خداونــد و رسول
عید غدیر خم بر شما مبارک
.
.
.
پیامک تبریک عید غدیر
ای ز شطرنج حقیقت گـــشتــه مات / کیش خود را کــن رها بنــگر حیــات
از عـــلی و آل او جـــو درد عــشــق / جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علی است / صورت آییــنه کــامل عـلی اســـت . . .
.
.
.
متون آماده عید غدیر
رسیده هجده ذی حجه و قلب نبی شاد است
غدیر آمد، امیرالمؤمنین اینک به بالای سریر آمد
بود دست نبی در دست او و تاج رحمتش بر سر
بتهای ظلم و جور امروز از اوجش به زیر آمد . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
sms عید غدیر
ای دل دوباره گل کن امشب علی ، امیر است
بر آستان جانان آیینه ی غدیر است
آیینه ی محمد، مردی زجنس قرآن
شیرخدا ولی شد آن کوه عشق و ایمان . . .
.
.
.
اشعار عید غدیر
عید است و غدیرش، علی والا است، علی / دل تشنه عدل است و او دریاست، علی
جشن است و مبارک، علی گشته است، ولی / دنیا همه را شادی که مولا است، علی
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
من یک مسلمانم ولى را مىشناسم
مولا على مولا على را مىشناسم
مهر على را تا ابد در سینه دارم
در سینه از مهر على گنجینه دارم . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد / بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم / بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد . . .
عید غدیر خم مبارک باد
.
.
.
گرفت پرچم اسلام را على در دست
از این گزیده، زمین و زمان به خود بالید
به
» بازگشت |
تاریخ : 4 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 7 788 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.