بانک اشعار عاشورایی -شهادت حضرت علی اکبر(ع)
اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کون و مکان می چرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا*
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را روی عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
سید حمید رضا برقعی
بی من مرو
ای مرا آشفته کرده حال تو دیده و جان و دلم دنبال تو
عزم وصل حق تعالی کردهای ترک جان یا ترک بابا کردهای
روح من با این شتاب از تن مرو ای تمام عمر من بی من مرو
کم ز هجر خویش قلبم چاک کن باز گرد از دیده اشکم پاک کن
راه غم بر قلب تنگم باز شد غربتم با رفتنت آغاز شد
ای دل صد پارهام پیراهنت اشک ثارالله وقف دامنت
میروی این قوم سنگت میزنند گرگهای کوفه چنگت میزنند
صبر کن بابا تماشایت کنم سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم
بعدِ عمری حاصل من داغ توست جان بابا قاتل من داغ توست
عهد من با دوست عهدی محکم است هر چه بینم داغ در این ره کم است
عهد بستم تا که قربانت کنم غرق خون تقدیم جانانت کنم
عهد بستم تا که در راه خدا عضو عضوت را کنند از هم جدا
زخم تو مشکل گشایی میکند مرگ از تو دلربایی میکند
من خلیل الله، تو اسماعیل من داغ تو تسبیح من تهلیل من
جسم مجروحت گلستان من است فرق خونین تو قرآن من است
خون گلاب و خاک صحرا مُشک توست آبروی من دهان خشک توست
زخم ما را خنده بر شمشیرهاست چشم ما چشم انتظار تیرهاست
گرچه خشک از تشنگی لبهای توست رو که جدم مصطفی سقای توست
ما به راه دوست هستی باختیم بعد از آن در قلب دشمن تاختیم
"غلامرضا سازگار"
ای یاس چیده
ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی! قرآن آیه آیهی پامال من، علی
مانند قلب من دهنت پر ز خون شده خون گلوت گشته روان از دهن، علی
چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
تو مثل لالهای که همه گشته برگ برگ من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
جایی برای بوسه نمانده به قامتت از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
فریاد من بلند ز اشعار میثم است سوزد ز سوز او دل هر مرد و زن، علی
"غلامرضا سازگار"
محرم
لاله ی نسترن
بس که پاشیده زهم مثل گلِ چیده تنت می کند گریه به زخم بدنت پیرهنت
کثرت زخم تو مانع زشمارش گشته بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت
آیه با تیغ نوشتند به سر تا پایت نقطه با تیر نهادند به آیات تنت
حلقه های زرهت چشمه ی خونند همه آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
آمدم از دو لب خشک تو خون پاک کنم دیدم از خون گلو پر شده بابا دهنت
خجلم از تو علی جان که دم رفتن بود العطش با من دل سوخته آخر سخنت
لاله ی نسترنم! یاس امیدم! سخت است که ببینم چو گلِ ریخته نقش چمنت
همه امیّد من این است که یک بار دگر چشم خود باز کنی یک نگه افتد به مَنَت
رو به روی تو نهادم همه دیدند علی که رخم لاله صفت سرخ شد از یاسمنت
شعله های دل میثم زده آتش همه را آه او شعله ی شمعی است به هر انجمنت
هزار قاتل و یک کشته
سیاه گشته جهان پیش دیده ی تن من
کجایی ای مه در بحر خون شناور من
ستاره ی سحرم آفتاب صبح دمم
غروب کرده به هنگام ظهر در بر من
به مصحف بدن پاره پاره ات گریم
که پاره تر شده از لاله های پرپر من
بپوش زخم جبین شکسته ی خود را
که بحر دیدنت آید زخیمه خواهر من
نیاز نیست به تیغ عدو که کشت مرا
دو چشم بسته ی تو در نگاه آخر من
فرات موج می زد و من نظاره می کردم
که کشته شد پسرم تشنه در برابر من
زبان خشک تو در دهان نهادم و سوخت
دهان من نه، دل من نه، که پای تا سر من
مبر فرو ز عطش خون حنجر خود را
که از برای تو آورده آب مادر من
پس از تو در دل دشمن چنان غریب شدم
که گشته عمه ی مظلومه ی تو یاور من
هزار قاتل و یک کشته و هزاران زخم
هزار بار تو را کشته خصم کافر من
به خیمه اشگِ خجالت گرفت چشمم را
ز بانگ وا عطشای علی اکبر من
ز چشم خود همه خون جگر فشان میثم
به لحظه های غروب مه منوّر من
شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)
نوحه، محرم، علی اکبر
من اولين مصراع نظم كربلايم
من اولين مصراع نظم كربلايم من اولين جانباز دشت نينوايم
نامم علي اكبر و در خلق و منطق شبه ترين چهره به ختم الانبيائم
من اولين پيمانه نوش جام اشكم چون رفته تا معراج دل صوت صدايم
من اولين گلواژه شعر حسينم يا اولين قرباني كوي منايم
من شير سرخ بيشه هاي الغديرم در خيبر فتح المبين خيبر گشايم
من كربلا را كربلا آباد كردم در عشق و مستي كربلا بيداد كردم
من با عطش تا اوج آزادي پريدم عطشان ترين لبهاي عالم را بوسيدم
شهدي كه من نوشيدم از پيمانه عشق شيرين تر از آن در همه هستي نديدم
زينب لبم را بوسه ميزد من ز دستش او دل به من ميدادو من دل ميبريدم
او دور من مي گشت و من هم دور زهرا من تشنه بر لبهاي او او آب دريا
من غنچه تكبير لبهاي حسينم من يوسف كنعان زيباي حسينم
چون خال سبز هاشمي دارم به صورت من نكهت شب بوي گلهاي حسينم
دارم به چهره نور سبز فاطميه من خط و خال روي سيماي حسينم
اي اهل عالم من نواي نينوايم چون كه اذان گوي مصلاي حسينم
در خلق و خلق و منطق و خيبر گشائي گلواژه دست تولاي حسينم
چون ذوالفقار حيدري دارم به دستم در صحنه ميدان علي را ناز شستم
من شير سرخ بيشه هاي كربلايم من لافتاي حيدر خيبر گشايم
اي اهل عالم من اذان گوي حسينم چون رفته تا اوج فلك موج صدايم
شمع حيسني را من كه من پروانه بودم خوشگل ترين پروانه از پروانه هايم
من نسخه پيچ اشك درمانگاه عشقم من مهر هر نسخه در دارالشفايم
جدم علي حلال كل مشكلات است من هم علي اكبر مشكل گشايم
دارم مدال فاطمي چون روي سينه من اشبه الناسم به زهراي مدينه
من روي قلبم عكس آزادي كشيدم شهد شهادب را به آزادي چشيدم
دل را به دلبر دادم و از دلبرم دل با عشق از بازار آزادي خريدم
من بلبلي هستم كه در گلخانه اشك شهد گل از لبهاي آزادي مكيدم
من جان زينب را به يك لحظه گرفتم چون خون به پاي نخل آزادي چكيدم
زينب صدايم مي زدو من مي دويدم تا اينكه در مقتل به دلدارم رسيدم
من كربلا را كربلا آباد كردم ويرانه كاخ جهل و استبداد كردم
من حجله شادي كنار دجله بستم گل دسته در گلدسته ها بنياد كردم
من هم بلال و هم اذان گوي حسينم در عشقبازي كربلا بيداد كردم
من رهبر يك نسل و فرهنگي جوانم در نينوا دانشكده ايجاد كردم
من هستيم را در خم يك گوشه دادم با نخل دين را با خلوصم شاد كردم
بر لوح قلبم رهبر عرفان نوشته اي عاشقان اين كربلا شهر بهشته
من دوره ديده در نظام ذوالفقارم من غنچه گلهاي باغ هشت و چهارم
چون ذوالفقار حيدري دارم به دستم خيبر گشاي ديگري در روزگارم
من اولين جانباز اردوي حسينم چون انقلاب كربلا را پاسدارم
من زنده كردم نام جدم مرتضي را من اكبرم يا حيدر دلدل سوارم
هرگز ندارم افتخاري بهتر از اين من حجله بسته در بهار كار زارم
حاج داوود یداللّهی (قطره)
محسن کاویانی
کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تو را روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همین جاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند
پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!
این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغ هفتاد و دو تا گل به دلم بگذارند
سنگ ها... هلهله ها... پیکر تو... یک لشگر...
وای این قوم چرا این همه خنجر دارند؟
آه، پرپر مزن آن قدر دلم می گیرد
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
عصر امروز جوانان حرم جسمت را...
باید از هر طرف دشت بلا بر دارند
دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید این بار تو را پیش خودم بسپارند
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (2)
بوسه
حسن لطفی
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن و نفس زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود
این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود
هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشم تو که بر رخ من وا نمی شود
خشکم زده کنار تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود
ای پاره پاره تن ز دل پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را نمی شود
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود
حجله گرفته پای تنت مادرم ببین
اشکم حریف گریه ی زهرا نمی شود
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (3)
شنشاد
قاسم نعمتی
گیسو به باد می دهی و دلبری علی
پادر رکاب می زنی و محشری علی
ابرو نهان کن از نظر خیره حسود
آیینه دار صورت پیغمبری علی
قامت مگو قیامت زهراست قامتت
از بس که قد کشیده ای و محشری علی
گرم طواف روی تو آل ابوتراب
غرق عبادتی و خدا منظری علی
وصفت همین بس است که درکوی رب عشق
شه زاده حرم علی اکبری علی
وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها
گاه رجز تو منتسب از حیدری علی
بین خطوط روی جبینت پراز خداست
ابن الحسین لیلی لیلای کربلاست
نور خدا ز صورت تو دیده می شود
پیغمبرانه بر همه تابیده می شود
شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان
گلبرگها ز ساقه تو چیده می شود
مثل بلورشیشه ای سنگ خورده ای
با بوسه ای وجود توپاشیده می شود
مقراض اهل کوفه چه آورده برسرت
هرگوشه ای زدشت تنت دیده می شود
در زیر سم اسب تنت مثل زعفران
برروی سنگها همه سابیده می شود
جسمی که زیرضربه به هم ریخته چسان
هرتکه ای به روی عبا چیده می شود
بر ناله های ممتد بابا کنار تو
ازسوی لشگری همه خندیده می شود
قلبی که از تمام تنت پاره تر شده
با هر صدای قهقه رنجیده می شود
دنبال زینب آمده سقای عالمین
فریاد می زنند که وای از دل حسین
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
رکوع
نوید اسماعیل زاده
به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود
دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود
تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است
یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است
پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید
هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید
مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش
در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش
نه توانس بغل گیرد و نه بوسه زند
نه توانست بماند نه از او دل بکند
زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود
اربا اربا دل بابای علی اکبر بود
دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده
تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده
ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود
گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود
ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود
همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود
پسری مانده به خاک و پدری می نگرد
مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد
چون که این چاک ترین جسم میان شهداست
مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست
خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت
ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (2)
سر زانو
علی اکبر لطیفیان
دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است
سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است
مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است
خواستی این پدر پیر خضابی بکند
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است
نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است
گر چه چشمم به لب تست ولی لخته ی خون
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است
تکه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است
به – که از گردن من دفن تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (1)
دلخوشی
علی اکبر لطیفیان
قصد کرده است تمام جگرم را ببرد
با خودش دلخوشی دور وبرم را ببرد
من همین خوش قد و بالای حرم را دارم
یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد
دسترنج همه ی زحمت من این آهوست
چقدر چشم نشسته ،ثمرم را ببرد
این چه رسمی است پسر جای پدر ذبح شود
حاضرم پای پسرهام،سرم را ببرد
تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش
می شود باد برایش خبرم را ببرد
نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت
قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد
جان من ،قول بده دست به گیسونبری
مقنعه ت بازشود،بال و پرم را ببرد
تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم
چه نیازی است کسی محتضرم را ببرد
دست و پاگیر شدم ،زود زمین می افتم
یک نفرزود ، تن دردسرم را ببرد
همه سرمایه ام این است که غارت شده است
هر که خواهد ببرد جنس حرم را...ببرد
صد پسر خواسته بودم ز خدا ،آخر داد
صد علی داد به من تا که سرم را ببرد
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
بار
علی اکبر لطیفیان
در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته
به عمه های دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته
گفتی علی ونیزه دهان توراگرفت
ازبسکه دراذان تو اسرار ریخته
معلوم نیست پیکرت اصلاچگونه است
بهترنگاه می کنم انگار ریخته
دارد زره ضریح تو راحفظ می کند
بازش اگرکنند بالاجبار ریخته
یکروزجمع کردن تووقت می برد
امروز بر سرم چقدرکار ریخته
زیرعبا اگربروم پا نمیشوم
ازبس بروی شانه من بار ریخته
گیسوی توهمینکه سرت نیمه بازشد
ازدوطرف به شانه ات ای یار ریخته
آنکس که تشنگی مراپاسخی نداد
حالانشسته برجگرم خار ریخته
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
تکه
مریم حقیقت
با آسمان قسمت بکن بال وپرت را
بردار از روی زمین چشم ترت را
این تکه های گمشده راز رشیدی ست
یعنی تصور کن علی اکبرت را
شیون مکن لیلای مجنون،این بیابان
باید بنوشد خون پاک همسرت را
گهواره را آرام تر از خود رها کن
تا نشکند بغضی گلوی اصغرت را
آتش توان سوختن اینجا ندارد
باید بریزی بر تنش خاکسترت را
با ناله های العطش برخیز لیلا
باید ببندی کوله بار آخرت را
فردا که سهم عاشقان را داد زهرا
بالا بیاور از میان خون سرت را
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
جلوه
سید حسن رستگار
آمد رسید بر سر رعنا جوان خویش
خون شد دلش به دیدن جان داده جان خویش
بشکسته دیدساغر در خون فتاده را
صد پاره دید پیکر روح و روان خویش
زانوی عرشیش به زمین خورد ناگهان
بی جلوه دید طلعت هفت آسمان خویش
باور نمی شدش که چنین اوفتاده است
بر خاک داغ پشت جهان پهلوان خویش
خم شد به سجده ? بر رخ ماهش نماز کرد
در آخرین وداع سراسر فغان خویش
بو سید تکه های ز هم دور گشته را
گلبرگهای لاله ی خونین نشان خویش
آری زمانه بر سر جنگ است و بی گمان
پرانده است تیر بلا از کمان خویش
ارسال در تاريخ شنبه ۱٢ آذر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
شش گوشه
قاسم نعمتی
دل حرم میشود سحر گاهی
که شود صحن دیده تر گاهی
قطرۀ آب در مرور زمان
میکند در حجر اثر گاهی
دل من سخت ترزسنگ که نیست
امتحان کن بر این جگر گاهی
ای خریدار بر رضای خدا
جنس پس مانده را بخر گاهی
یعنی آنقدر بی بها هستم
نیستم لایق نظر گاهی
بین سجاده دیده بر راهم
نیمه شب میشود خبر گاهی
بنده ای راکه دست وپا گیراست
همرهت تا خداببر گاهی
قتلگاهی به پا کنی با ناز
گر ازینجا کنی گذر گاهی
پسری که کریم زاده بود
میکند جلوه پدر گاهی
تاج اصحاب یا علی اکبر
یابن ارباب یا علی اکبر
ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ سهشنبه ٢۱ تیر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (1)
پیغمبرانه
علی اکبر لطیفیان
باید برای طور کلیمی درست کرد
سجاده ای گرفت وحریمی درست کرد
باید برای مقدمی ازبال جبرئیل
یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد
باید در ازدحام گداوکمی جا
جائی برای مردکریمی درست کرد
باید قسم به نوردوعین حسین داد
تاازخدا،خدای رحیمی درست کرد
باید دل حسین هوای نبی کند
شاید دوباره خلق عظیمی درست کرد
مجنون شهر بودم ولیلا نداشتم
اکبراگر نبودمن آقا نداشتم
ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ سهشنبه ٢۱ تیر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (2)
کرمخانه
سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقینا خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه روی به شهزاده می آرند
صد شکر که در خانه آقا پسری هست
هر جا قد وبالای رشیدی است، یقینا
دنبال سرش نیم نگاه پدری هست
یا حضرت ارباب،دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم،خانه ات آباد
ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ سهشنبه ٢۱ تیر ۱۳٩٠ توسط مدیر وبلاگ
نظرات (0)
چند قدم مانده به بعثت
[حضرت علی اکبر علیه السلام-٣]
:: سیّد حمیدرضا برقعی
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
خسته از ماندن و آمادهی رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بیخود از خود، به خدا با دل و جان میآمد
زیر شمشیر غمش رقصکنان میآمد
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جملهی «در پوست نگنجیدن» را
بی امان دور خدا مرد جوان میچرخید
زیر پایش همهی کون و مکان میچرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت: لا حول و لا قوة إلّا بالله
مست از کام پدر، زادهی لیلا، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
آه در مثنویام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری
زخم ها با تو چه کردند؟ جوانتر شدهای
به خدا بیشتر از پیش پیمبر شدهای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسّم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید
با فغان "پسرم وا پسرم" میآید
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟!
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشتهست؟!
مثل آیینهی در خاک مکدّر شدهای
چشم من تار شده؟ یا تو مکرّر شدهای؟!
من تو را در همهی کربوبلا میبینم
هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم
ارباً اربا شده چون برگ خزان میریزی
کاش میشد که تو با معجزهای برخیزی
ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم...
وای این قوم چرا اینهمه خنجر دارند؟
واحد شعر و ادب تبیان زنجان-
کوفیان منتظر و در صدد آزارند
نکند داغ تورا روی دلم بگذارند
پسرم خیمه همینجاست مرا گم نکنی
پسرم دور نشو سنگ دلان بسیارند
پسرم دست خودت نیست اگر تنهایی
این جماعت همه از اسم علی بیزارند!
این جماعت همه امروز فقط آمده اند
داغ هفتاد و دوتا گل به دلم بگذارند
سنگ ها...هلهله ها...پیکر تو...یک لشگر...
وای این قوم چرا اینهمه خنجر دارند؟
آه ، پرپر مزن آنقدر دلم میگیرد
عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
عصر امروز جوانان حرم جسمت را...
باید از هر طرف دشت بلا بر دارند
دیدی آخر تو به معراج رسیدی پسرم
باید اینبار تو را پیش خودم بسپارند...
با هر خداحافظ که در دور و برش ریخت
بال و پر پروانه با خاکسترش ریخت
در پیش روی حسرت چشمان بابا
می رفت و صدها آرزو پشت سرش ریخت
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
ناگهان زمزمه ای درصف دشمن پیچید
عطریاس وسمن ولاله وسوسن پیچید
همه گفتندنبی گشته کفن پوش حسین
زره کرده به برش چون احدوبدروحنین
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
این پاره پاره پیکر تو می کشد مرا
بال سفید پرپر تو می کشد مرا
قربان روی خونی پیغمبری تو
این داغ چون پیمبر تو می کشد مرا
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
آن قدر پاشیده شده گل برگ هایش
حتی زره طاقت نیاورد آخرش ریخت
آخر نشد "بابا" بگوید، بی صدا رفت
با آن که هر چه داشت را در حنجرش ریخت
ناباورانه برگِ برگِ آرزو را
با گریه بابا در عبای باورش ریخت
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
فُزتُ وَ ربِّ کرب و بلا را بخوان علي !
فرق تو را نشانه گرفته عمودشان
ديدم چگونه پهلويت از دست رفته بود
در حمله هاي وحشي و سرخ و کبودشان
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
ای آیه آیه سوره ی طه اذان بگو
بابا سکوت آخر تو می کشد مرا
این زخم روی پهلوی در هم شکسته ات
فرق شکسته ی سر تو می کشد مرا
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
زبرج خیمه برآمد چو کوکب رخشان
سهیل سر زده گفتی مرگ زسمت یمن
زخیمه گاه بمیدان کین روان گردید
رخی چوماه تمام و قدی چو سرو چمن
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
بیا که شبه رسولت شبیه زهرا شد
علی به کوفه دوباره غریب و تنها شد
میان تنگه فوج سپاه این صحرا
دوباره کــوچه سیلی زدن مهـــیا شد
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
هر جا که بوده کربلا یا در مدینه
با زخم اول، زود قلب مادرش ریخت
او اوّلین رزمنده بود پس بدیهی ست
یک لشکر تازه نفس روی سرش ریخت
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
فکری به حال خنده ی لشکر نمی کنی
این خنده های لشکر تو می کشد مرا
عمّه ز خیمه آمده برخیز ای علی
این صحنه در برابر تو می کشد مرا
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
حالا جواب زحمت لیلا چه می شود
فکر جواب مادر تو می کشد مرا
اینک چه گویم از تو به اهل حرم علی
حتماً سوال خواهر تو می کشد مرا
قطعه به قطعه روی عبا چیده ام تو را
این قطعه های دیگر تو می کشد مرا
sms محرم/پیامک عاشورا/پیامک تاسوعا/اس ام اس شهادت حضرت علی اکبر/اس ام اس عاشورا/SMS تاسوعا/ اس ام اس تاسوعا
تبیان زنجان
اين گونه بود بر تو سلام و درودشان
ديدي چه کرد با تو نگاه حسودشان
از کينهي علي همه آتش گرفته اند
اما به چشم هاي تو ميرفت دودشان
اشعار در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
« : 2008/08/13,ساعت 01:07:58 »
شمس منوّر
جلوه ى ذات خداى دادگستر اكبر آمد
مرحبا آئينه ى روى پيمبر اكبر آمد
از قدومش شد هويدا جنت موعود ما را
آنكه شد خلد مخلّد پاى تا سر اكبر آمد
داد مرغ شب نويد جانفزا بر ظلمت شب
كاشكارا شد سحر شمس منور اكبر آمد
شد گل افشان مقدم او را ملك با شوق و شادى
زان كه امشب نوگل زهراى اطهر اكبر آمد
مولد او مىكند تفسير ايثار و شهادت
در شجاعت ثانى ساقى كوثر اكبر آمد
او شبيه آمد محمد را به خلق و خلق و منطق
خاتم پيغمبران را ياد آور اكبر آمد
آنكه باشد مصحف و ايمان و تقوا را عصاره
از براى چرخ عزّ و جاه محور اكبر آمد
تا ز موج فتنه آرد كشتى دين را به ساحل
ناخدا و بادبان، سكّان و لنگر اكبر آمد
آمده درياى فضل وجود را تابنده گوهر
بر سر تقوا و دين رخشنده افسر اكبر آمد
جام عشق ايزد آمد، شبه روى احمد آمد
آنكه دارد بر لبان خويش كوثر اكبر آمد
اى « سماوى» مژدهاى امشب بده نسل جوان را
گو شما را بهترين الگو و رهبر اكبر آمد
خارج شده است
اي دل تو چه مي کني؟ مي ماني يا مي روي؟ داد از آن اختيار که تو را از حسين(ع)جدا کند...
سفير
كاربر فعال
***
Karma: +0/-0
ارسال: 225
ديدن مشخصات
پاسخ : اشعار در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
« پاسخ #1 : 2008/08/13,ساعت 01:08:11 »
« پيرايه ى حسن»
اى فاطمه را آئينه ى كوثر ديگر
وى نوش لبت شهد و گل و شكر ديگر
هر گوشهاى استاده خليلى به تماشا
آورده مگر دسته گلى هاجر ديگر
جبرئيل به شوق آينه پرداخته گويى
از كوچه ى نور آمده پيغمبر ديگر
كنعان شده بيتابتر از جان زليخا
يوسف ز سفر آمده با منظر ديگر
مشاطّه ايمان پى آرايش توحيد
آورده ز گنجينه ى حق گوهر ديگر
اى اصل تو از آب و گل ختم رسالت
از نور حسين آمدهاى حيدر ديگر
با زلف خم اندر خمت اى ماه دو هفته
بر تارك خورشيد زدى افسر ديگر
اى نام تو پيرايه ى تسبيح ملايك
ديپاچه ى عشق آمدى از دفتر ديگر
در مرتبه ى وصل ازل خون خدا را
مثل تو نداده است خدا اكبر ديگر
خارج شده است
اي دل تو چه مي کني؟ مي ماني يا مي روي؟ داد از آن اختيار که تو را از حسين(ع)جدا کند...
سفير
كاربر فعال
***
Karma: +0/-0
ارسال: 225
ديدن مشخصات
پاسخ : اشعار در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
« پاسخ #2 : 2008/08/13,ساعت 01:08:24 »
« جلوه ى حسين»
اى روق روى تو عنوان حُسن
خال و خطت نقشه ى ايوان حسن
نسل جوان را به جهان رهبرى
جلوه ى توحيد على اكبرى
ريختهام از شرم رخت در شفق
گل به گلستان عرق از هر ورق
گر چه خداوند وجود و عدم
خلق نكرده دو نفر مثل هم
ليكن چو رخسار تو را آفريد
نقش تو را شكل محمد كشيد
چشم تو بيناى همه ماسوى
گوش تو گنجينه ى صوت خدا
روى تو از آب بقا صاف تر
وز دل عشاق تو شفاف تر
صبح تو از شام ابد دلرباست
شام تو تا صبح ازل جان فزاست
هر كه هواى رخ احمد كند
در تو تماشاى محمد كند
باد نقابت چو به بالا زند
فاطمه لبخند به ليلا زند
منطق شيواى جهانگير تو
در لبه ى تيغه ى شمشير تو
بسكه خدا خوب تو را ساخته
خصم تو در مدح تو پرداخته
دشمن سرسخت شما انجمن
بود معاويه كه گفت اين سخن
تاج خلافت كه ز پيغمبر است
ساخته بر فرق على اكبر است
هر چه سخن گشت برازنده تر
مانده به مدح تو سر افكنده تر
حق سخن گشت به مدحت ادا
از لب جانبخش شه كربلا
گفت تويى اى پسر باوفا
اشبه مردم به رسول خدا
جسم تو شد اى همه را نور عين
جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين
جان تو و جان حسين بُد يكى
قبر تو و قبر حسين شد يكى
اى ز تمام شهدا خوب تر
پيش حسين از همه محبوب تر
بين جوانان بنى هاشمى
جانى و جانان بنى هاشمى
بسكه بدت شور شهادت به سر
كشته شدى از همگى زودتر
خون سرت تا به جبينت چكيد
موى سياه پدرت شد سپيد
خواست شود موى سپيدش خضاب
روى به روى تو نهاد آن جناب
روى تو و روى پدر رنگ شد
عاشق و معشوق هم آهنگ شد
چهره به رخسار منيرت گذاشت
تا دلش آرام نشد برنداشت
زينب مظلومه به حفظ امام
صيحه زنان گشت برون از خيام
تا كه نبازد پدرت جان پاك
ناله كشيد از جگر چاك چاك
گفت كهاى تازه جوانم على
ميوه ى دل، قوت جانم على
« ميثم» اگر وصف تو را مىسرود
جز تو و الهام تو در او نبود
خارج شده است
اي دل تو چه مي کني؟ مي ماني يا مي روي؟ داد از آن اختيار که تو را از حسين(ع)جدا کند...
سفير
كاربر فعال
***
Karma: +0/-0
ارسال: 225
ديدن مشخصات
پاسخ : اشعار در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
« پاسخ #3 : 2008/08/13,ساعت 01:08:40 »
« شكوفه اميد»
اى كه نام تو همچو نام على است
جلوه ى حق ز چهره ى تو جلى است
تو طلوع دوباره ى عشقى
تو فروزان ستاره ى عشقى
افتخار حسين هستى تو
يادگار حسين هستى تو
عطر و بوى محمدى دارى
خلق و خوى محمدى دارى
خلف عترت بتولى تو
اشبه الناس بر رسولى تو
در پرت عالمى خضوع كند
از رخت آفتاب طلوع كند
يك جهان محو رمز كافت شد
كربلا صحنه ى مصافت شد
جان شيرين خود به كف دارى
تو از اين كار خود هدف دارى
هدف تو بقاى اسلام است
خون سرخت بهاى اسلام است
تشنگى را تو درس، تاب دهى
نخل دين را به خون تو، آب دهى
غنچه ى پرپر حسينى تو
على اكبر حسينى تو
جان فداى تو و مرام تو باد
جان هستى فداى نام تو باد
يا على اى شكوفه ى اميد
دل به مهر تو بسته است (نويد)
باغ مهرت هميشه خرم باد
جلوه ى عشق تو دمادم باد
خارج شده است
اي دل تو چه مي کني؟ مي ماني يا مي روي؟ داد از آن اختيار که تو را از حسين(ع)جدا کند...
yaaliasghar
كاربر فعال
***
Karma: +0/-0
ارسال: 600
انی اتقرب الی الحسین
ديدن مشخصات
پاسخ : اشعار در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
« پاسخ #4 : 2008/08/13,ساعت 01:27:18 »
من اولين مصراع نظم كربلايم من اولين جانباز دشت نينوايم
نامم علی اكبر و در خلق و منطق شبه ترين چهره به ختم الانبيائم
من اولين پيمانه نوش جام اشكم چون رفته تا معراج دل صوت صدايم
من اولين گلواژه شعر حسينم يا اولين قربانی كوی منايم
من شير سرخ بيشه های الغديرم در خيبر فتح المبين خيبر گشايم
من كربلا را كربلا آباد كردم در عشق و مستی كربلا بيداد كردم
من با عطش تا اوج آزادی پريدم عطشان ترين لبهای عالم را بوسيدم
شهدی كه من نوشيدم از پيمانه عشق شيرين تر از آن در همه هستی نديدم
زينب لبم را بوسه ميزد من ز دستش او دل به من ميداد و من دل ميبريدم
او دور من می گشت و من هم دور زهرا من تشنه بر لبهای او او آب دريا
من غنچه تكبير لبهای حسينم من يوسف كنعان زيبای حسينم
چون خال سبز هاشمی دارم به صورت من نكهت شب بوی گلهای حسينم
دارم به چهره نور سبز فاطميه من خط و خال روی سيمای حسينم
ای اهل عالم من نوای نينوايم چون كه اذان گوی مصلای حسينم
در خلق و خلق و منطق و خيبر گشائی گلواژه دست تولّای حسينم
چون ذوالفقار حيدری دارم به دستم در صحنه ميدان علی را ناز شستم
من شير سرخ بيشه های كربلايم من لافتای حيدر خيبر گشايم
ای اهل عالم من اذان گوی حسينم چون رفته تا اوج فلك موج صدايم
شمع حيسنی را من كه من پروانه بودم خوشگل ترين پروانه از پروانه هايم
من نسخه پيچ اشك درمانگاه عشقم من مهر هر نسخه در دارالشفايم
جدم علی حلال كل مشكلات است من هم علی اكبر مشكل گشايم
دارم مدال فاطمی چون روی سينه من اشبه الناسم به زهرای مدينه
من روی قلبم عكس آزادی كشيدم شهد شهادت را به آزادی چشيدم
دل را به دلبر دادم و از دلبرم دل با عشق از بازار آزادی خريدم
من بلبلی هستم كه در گلخانه اشك شهد گل از لبهای آزادی مكيدم
من جان زينب را به يك لحظه گرفتم چون خون به پای نخل آزادی چكيدم
زينب صدايم می زد و من می دويدم تا اينكه در مقتل به دلدارم رسيدم
من كربلا را كربلا آباد كردم ويرانه كاخ جهل و استبداد كردم
من حجله شادی كنار دجله بستم گل دسته در گلدسته ها بنياد كردم
من هم بلال و هم اذان گوی حسينم در عشقبازی كربلا بيداد كردم
من رهبر يك نسل و فرهنگی جوانم در نينوا دانشكده ايجاد كردم
من هستيم را در خم يك گوشه دادم با نخل دين را با خلوصم شاد كردم
بر لوح قلبم رهبر عرفان نوشته ای عاشقان اين كربلا شهر بهشته
من دوره ديده در نظام ذوالفقارم من غنچه گلهای باغ هشت و چهارم
چون ذوالفقار حيدری دارم به دستم خيبر گشای ديگری در روزگارم
من اولين جانباز اردوی حسينم چون انقلاب كربلا را پاسدارم
من زنده كردم نام جدم مرتضی را من اكبرم يا حيدر دلدل سوارم
هرگز ندارم افتخاری بهتر از اين من حجله بسته در بهار كار زارم
حاج داوود یداللّهی (قطره)
خارج شده است
لب تشنه ام از سپیده آبم بدهید
جامی ز زلال آفتابم بدهید
من پرسش سوزان حسینم یاران
با حنجره عشق جوابم بدهید
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین، این تن پوشیده به خون اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
شاعر : حسن لطفی
سید محسن احمدزاده | روز هشتم محرم- حضرت علی اکبر(ع) | نسخه قابل چاپ | نظرات [2]
برای دریافت اشعار بیشتر اینجا کلیک کنید
سه شنبه 1 دی ماه سال 1388
دانلود شعر زمینه هشتم محرم (حضرت علی اکبر ) به همراه فایل سبک
ای پیمبرم لیلی حرم مه خیمه ها اکبر
میوه ی دلم همه حاصلم می کشی مرا اکبر
ستاره سحرم عصاره جگرم
به ناله دل من جوابی ای پسرم
علی علی اکبرم
سخنی بگو محض خاطرم شوی چاره دردم
تا دیدم تنت پاشیده ز هم دست و پامو گم کردم
با چه مکافاتی پیکرتو بردم
اگه نبود زینب همین جا می مردم
علی علی اکبرم
همه ی عبا پر شده خدا از تن گل لیلا
با قدی کمون می گردم تو خون دنبالش تو این صحرا
مدد کن عباس من بردارمش از زمین
تیکه های پیکرو کنار هم تو بچین
علی علی اکبرم
دانلود سبک زمینه
سید محسن احمدزاده | روز هشتم محرم- حضرت علی اکبر(ع) | نسخه قابل چاپ | نظرات [2]
برای دریافت اشعار بیشتر اینجا کلیک کنید
دوشنبه 2 دی ماه سال 1387
شهادت حضرت علی اکبر(ع)
شهادت حضرت علی اکبر(ع)- شعر حضرت علی اکبر(ع) - مداحی حضرت علی اکبر(ع) - رباعی حضرت علی اکبر(ع) - شعر نوحه حضرت علی اکبر(ع)
قطعه و مفرد
آغوش
کف و سرنا مزنید لاله ی پرپر دارم
کنج آغوش دلم شبه پیمبر دارم
غم
ای که دل را به دلِ طبل و طرب می بندید
از چه رو بر غم این تازه جوان می خندید
ارباً اربا
لالهام در پیشِ چشمانِ ترم
ارباً اربا شد علی اکبرم
رباعی و دوبیتی
تسلی
علی برخیز و قدری یاریم کن
تسلای دلِ پر زاریم کن
ببین که دشمنان غرق سرورند
به لبخندی مرا دلداریم کن
کبوتر
کبوتر از چه رو غمگین و خسته
چرا خون بر دو چشمانت نشسته
سفیدِ نازنینِ غرقِ در خون
بگو آخر چرا بالت شکسته
گره
فلک آتش زدی بر این دلِ من
تو خاکستر نمودی حاصل
» بازگشت |
تاریخ : 1 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 44 433 |
نظرات : 1
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.