مناظره دو عضو شوراي مركزي جبهه پايداري؛ و حزب اعتماد ملي
مشروح مناظره دو عضو شوراي مركزي جبهه پايداري؛ و حزب اعتماد ملي
روانبخش:وقتي رهبرانقلاب سال 84 را احياي گفتمان امام و انقلاب معرفي ميكنند؛ يعني آن گفتمان مرده بود/ حقشناس: من از تندرويهاي دوران اصلاحات دفاع نميكنم
میزگرد "بازگشت یا عبور از گفتمان 84" با حضور محمدجواد حقشناس استاد دانشگاه و عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و حجتالاسلام قاسم روانبخش عضو شورای مرکزی جبهه پایداری و دبیر سیاسی نشریه پرتو در خبرگزاری فارس برگزار شد.
در اين ميزگرد كه به مناظره ميان دو ميهان آن تبديل شد، موضوع بحث كه "بازگشت یا عبور از گفتمان 84" بود، توسط عضو شوراي مركزي حزب اعتماد ملي، به سوابق آيت الله مصباح يزدي تغيير كرد.
حق شناس كه در اين مناظره به بيان ادعاهاي تكراري اصلاح طلبان عليه آيت الله مصباح بدون ذكر اسناد تاريخي خود پرداخت، تصريح كرد كه آیتالله مصباح از همان ابتدا نسبت به امام و انقلاب و مبارزه زاویه داشت و ایشان بعد از فوت امام آرام آرام وارد صحنه شدند تا آنجا كه در سال 84 تفکر آیتالله مصباح فرصت بروز پیدا كرد.
روانبخش نيز در اين ميزگرد پس از تذكر نسبت به اينكه موضوع مناظره علامه مصباح نيست در عين حال در پاسخ به ادعاهاي اين عضو حزب اعتماد ملي عليه آيت الله مصباح، حقشناس را به مطالعه بيشتر تاريخ خصوصا بخشي از اسناد مركز اسناد انقلاب اسلامي و خاطرات آقاي هاشمي كه در آنها به نقش و جايگاه ويژه علامه مصباح در شكلگيري انقلاب اسلامي و همراهي با امام (ره) اشاره شده است.
مشروح كامل اين مناظره در ادامه آمده است:
روانبخش: تاكيد مردم در تک تک راهپیماییها اجرای مو به موی احکام اسلامی بود
روانبخش: انقلاب اسلامی ایران، انقلابی است با ایدئولوژی اسلامی، چراکه به تعبیر مقام معظم رهبری هیچ کشوری نیست که بدون ایدئولوژی اداره شود و هیچ انقلابی هم بدون ایدئولوژی نیست و تمام آنها یا مارکسیستیاند یا لیبرالیستی یا اسلامی و یا مربوط به سایر ادیان هستند. انقلاب ایران، انقلاب بزرگی است که مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی شکل گرفت و اگر کسی مطالعات لازم را نیز نداشته باشد این موضوع را حداقل از نمای بیرونی متوجه میشود چرا که رهبری انقلاب اسلامی ایران بر عهده یک مرجع تقلید است که مردم دین خود را از او میگیرند و رساله عملیاش را در خانهها دارند. لذا با رهبری چنین شخصی انقلاب شکل گرفت و کانون آن ایران اسلامی است که هسته شکلگیری این انقلاب نیز مساجد و هیئت بودند و در واقع این هستههای به هم پیوسته باعث شد که انقلاب به پیروزی برسد.
مردم در تک تک راهپیماییها تاکید داشتند که ما خواهان اجرای مو به موی احکام اسلامی هستیم. لذا انتظاری که مردم از این انقلاب دارند، پیاده شدن ارزشهای اسلامی است. بنابراین امام راحل نیز بر اساس خواست عمومی مردم و رسالت الهی خود به عنوان یک مرجع تقلید وظیفه خود را در این دیدند که این انقلاب را در قالب اسلام پیاده کنند که جمهوریت و انتخابات قالب این انقلاب است و اسلام محتوای اصلی است.
در 30 سال گذشته مردم ایران برای اسلام رأی که هیچ، جان دادهاند و بیش از 300 هزار شهید تقدیم انقلاب کردند. بنابراین امام(ره) در خود قانون اساسی نیز تاکید بر اسلامیت نظام داشتند و اصلی که آن را تضمین میکند، ولایت فقیه است. کسانی که متدین باشند، اگر بحث ولایت فقیه در قانون اساسی هم نیاید، وقتی که نایب امام زمان(عج) مسئلهای را مطرح کند، آن ها بر خود فرض میدانند که پیروی کنند، اما کسانی که متدین نیستند، حداقل بر اساس قانون اساسی عمل میکنند تا کشور پیشرفت کند. اما متاسفانه با وجودی که مردم چنین خواستهای داشتند و دین هم این اقتضا را میکرد کسانی که با رای مردم بر سر کار آمدند، چنین نگاهی نداشتند.
پیشبینی اصلاحطلبان این بود که سال 84 ختم اسلامی بودن نظام را می گیرند
ابتدا دولت موقت و بازرگان بود که با نصب امام روی کار آمد، آنها نگاهی جامع به اسلام نداشتند و پس از آن نیز بنیصدر و حتی برخی از روحانیون همچون آقایان هاشمی و خاتمی هم این نگاه اسلامی را دنبال نمیکردند، لذا با گذشت 16 سال از دولتهای کارگزاران و مشارکت ما به جایی رسیدیم که پیشبینی برخی اصلاحطلبان این بود که بعد از دولت مشارکت باید ختم اسلامی بودن نظام را گرفت و دولت نهم دوران حاکمیت دموکراسی غربی به تمام معنا خواهد بود. آنها انتظار داشتند نظام در سال 84 از ایدئولوژی خداحافظی کند اما به رغم تلاشهایی که انجام دادند این پیشبینی انجام نشد و در سایه رهبری و روشنگریهای مقام معظم رهبری و همچنین بصیرتدهی علما و بزرگان از جمله علامه مصباح یزدی این توطئه سنگین که در جهت براندازی دینی مردم بود به شکست انجامید و در سال 84 عکس خواسته آنها که به دنبالش بودند یعنی بازگشت به شعارهای انقلابی اتفاق افتاد.
پیروزی احمدینژاد در سال 84 نشان داد که نظریه گذشتن دوران ایدئولوژی اسلام باطل است
این درحالی بود که اکثر نامزدها و حتی اصولگرایان آن دوره شعارهای اصلاحطلبی میدادند و فقط یک نامزد بود که شعار دین را مطرح میکرد. که این موضوع یا از فراست وی بود که اقبال مردم به ارزشها را میدانست و یا باور داشت که این شعارها باید محقق شود. بنابراین رای مردم در سال 84 رای به ارزشهای اسلامی بود و به رغم این که در دور دوم انتخابات رقیب احمدینژاد بسیار قدرتمند بود و همه احزاب چپ و راست از او حمایت میکردند، اما رقیب ناآشنایش یعنی احمدینژاد به پیروزی رسید و نشان داد که نظریه گذشتن دوران ایدئولوژی اسلام باطل است. این دولت هر قدر که از ارزشهای اسلامی فاصله گرفته مورد انتقاد بوده است و برخی به درستی نقد میکنند که چرا این دولت به سمت شعارهایی که به جریان مقابل تعلق داشت، میل پیدا کرده است.
حقشناس: براي آنكه بدانيم چقدر گفتمان 84 در مسير انقلاب بود بايد پاسخ دهيم كه چرا انقلاب كرديم
حقشناس: همین که امروز به این نقطه رسیدهایم که برای پیشبرد امور و مبانی عملی و بهتر پیاده کردن سیاستها و تدبیرها در کشور بهترین راه گفتوگوست قدمی بسیار مثبت و رو به جلو ارزیابی میشود و این امکان را فراهم میکند که افراد با نظرهای متفاوت و نیت یکسان به دنبال رشد و توسعه شاخصهای یک زندگی خوب در کشور باشند و بتوانند با گفتوگو یکدیگر را قانع کنند.
برای پاسخ به این سوال که چقدر گفتمان 84 را در مسیر انقلاب میدانیم باید ابتدا بررسی کرد که ما چرا انقلاب کردیم و دلیل وقوع آن چه بود و سپس نتیجهگیری کنیم که این رخداد چه ارمغانی داشت. بنابراین بر این اساس میتوانیم ببینیم که آیا گفتمان 84 در چارچوب انقلاب بود یا خیر. اگر مروری گذرا بر تاریخ انقلاب داشته باشیم میبینیم که وقوع انقلاب یک برش مهم در تاریخ معاصر است که میتوان تاریخ را به دو بخش قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد.
اگر برای قبل از انقلاب شاخص تعیین کنیم میتوان گفت که یکی از شاخصهای قبل از انقلاب اداره کشور بر اساس حکومت شاهنشاهی بود که ریشه 2500 ساله دارد. مشروطه از سال 1285 بر اساس قیام مردم و خواست نخبگان و حمایت علمای بزرگ و مراجع عظام و روشنفکران پا گرفت و آغازی در دوره جدید بود. شاید به همین دلیل معمولا برای تحلیل دقیق تاریخ معاصر باید از مشروطه به بعد را مورد بررسی قرار داد. دستاورد مشروطه عمدتا حاکمیت قانون و توجه به نهاد پارلمان و مجلس به عنوان منتخبین مردم و نقش مشارکت مردم در تعیین سرنوشت و ایجاد محدودیت برای سلطانی بود که تا قبل از آن نماد اقتدار کشور محسوب میشد. نکته دیگر حکومت پهلوی است که به سال 1300 باز میگردد؛ در آن دوره رضاخانی پیدا شد و با حمایتی که از سوی اجانب و عمدتا انگلستان از وی صورت گرفت کودتایی رخ داد و سال 1305 حکومت پهلوی با پایان دوران قاجار آغاز شد. سال 1320 نیز حکومت محمدرضا پهلوی با تحمیل استعفا به رضاشاه و تبعید وی به آفریقای جنوبی آغاز شد.
حکومت 2500 ساله، دوران 100 ساله مشروطه و حکومت 57 ساله پهلوی و دوران پادشاهی 37 ساله محمدرضا شاه از ویژگیهای دوران قبل از انقلاب است. در طول 37 سال حکومت رضاشاه ما شاهد دو حرکت عظیم مردمی و قیامهای ضداستعماری آنها بودیم؛ مردم به دلیل دخالت انگلیس در موضوع نفت که از اواخر دهه 20 آغاز شده بود با مشارکت دو گروه عمده، یعنی ملیها با محوریت دکتر مصدق و مذهبیها با محوریت مرحوم کاشانی، ملیشدن صنعت نفت محقق شد. از سال 1332 به بعد حضور آمریکا در کشورمان پررنگ شد و علاوه بر این، به دلیل وضعیت پس از جنگ و دو قطبی بودن فضای بینالملل ایران نیز به یکی از بخشهای اصلی قطب غرب تبدیل شد.
در سال 42 اتفاق دیگری رخ داد؛ بعد از فوت مرحوم بروجردی در سال 32 موقعیت و جایگاه مذهب و مرجعیت شیعه به دلیل فوت ایشان تضعیف شده بود و محمدرضا جوان خامی بود که آماده میشد پس از حذف رقبای گردنکلفت خود و با حمایتهای آمریکا ماموریتهای جدیدی را در کشور دنبال کند لذا باید جای پای آمریکا در کشورمان را فراهم میکرد و این امر جز با اصلاحات میسر نبود و به همین دلیل داستان انقلاب سفید و اصلاحات ارضی با موافقت علما و ملیها همراه نشد. وقتی که حکومت پهلوی به آمریکا حقوق ویژه قضایی اعطا کرد با اعتراض امام مواجه شد و این امر به آغاز وقایع سال 42 انجامید و در واقع ایشان از سال 42 به عنوان رهبری یک قیام خود را در عرصه سیاسی در معرض دید عموم قرار داد که با حلقه شاگردان خاص و مبارزین مذهبی در 15 خرداد 42 قیام مردم در شهرهای مختلف شکل گرفت که البته با سرکوب شدید حکومت مواجه شد تا این که امام تبعید شدند.
در طول سالهای 42 تا 57 امام در نجف حضور داشت و مبارزه نیز شدت یافته بود که این مبارزه دو جهت گیری اصلی یعنی مبارزه با استعمار و مبارزه با استبداد داشت. امام در نامهای بسیار محترمانه محمدرضا را نصیحت کرد و حتی عنوان اعلیحضرت را در ابتدا برای وی به کار برد اما به دلیل غرور شاه و عدم تحلیل مسائل و برخورد شدید وی این مقطع زمانی به سال های اوج استبداد تبدیل شد که با همه گروههای مخالف مقابله میشد.
در این مقابله، فقط نیروهای مسلمان نیستند که مبارزه میکنند بلکه بخشی از نیروهای مسلمانی هستند که حول و حوش مرجعیت عمل میکنند. مرجعیت در آن زمان به دو شاخه تقسیم میشد یک شاخه معتقد به تعامل در حوزه سیاست بودند و شاخه دیگر معتقد بودند که شاه راه خود را میرود و ما باید راه خود را برویم. در تاریخ، امام به عنوان یک مرجع سیاسی انقلابی محور است که حلقه اطرافیان ایشان نیز شاگردانشان هستند که اکثرشان دستگیر شده و به زندان میروند و بخشی از نیروهای مذهبی و ملی همان روند گذشته را دنبال میکنند و از سویی دیگر نیروهای چپ نیز در کشور به عنوان معارضه و مبارزه با ایدئولوژی مارکسیستی حضور دارند که با آن مقابله میکنند. جریان موتلفه جزء جریانهایی است که با امام همراهی میکند و نهضت آزادی و جبهه ملی نیز فعال هستند که در ذیل آنها گروههای جدیدی که بعدها مجاهدین انقلاب را شکل دادند یا فدائیان اسلام که رهبران آن را در سال 34 اعدام کرده بودند؛ وجود داشت. همچنین فدائیان خلق که چپگرا هستند و مجاهدین خلق که مشی التقاطی اسلامی و چپ داشتند نیز فعالیت میکردند و این روند ادامه داشت و از سوی دیگر ما تصادم نیروهای رژیم را با تقویت ساواک داشتیم.
حق شناس: امام سال 48 برای اولین بار دیدگاه ولایت فقیه را مطرح کرد
با این مجموعه در سال 48 برای اولین بار، امام (ره) دیدگاه جدیدی را در رابطه با حکومت مطرح میکند. این دیدگاه بعدها ابتدا در مجموعهای از درسهایی که برای شاگردان خاص خود ارائه میکنند حدود کمتر از 15 جلسه مطرح میشود لذا این دروس جمع شده و کتاب درسهایی از ولایت فقیه را شکل میدهد و شاید برای اولین بار است که ایده ولایت فقیه توسط یک مرجع در عصر جدید ارائه میشود و به یک گفتمانی که پشتوانه سیاسی دارد تبدیل میشود و درباره مبانی مشروعیت این دیدگاه بحث میشود؛ این یکی از دیدگاههای جدی در حوزه و به ویژه در حوزه ای همچون نجف است که متفاوت از حوزه قم محسوب میشود و خیلی حضور مرجعیت در سیاست را بر نمیتابید و بخشی از مرجعیت در آن مقطع در اوج انقلاب حضور در عرصه سیاست را نفی میکرد و حتی در سال 57 وقتی که شهبانو به عراق سفر میکند از طرف یکی از مراجع بزرگوار انگشتری را هدیه میگیرد که به شاه بدهد. یعنی در بحث مرجعیت، امام تکستارهای محسوب میشود و بقیه مراجع با این که همراهی نمیکنند تن به مقابله نمیدهند چرا که هزینههای مقابله بسیار بالا بود. در قم نیز با این که مرجعیت در سال 42 به پشتوانه امام میآیند تا با تائید مرجعیت امام ایشان محکوم به اعدام نشوند تلاشی به همت شاگردان ویژه امام صورت میگیرد که در اینجا نقش آیتالله منتظری و آیتالله میلانی برجسته است.
بعد از سال 42 این حمایتها افت مییابد و حتی نهادهایی همچون دارالتبلیغ اسلامی در قم با مرکزیت مرحوم شریعتمدار به وجود میآید که به هیچ عنوان دغدغهاش مقابله با شاه نیست بلکه تاکید بر اسلام به سبک سنتی و خواست خود دارد و حتی همزیستی مسالمتآمیز با اعلیحضرت بود. اتفاقی که در سال 56 و 57 رخ میدهد این است که با فوت مرحوم آقامصطفی و از طرفی اشتباهات فاحش حکومت در دهه 50 که به آزادیهای سیاسی تن نمیدهد و فضا را سختتر میکند و با نمادهای مذهبی و دینی مقابله میکند و اشتباهات فاحشی از جمله تورم فزاینده و هجوم بخش عمدهای از نیروهای حاشیهای از روستا به شهر؛ ایجاد نسلی از دانشجویان تحصیلکرده جدید و همینطور تغییر در تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی، انحلال احزاب و تاسیس حزب رستاخیز و وابستگی رژیم شاه و بلندپروازیهایی که توان مالی رژیم را صرف خرید تجهیزات عظیم نظامی کرده و تعطیلی توسعه سیاسی، بیبندوباری در حوزه فرهنگ، فساد درون سیستمی در اقتصاد رژیم را به آستانه انفجار از درون سوق میدهد و فقط منتظر حادثهای است که نامهای که در روزنامه اطلاعات چاپ میشود، آغاز حرکت در قم میشود و بعد فوت آقا مصطفی در سال 56 مردم به امام میپیوندند که مهمترین محور امام ضد استبداد عمل کردن ایشان است و نوک اصلی حمله امام به شاه به دلیل بی توجهی وی به خواسته مردم است.
حق شناس: ساکتین انقلاب با امام همراهی نکردند/ سال 84 سال بروز انحراف است
دراین مقطع غیر از شاگردان خاص امام که حلقه 150 تا 200 نفر بودند و با محوریت مرحوم مطهری و بهشتی، هاشمی رفسنجانی، منتظری، مفتح و حضرت آیتالله خامنهای چهرههایی انقلابی بودند که در واقع اداره امور را دنبال میکردند، اما از سوی دیگر ما ساکتین انقلاب را داشتیم که اگرچه دارای فضل و سواد هستند و در حوزه فلسفه و علم از جایگاه خوبی برخوردار هستند با امام همراهی نکردند و تقابل دارند. مشخصاً به دلیل کشتاری که صورت گرفت امام عزا اعلام کرد و جشن های مربوط به بزرگداشت حضرت صاحبالزمان(عج) تعطیل شد. انجمن حجتیه که در سالهای قبل نماد مذهبی داشت با این مسئله همراهی نکرد. علیرغم اینکه ملیها، ملیمذهبی و چپها و سایر گروهها برخورد صورت میگرفت یک حزب در این سالها وجود داشت که کسی به آن تعرض نمیکرد و این حزب انجمن حجتیه بود که حضوری به شدت پررنگ در دستگاه و نیروهای نظامی داشت و به خوبی حتی در دانشکده افسری عضو میپذیرفت. این حزب که مدعی مبارزه با بهائیت است انحرافش از آنجا آغاز شد که به جای مبارزه با استبداد و مبارزه با اصل و ریشه این انحرافات به مبارزه با یک موضوع فرعی یعنی بهائیت روی آورد. این حزب در روحانیت نیز نفوذ داشت و این سؤال همچنان برای ما وجود دارد که چرا شخصیت بزرگواری همچون آیتالله مصباح با اعلام عزای عمومی همراهی نمیکند و از همان ابتدا نسبت به امام و انقلاب و مبارزه زاویه وجود دارد و این روند ادامه دارد لذا بنده سال 84 را سال بروز انحراف میدانم اما انحراف از قبل انقلاب و از سال 42 آغاز شده بود.
روانبخش: موضع امام حتی نسبت به آریامهر خیرخواهانه بود
روانبخش: از آقای حق شناس متشکریم که در آستانه سالگرد انقلاب اسلامی تاریخچهای از انقلاب را بیان کردند. من معتقدم که خوب است مسائل این گونه باز شود و در این مناظرهها که در فضای آرامی برگزار می شود مردم بیشتر از مقالات اقبال نشان میدهند.
بنده باید به برخی از این نکات تکلمهای بزنم؛ این که انقلاب از کجا آغاز شد و این که قبل از انقلاب را از کجا شروع کنیم از تاریخ 2500 ساله یا مشروطه یا پهلوی اول و دوم خیلی مهم نیست چرا که این اتفاقات قبل از انقلاب رخ داده و بررسی مجدد آنها شاید وقتگیر باشد. نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که مبارزه در یک فرایند صورت میگیرد پیامبر(ص) وقتی که در جزیرةالعرب ظهور کردند 23 سال طول کشید تا تحولات را به ثمر برسانند و این طور نبود که از روز اول همه مردم بیایند حتی ایشان میتوانست در روح مردم اثر بگذارد اما روند کار این طور نبود. ایشان مورد حمله قرار میگرفت و به پیامبر (ص) تهمت میزدند و بر سر ایشان سیرابی شتر میریختند اما ایشان ایستاد و مقاومت کرد و گفتمان خود را پیش بردند. امام (ره) نیز فرزند آن پیامبر است و البته معصوم هم نیست بلکه مرجع تقلید جامعالشرایطی است که نایب امام زمان (عج) است و خودشان گفتند که من خاک پای معصوم هم نمیشوم، لذا قاعدتاً برای تحقق انقلاب لازم است که یک فرایندی طی شود؛ ممکن است در ابتدا شروع به نصیحت شاه کنند کما این که ایشان خطاب به شاه فرمود این کارها را نکن و کشور را به آمریکا نفروش بلکه به ملت خود خدمت کن. لذا موضع امام حتی نسبت به آریامهر خیرخواهانه بود چرا که بعدا کسانی نگویند اگر امام او را نصیحت میکرد ممکن بود او بپذیرد.
روانبخش: نظریه ولایت فقیه در کتب همه فقها وجود دارد
درباره بحث ولایت فقیه که به آن اشاره شد گفتید امام مباحثی را سال 48 در نجف مطرح کردند که بعدها به کتابی به عنوان درسهایی از ولایت فقیه تبدیل شد، اشاره داشتید که اولین بار بود که این موضوع از سوی یک مرجع تقلید در این سطح در گفتمان سیاسی پیدا شد و پشتوانهای پیدا کرد؛ حتی بنده شنیدم که برخی میگفتند ولایت فقیه از نمازجمعه تهران پدید آمد و ظاهراً آقای کدیور این موضوع را مطرح کرده بود. در حالی که باید به این نکته توجه کرد که این طور نبود که نظریه ولایت فقیه از آن زمان آغاز شده باشد چرا که نظریه ولایت فقیه در کتب همه فقها وجود دارد. نمیتوان فقیهی را پیدا کرد که اعتقاد به ولایت فقیه نداشته باشد. البته در مورد موضع اختیارات بحثی وجود دارد اما همه آن ها اصل ولایت را قبول دارند. اما در حدود آن و مثلاً مطلق بودنش که مرحوم نراقی معتقد به این است، تفاوت وجود دارد. مرحوم صاحب جواهر میفرماید اگر کسی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد بویی از فقاهت نبرده است چرا که نمیشود کسی بگوید که من فقیه هستم و ولایت را قبول ندارم. البته در حوزه اختیارات برخی فقط به امور حسبیه اعتقاد دارند که در این موضوع هم دو نظر وجود دارد، یک نظر مبنی بر همین امور بر زمین مانده همچون مال بدون صاحب یا زنی که شوهر وی گم شده است، میباشد و کسی باید صدور حکم طلاق را انجام دهد یا وجوهات شرعی که متعلق به امام زمان(عج) است و کسی باید آن ها را بگیرد اما برخی امور حسبیه را بالاتر از این میدانند و معتقدند امور حسبیه امور بر زمین مانده است که خود حکومت اسلامی نیز از این مورد است که بر زمین مانده و فقیه باید برپایی آن را بر عهده گیرد.
روانبخش: منتظري براي اولين بار بحث ولايت فقيه را در درس خارج خود آغاز كرد
بنابراین اصل ولایت در همه کتب فقها وجود دارد اما این که جداگانه بحث کرده باشند این طور نیست بلکه تحت عناوین مختلفی همچون جهاد و زکات بحث شده است. در واقع امام (ره) بحث مستقلی درباره ولایت فقیه مطرح کردند که کتاب مستقلی شد لذا از این جهت اگر بگوییم که کتاب مستقلی نوشته و بحث میشود درست است. آقای منتظری بعد از انقلاب بحث ولایت فقیه را برای اولین بار در درس خارج خود آغاز کرد. ایشان کتاب زکات را تدریس میکرد و از باب این که در ذیل کتاب زکات بحث ولایت هم مطرح شد که این ولیّ است که باید زکات را بگیرد، ولایت فقیه مطرح شد. سپس ایشان از اینجا وارد بحث ولایت فقیه شده و به قول خودشان میگفت که این مسئله فرع مزید بر اصل شد. این کار جدیدی بود که بعد از انقلاب صورت گرفت و اگرچه خودشان ملتزم نشده و به آن عمل نکرد بحث دیگری است و خود آقای منتظری در نهایت به وکالت فقیه اعتقاد پیدا کرد که این برخلاف اجماع نظر فقهای شیعه است. بنابراین میبینیم که نمیتوان گفت که این نظریه قبلاً وجود نداشته است و از سال 48 این موضوع برای اولین بار مطرح شده است.
روانبخش: آیت الله مصباح در جلسات تحلیل هیئات موتلفه پیش از انقلاب حضور داشتند
نکته دوم اینکه مطرح شد در قبل از انقلاب گروههای مختلفی در انقلاب نقشآفرینی کردهاند درست است و همه آنها در این که میخواستند با رژیم مبارزه کنند مشترک بودند و در این طیف چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، جبهه ملی و حزب توده قرار داشتند و گروههای اسلامی نیز حضور داشتند اما حزب مؤتلفه پس از انقلاب شکل گرفت و پیش از انقلاب هیئاتهای مؤتلفه فعالیت میکردند در واقع امام فرموده بودند که هیئتهایی که با یکدیگر همکاری داشتند با هم ائتلاف کنند و علاوه بر کار مذهبی کار سیاسی نیز انجام دهند که شهید بهشتی و شهید باهنر و آیتالله مصباح از کسانی بودند که در جلسات آنها برای تحلیل حضور پیدا میکردند و نماینده امام در آن جمع نیز شهید بهشتی بود اما مؤتلفه پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت باید توجه کرد که درست است اکثر این گروهها مبارزه میکردند اما هدف یکسانی نداشتند؛ احزاب چپگرا میگفتند ما شاه را سرنگون میکنیم و به جای آن حزب کمونیست جایگزین میکنیم و سازمان مجاهدین خلق نیز تحت تأثیر افکار کمونیستی قرار داشتند حکومتی از نوع مارکسیستی میپسندیدند. مذهبیترها همچون نهضت آزادی مبارزه رفرمی میکردند یعنی در صدد براندازی حکومت شاهنشاهی نبودند و این را رسماً هم اعلام میکردند. معتقد بودند که شاه باید سلطنت کند و در واقع آنها در فاز همان مشروطه سلطنتی عمل میکردند.
نکته بعد، درست است که مبارزه امام ابتدا با نصیحت کردن شاه آغاز شد اما وقتی جلوتر آمد شخص شاه را هدف قرار دادند و گفتند که حکومت شاهنشاهی باید برود و حتی میدان را کمی بعد عقبتر و به سمت آمریکا میبرند. لذا امام میگوید ما اگر حکومت شاه را براندازیم در صدد جانشینی یک حکومت اسلامی هستیم و شاخصههای چنین حکومتی را اعلام میکنند و میگوید باید حکومت حق برقرار شود و از این رو امام رسماً با انجمن حجتیه به مبارزه برخاستند. یعنی اگر امام خودشان پرچمدار مبارزه با حجتیه نمیشدند شاید به این سرعت این حزب مخوف زمینگیر نمیشد. در آن زمان برخی افراد همچون آقای هاشمی تشکیل جبهه بزرگ ضد امپریالیسم را مطرح میکردند و معتقد بودند که باید جبهه بزرگی تشکیل داد که همه در آن جا گیرند اما امام همان موقع نیز میفرمود که باید راه خود را از آن ها جدا کنیم و این طور نباشد که کنار کمونیستها با رژیم مبارزه کنید.
آیتالله مصباح میفرمود که آب و نان از دهان امام میافتاد اما کلمه اسلام از زبان ایشان نمیافتاد
این موج عظیم مردمی که در دفاع از اسلام برخاست امام ایجاد کرد و نیازی به گروههایی همچون فداییان خلق و نهضت آزادی و چهار تا جوجه کمونیست نداشت که مطالبه کنند که ما هم حقمان را میخواهیم. لذا بازار تهران و قم حدود 4ماه تعطیل شده بود. روزی که جبهه ملی اعلام کرد بازار تهران را ببندید، بازاریان آن روز بازار تهران و قم را باز کردند و دوباره فردای آن روز را تعطیل اعلام کردند تا اثبات کنند که به خاطر حرف امام است که تعطیل میکنند. بنابراین امام همواره تلاش داشت که اسلامیت این حرکت حفظ شود. یک وقتی آیتالله مصباح میفرمود که آب و نان از دهان امام میافتاد اما کلمه اسلام از زبان ایشان نمیافتاد. در صحیفه نور 31هزار و 500 بار امام از آغاز مبارزه تا روزی که از دنیا رفتند کلمه اسلام را به کار بردند. امام مهندسی کرد که قانون اساسی توسط مجلس خبرگان طراحی شود و سپس خود قانون اساسی را جهت دادند و فرمودند که من به این قانون رأی میدهم و اصول ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاندند. میتوان گفت که معماری حضرت امام روی اسلامیت نظام بود.
روانبخش: اصلاح طلبان ساکتین انقلاب را در برابر ساکتین فتنه مطرح میکنند
آخرین نکتهای که آقای حقشناس اشاره کرد خلاف روند تاریخ است که نشان میدهد شاید تاریخ را درست مطالعه نکردهاند. شما از کسانی اسم بردید که به درستی در انقلاب نقشآفرین بودند، افرادی همچون شهید بهشتی، شهید مفتح و آقای منتظری، آیتالله مشکینی، آقای هاشمی و شخص مقام معظم رهبری اما شما عنوان ساکتین انقلاب را در مقابل ساکتین فتنه که ما امروز از آن استفاده میکنیم، مطرح کردید.
بنده نیز قبول دارم که برخی در انقلاب ساکت بوده و با امام همراهی نداشتهاند؛ خود حضرت امام درباره کوزه مصطفی که در مدرسه فیضیه آن را به جرم تدریس فلسفه از سوی ایشان آب میکشند اشاره میکند که البته این تفکر ضد فلسفه امروز نیز در حوزه وجود دارد و در حال رشد کردن است. لذا این موضوع کاملاً در مقابل تفکر آیتالله مصباح قرار دارد و ایشان به عنوان یک فیلسوف در حوزه مطرح است. اما امروز هم کسانی پیدا شدهاند که در تلویزیون جمهوری اسلامی نیز به آنها میدان داده میشود که فلسفه را زیر سؤال ببرند حتی وقتی که رقیب میخواهد ادله خود را مطرح کند اجازه پاسخ دادن نمیدهند. برخی مدعی هستند که مبارزه امام عقلانی نبوده است؛ اینکه حضرت آقا در حرم امام فرمودند که شاخصهای گفتمان امام عقلانیت، عدالت و معنویت است یعنی امام از روز اول که کار را آغاز کرد با عقلانیت کار را شروع کردند؛ بنده خودم شنیدم که یکی از اساتید حوزه به امام (ره) قبل از انقلاب نسبت دیوانه داد و گفت مگر میشود که با شاه در افتاد. اما آن چه که شما گفتید که آیتالله مصباح جزو ساکتین انقلاب بودند نشان میدهد که اطلاعات درستی ندارید.
روانبخش: آیت الله مصباح دبیر هیئت 11 نفرهاي از مدرسین بود كه اساس مبارزه را در سال 43 شكل دادند
کافی است شما اسنادی را که مرکز اسناد انقلاب منتشر کرده نگاه کنید کتاب مصباح دوستان، و گفتمان مصباح را که اخیراً مرکز اسناد چاپ کرده تورق کنید. مقام معظم رهبری در کتاب شرح اسم بر نقش آیتالله مصباح در انقلاب تصریح میکنند، هیئت 11نفرهای، اساس مبارزه را در سال 43 شکل میدهند که یکی از آن ها آیتالله مصباح است که دبیر هیئت 11 نفره مدرسین است و در این هیئت به جز آیتالله مصباح، مقام معظم رهبری، آقای محمد خامنهای، آقای آذری قمی، آقای منتظری، آقای هاشمی، آقای مشکینی و آیتالله ربانی شیرازی و برخی افراد دیگر حضور دارند. تمام مذاکرات این هیئت مدرسین با قلم آیتالله مصباح نوشته میشد و وقتی که ساواک آیتالله مصباح را دستگیر میکند به دلیل آن که خط اساس نامه با نامهای که آیتالله مصباح در زندان به امام نوشتند تطبیق میدهد و در واقع همخوانی دستخط اساسنامه هیئت مدرسین با نامهای که برای امام نوشتند و به اسم خود زیر آن را امضاء کردند که با دستگیری آیتالله آذری قمی کشف شد به عنوان یک موضوع مهم منجر به دستگیری آیتالله مصباح گردید اما هنری که ایشان داشت این بود که توانست در یک شب دستخط خود را تغییر دهد و انتساب آنها را به خود انکار کنند. از سوی دیگر، آیتالله مصباح با خط جدیدی که برای خود اختراع کرده بودند تمام مصوبات هیئت مدرسین را حفظ میکردند که اگر به دست ساواک افتاد اطلاعاتی به دست نیاورند.
روانبخش: تمام بیانیههایی که علمای بزرگ از سال 42 صادر کردند با امضای آیتالله مصباح است
تمام بیانیههایی که علمای بزرگ از سال 42 به این سو صادر کردند یا به انشای آیتالله مصباح است یا به امضای ایشان. خود آقای هاشمی نیز در کتاب خاطراتش در صفحه 584 میگوید که ما نشریه بعثت را با آقای مصباح اداره میکردیم. او میگوید که من دیدم یک نشریه دیگری آمد که خیلی تندتر از بعثت بود و ایدئولوژیکتر مطلب مینوشت که نام آن نشریه انتقام بود. ولی من نمیدانستم چه کسی این نشریه را منتشر میکند اما بعدها فهمیدم که آیتالله مصباح خودش به تنهایی این نشریه را منتشر میکرده است.
آقای هادی خسروشاهی که از نظر صف بندی های سیاسی جزء اصلاح طلبان به حساب میآید، مجموعه شمارههای این نشریه را به صورت یک کتاب به نام انتقام چاپ کرده است. ایشان در مقدمه کتاب مینویسد كه آقای مصباح جزء افرادی بود که بعد از انقلاب هم نگفت نشریه انتقام متعلق به وی بوده است. یکی از آقایان حزب موتلفه بعد از انقلاب مصاحبه کرد و نشریه انتقام را به خودش نسبت داد. ولی آقای خسروشاهی می گوید من شهادت میدهم که این نشریه را فقط خود آقای مصباح منتشر میکرد. چرا که بنده در جریان بودم.
بنابراین آیتالله مصباح جزء هستههای اولیه مبارزه است و تا آخرین روزها که انقلاب میخواست به پیروزی برسد ایشان در عرصه بودند اما به دلیل این که ایشان فرد بسیار دقیقی است؛ کسی که میتواند یکشبه خط خود را تغییر دهد به این سادگی به دام ساواک نمیافتاد. و هنگامی که به دام ساواک افتاد به دلیل تغییر دادن دست خطش نمیتوانند جرمی را گردن او بیندازند.
بحث مربوط به چراغانی نیمه شعبان را هم که آقای حقشناس مطرح کرد بارها جواب داده شده است و خودآیتالله استادی که از اعضای موسسه «در راه حق»است مصاحبه کرد و گفت در آن زمانی که ادعا میشود موسسه «در راه حق» چراغانی داشته است در آن زمان ساختمان «در راه حق» یکی دو سال بود که خراب شده بود و داشتند آن را بازسازی میکردند. مصاحبه ایشان در کتاب مصباح دوستان موجود است. از سوی دیگر آیتالله مصباح جزء اساتید مدرسه حقانی بوده است که هنوز به موسسه «در راه حق» هم نیامده بود اما این مسئلهای که مطرح میکنید متوجه آقایان خرازی و استادی میشود که میخواهید بگویید آنها جزء ساکتین انقلاب هستند؟ در واقع آیتالله مصباح از اساتید مدرسه حقانی بودند که آقای قدوسی ایشان را دعوت میکردند. بعدها به موسسه در راه حق دعوت شدند.
حقشناس: مؤسسه «در راه حق» با حمایت مالی آقای شریعتمدار اداره میشد.
روانبخش: این مؤسسه با آقای شریعتمدار هیچ نسبتی ندارد و افرادی مثل آقایان خرازی و استادی و برخی دیگر از بزرگان آن را تاسیس کردند و از آیتالله مصباح خواستند که بخش آموزش این موسسه را برعهده بگیرد. این موسسه کتابهای ضد مسیحیت منتشر میکرد و سپس جزوههایی درباره اصول دین منتشر کرد. اما بعدها مسؤولانش به این فکر افتادند که بخش آموزش تاسیس کنند که طلبهها در آن آموزش ببینند لذا از آیتالله مصباح برای این بخش دعوت به عمل آوردند و وقتی که گسترش یافت ما نیز در سال 60 وارد این موسسه شدیم و در بخش آموزش 6 سال درس خواندیم که بعد از آن نیز بنیاد باقرالعلوم آغاز به کار کرد؛ سپس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) تاسیس شد که زمین آن را حضرت امام دادند و خطاب به آیتالله مصباح فرمودند که شما اینجا را تا 2 برابر توسعه دهید و من خود هزینه آن را خواهم داد لذا بودجه آن را هم در ادامه مقام معظم رهبری پرداخت کردند و امروز این موسسه آثار و برکات فراوانی دارد.
حق شناس: برخی روحانیون حرکت امام را متاثر از سرویس های خارجي می دانستند
حقشناس: بنده آغاز حرکت انقلاب را سال 42 میدانم که در همان مقطع ما شاهد تقابل دیدگاه با امام هستیم در آن زمان ما میدیدیم که در حوزه امام به جنون و یا رفتارهای غیر عقلانی متهم میشود در حالی که حرکت آنها همچون کوبیدن مشت بر سندان بود اما ما در فضای حوزه کم نمیشنیدیم که میگفتند حرکت امام متاثر از حمایتهای سرویسهای خارجی بود و این توسط برخی از افراد ملبس به لباس روحانیت القا میشد. بخشی از این مقابله در حوزه نظر بود و بخشی از آن نیز در حوزه عمل صورت میگرفت و برخی نیز در قالب سکوت و عدم تایید مخالفت میکردند.
در آن دوره ما شاهد همراهی جریانات با حکومت پهلوی هستیم که در زمان انقلاب این همراهی در ردههای مرجعیت نیز وجود داشت و یک بخش آن مثلا در موسسه دارالتبلیغ بود و با وجود این که مرحوم طباطبایی از طرف آقای میلانی پیگیر شده بود که دیدگاههای آقای شریعتمداری را به امام نزدیک کند، حضرت امام به دلیل موضعی که در آن مقطع نسبت به دارالتبلیغ وجود داشت زیر بار نمیروند. یک بخشی از تقابل در جریانات مذهبی که مورد حمایت رژیم است و مواضع روشنی ندارند در انجمن حجتیه بود که بین نیروهای انقلابی مذهبی و نیروهای مذهبی که در انجمن حجتیه فعال هستند و با این ماجرا همراهی میکنند، وجود داشت.
حق شناس: برخی روحانیون از سر ناچاری با امام همراهی کردند
اتفاق سال 42 انفجاری در حوزه علمیه قم بود و کسانی که نمیخواستند با این جریان همراهی کنند مجبور به همراهی شدند چراکه فضای قم طوری بود که آنها ناچار به همراهی با امام بودند، البته بنده خودم برای آیتالله مصباح و جایگاه علمی ایشان شأن بسیار قائل هستم و توجه ایشان به فلسفه از نقاط قوت ماجراست. البته میتوان گفت که حوزه علمیه قم حوزهای بود که فلسفه درآن اهمیت یافت گرچه در اوایل مهجور بود اما در مقایسه با حوزه مشهد یا نجف میبینیم که جایگاه فلسفه و حکمت در مقایسه با دو حوزه دیگر دارای وضعیت بهتر و مناسبتری است.
با پیروزی انقلاب یاران اصلی که گرد امام (ره) آمده بودند پس از انقلاب و در 10 سال حضور امام به شدت با ایشان نزدیک و همراه بودند و در مناصب قرار گرفتند؛ یکی از نمادها شورای انقلاب است که بخشی از آنها نیروهای ملی و بخشی دیگر از یاران امام هستند که با محوریت آیتالله مطهری محوریت انقلاب را شکل دادند؛ حضور شخصیت هایی همچون آیتالله طالقانی؛ شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای خامنهای و آقای منتظری در این مجموعه دیده میشد که روند انقلاب را تا زمانیکه هنوز امام(ره) به ایران نیامده بودند از مهر تا بهمن 57 دنبال میکردند. با شکلگیری انقلاب حلقه دوم یاران امام نیز به این بخش اضافه میشود که در نهادهای انتخابی یا انتصابی قرار میگیرند. مثلاً برای برخی افراد حضور در مجلس خبرگان فراهم میشود یا از سوی حضرت امام مسئولیت میگیرند. مثلا امام برای آیتالله طالقانی حکم حضور در نماز جمعه را زدند و بعد آیتالله منتظری و آیتالله خامنهای و همچنین آقایان مهدویکنی و موسوی اردبیلی در تهران این سمت رامیگیرند.
پس از تدوین قانون اساسی شخصیتهایی همچون آقایان صانعی و جوادی آملی وارد صحنه عملی انقلاب میشوند و یا در قم آقای مشکینی، آقای جوادی آملی و آقای امینی به عنوان امام جمعه امورات همراهی با امام را بر عهده میگیرند. ما در این سال ها کمتر نامی از آیتالله مصباح میبینیم که به عنوان همراه عملیاتی امام در این 10 سال خود را نشان دهد و در حالی که شهید صدوقی، آیتالله مدنی و آقای طاهری در اصفهان، آقای اشرفی اصفهانی و شهدای محراب از کسانی هستند که از حضرت امام حکم گرفتند و ستونهای انقلاب محسوب میشوند. در سال های جنگ که سال های شکلگیری انقلاب است از زمانیکه حرکت امام در سال 42 آغاز میشود و در 57 به پیروزی میرسد و بعد از انقلاب در قالب تدوین قانون اساسی ریل اصلی انقلاب تنظیم می شود و اگر بخواهیم شاخص گذاشته و بحث انحراف را مطرح کنیم باید دید خط اصلی از کجا آغاز میشود و به کجا میرود. سپس میتوان خطوط دیگر را به نسبت آن اندازه گیری کرد و دید که آیا انحرافی رخ داده یا خیر.
** حق شناس: امام همواره بر نقش جمهوریت تاکید داشتند
آقای روانبخش بین جمهوریت و اسلامیت مقایسهای انجام دادند مهمترین شاخصی که امام در انقلاب در سال 42 آغاز کردند، جایگاه مردم در تصمیمگیری هاست. شاید زاویهای که بنده با آقای روانبخش پیدا میکنم در این قسمت باشد ما پیش از انقلاب شعار استقلال، آزادی، حکومت اسلامی میدادیم تا سال 56 اما در میانه کار و 6 ماه پس از انقلاب بود که در راهپیماییهایی که شرکت میکردیم امام از فرانسه اعلامیه دادند و شعار را به استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر دادند.
این یک سوال خیلی مهم است دوستان که مدعیاند جمهوریت قالب اسلامیت است باید پاسخ دهند که چه دلیلی داشت که امام در آن مقطع شعاری را که مردم میدادند را تغییر دهند؛ نقطه اصلی ماجرا که ما بدانیم به کدام سمت حرکت میکنیم این نگاه امام است که به مردم به عنوان ولینعمتان نگاه میکرد و حتی شاخص میگذارد که به من رهبر نگویید بلکه خدمتگزار مردم هستم و تمام شئون را به مردم و حضور آنها باز میگردانند.
من میخواهم بگویم که خط اصلی انقلاب کدام است تا خط تقابلی آن مشخص شود. محمدرضا پهلوی خط سرکوب انقلاب را دنبال میکرد خط دیگری که کنار آن مطرح است فعالیت در قالب انجمن حجتیه بود که انتهای آن همکاری با شاه است و رژیم در بالاترین ردهها از انجمن حجتیه عضوگیری میکند و یک جریان دیگر نیز نسبت به تمام مسائل سکوت میکنند اما یک جریان از داخل مرجعیت و روحانیت نیز با رژیم شاه همکاری میکند در اینجا باید به خط امام توجه کرد که مقابله با شاه در 2 عنصر مشخص مبارزه با استبداد و مبارزه با استعمار بود. امام از روز اول به محمدرضا گفت که قانون را اجرا کن همان حرفی که بازرگان به شاه زد اما وقتی او گوش نکرد امام پله پله پیش آمد امام همچنین بر روی وابستگی رژیم شاه به خارج نیز دست گذاشت تا از این طریق او را به مسیر درست بازگرداند.
حق شناس: اولین بار در سال 84 تفکر آیتالله مصباح فرصت بروز پیدا کرد
نسبت به خط اصلی که امام آن را تعریف میکند در برخی افراد و جریانات انحرافاتی وجود دارد، اما ما در حوزه سیاست صفر و صد نداریم. لذا چیزی که مشخص است اینکه جناب آقای مصباح جزء حلقههای نزدیک امام در اوج مبارزه نیست و هم در جریان مبارزه و هم در روند انقلاب از امام فاصله دارند؛ احکامی که امام صادر کردند بالای هزاران حکم است و این در صحیفه موجود است لذا باید پرسید که جایگاه آیتالله مصباح در این احکام امام کجاست؟ در بحرانهایی همچون مقابله با توطئههای خارجی، مقابله با دشمن، سالهای جنگ نقش افراد روشن است و میتوان این نقشها را کمی کرد و به افراد امتیاز داد. اتفاقی که از بعد از سال 68 رخ میدهد این است که وقتی امام فوت میکنند، ایشان آرام آرام خود را آماده میکند تا وارد صحنه شوند و بتوانند اهداف خود را پیش ببرند که این دیدگاه با باوری که امام نسبت به جمهوریت و حقوق مردم دارند منطبق نیست، لذا معتقدم که در سال 84 تفکر آیتالله مصباح فرصت بروز پیدا میکند.
حق شناس: دولت نهم هم فقط پوست گفتمان انقلابی داشت
فارس: در اولین دیداری که هیئت دولت در سال 84 با مقام معظم رهبری داشتند ایشان فرمودند که این دولت احیاگر گفتمان امام و انقلاب است. نظر شما در این خصوص چیست؟
حقشناس: گفتمانی که به آن تمسک شد گفتمان امام و انقلاب بود اما صحنه عمل اتفاق دیگری است؛ نتیجهای را که ما امروز میبینیم برخی آن را پیش بینی میکردند. وقتی که این گفتمان پوستی به تن کرد امروز میبینیم که همان افرادی که در سال 84 حامی بودند و برای پیروزی احمدینژاد نماز شب خوانده و طلای همسر خود را فروخته و نذرهای فراوانی کردهاند، امروز به سختترین مخالفان دولت تبدیل شدهاند. ممکن است بگویند که این دولت امروز آن دولت سال 84 نیست در حالیکه اگر بصیرتی وجود داشت این اتفاق نمیافتاد، نمیتوان گفت که این دولت تغییر کردهاست من فکر نمیکنم که آقای احمدینژاد تغییر کردهاست و او همان احمدینژاد سال 84 است اما یک عده فقط پوست آن دولت را دیدند.
روانبخش: آقای حقشناس موضوع مناظره را از بحث گفتمان 84 بر روی شخصیت آیتالله مصباح بردند.
حقشناس: خیر بنده بحث را روی آیتالله مصباح نبردم بلکه خط اصلی امام را گفتم.
روانبخش: بیشتر مباحثی که شما مطرح کردید درباره سوابق آیتالله مصباح بود، جان مطلب شما نیز موضوعی بود که در مورد نقش آیتالله مصباح مطرح کردید و گفتید انحرافی که در سال 42 در حوزه حاصل شد آیتالله مصباح یکی از عناصر آن بوده که در سال 84 بروز کرد.
حقشناس: این را از قول من نقل نکنید من گفتم انحراف سال آنجا بود اما همراهیهای ایشان دیگر دیده نشد.
روانبخش: شما بروز این انحراف را چه زمانی میدانید؟
حقشناس: آغاز این انحراف سال 42 و بروزش در سال 84 است.
روانبخش: بنابراین آغاز این انحراف را در سال 42 نمیدانید؟
حقشناس: موضوع بحث من آیتالله مصباح نیست.
روانبخش: اما موضوع بحث شما آقای مصباح است.
حقشناس: موضوع بحث بنده سال 84 و تفکری است که بین جمهوریت نظام و اسلامیت آن تفکیک قایل میشود.
روانبخش: شما بفرمایید که آقای مصباح تا چه زمانی همراه بودند و از کی جدا شدند؟
حقشناس: در شروع ماجرا و در سال 42 وقتیکه انفجار اصلی انقلاب رخ میدهد همه حضور دارند اما بعد از این که سختیها آغاز میشود عدهای آرام آرام خود را جدا میکنند؛ پس از سال های42 و 43 جدایی آیتالله مصباح از این مسیر شکل میگیرد یا میتوان گفت که آن همراهی سفت و سخت دیگری دیده نمیشود یعنی آن طور که در آن 15 سال آقایان هاشمی، ربانی شیرازی و منتظری همراهی کردند آیتالله مصباح این گونه نبود و در واقع همراهی ایشان ضعیف شد.
روانبخش: پس دقیقا مشخص کنید که همراهی آیتالله مصباح ضعیف شد یا ایشان جدا شدند؟
حقشناس: در حوزه سیاست صفر و صد نداریم و از یک تا 99 باید حساب کنیم. لذا معتقدم که در ابتدا همراهی ایشان وجود داشته اما در ابتدای دهه 50 به ضعیفترین نقطه خود میرسد و خط موسسه «در راه حق» که آیتالله مصباح در آن حضور دارند متفاوت از خط امام بود.
روانبخش: بیانیه 25 فروردین 57 جواب کسانی است که میگویند آیتالله مصباح فقط در اوایل انقلاب همراهی داشت
روانبخش: اسناد بیانیههایی که در زمان مبارزات انقلابی وجود داشت و به امضای همه آقایان از جمله آیتالله مصباح، آیتالله جنتی، آیتالله مشکینی، آیت الله شبیری زنجانی، آیت الله مظاهری و آن هیئت 11 نفره رسید، وجود دارد. بیانیه 25 فروردین 57 جواب کسانی است که میگویند آیتالله مصباح فقط در اوایل انقلاب همراهی داشت و بعد از آن فعالیتش ضعیف شد. گزارشهایی که از خود ساواک داده شده است نیز اسنادش موجود است که نشان میدهد ایشان چه فعالیتهایی را دنبال میکردند مثلا ساواک نامهای را که از آیتالله بهشتی از آلمان به ایشان رسیده بود مورد بررسی قرار داده است.بنابراین معلوم میشود که ایشان در کانون مبارزه حضور داشتند. از سوی دیگر نشریه انتقام که از طرف آیتالله مصباح منتشر میشد، ادبیاتش طوری است که انسان را متحیر میکند، کتاب آقای خسروشاهی مجموعه نشریات آیتالله مصباح است و آقای خسروشاهی نیز که یک اصلاح طلب است، منصفانه در این کتاب به این موضوع پرداخته است.
روانبخش: اگر کسی به دلیل هوشمندی دستگیر نمیشود، دلیل بر این نیست که مبارزه نداشته است
بنابراین مبارزه آیتالله مصباح وجود داشته اما اگر فردی بسیار دقیق و امنیتی برخورد میکند که دستگیر نمیشود دلیل بر این نیست که این فرد مبارزه نداشته است از سال 42 تا 57 هر بیانیهای که بزرگان عرصه مبارزاتی انقلاب امضا کردند، امضای آیتا
» بازگشت |
تاریخ : 1 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 3 692 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.