سرانجام جامعهاي که علي عليهالسلام را رها کنند
انتخابي عجيب
در جلسه گذشته به اين عبارت رسيديم که حضرت مي فرمايند: ألا هلم فاسمع؛ آهاي بياييد بشنويد! (اين تعبيري است که براي بيان امري عجيب استفاده ميشود) و ما عشت أراك الدهر عجبا؛ اين تعبير ضربالمثلي عربي است. ميگويند: هر قدر زنده بماني هر روز، روزگار چيز عجيبي به تو نشان خواهد داد. در ميان فارسي زبانان هم گفته ميشود: هر روز اگر انسان امر عجيبي نبيند چشمش نابينا ميشود. وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُم؛ اين عبارت اقتباسي است از آيه پنجم سوره رعد. ليت شعري إلى ايّ سناد استندوا؛ کلام حضرت خطاب به زنان مهاجر و انصار در اين باره بود که مردان شما بد انتخابي کردند و به بد راهي رفتند. آن مطلب عجيب که حضرت به اجمال به آن اشاره کردند اين است که مهاجرين و انصار به چه دليل و با چه ملاکي اين کار را کردند؟ آيا براي پول اين کار را کردند؟ مي دانيم که کسي به آنها پولي نداده بود؛ آيا آنها کساني را انتخاب کردند که شخصيت هاي برجستهاي بودند و از چنان شهرتي برخوردار بودند که مردم آنها را ميشناختند و به آنها علاقه داشتند؟! مي دانيم که آنها چنين آدمهايي نبودند؛ آيا کساني که انتخاب شدند اهل عبادت بودند و تقواي فوقالعادهاي داشتند و به اين جهت مردم به آنها علاقه مند بودند و آنها را انتخاب کردند؟! نه، آنها چنين شهرتي به عبادت و تقوا نداشتند؛ آيا منتخبين سقيفه افرادي شجاع و دلير بودند که دلاوريهاي فراواني در جنگها داشتند و به قهرماني مشهور بودند؟! نه، آنها چنين امتيازي هم نداشتند. عجيب است! مردم به چه دليل در فاصله چند ساعت از رحلت رسول گرامي اسلام اين افراد را انتخاب کردند؟!
اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند: در توجيه کارشان مي گويند: بين مهاجرين و انصار اختلاف شد و ما مهاجرين، چون از نزديکان و همشهريان پيغمبر بوديم به اين دليل جانشين پيامبر را از ميان ما انتخاب کردند! اما اگر دليل اين انتخاب، قرابت به رسول گرامي اسلام بود من که علاوه بر همشهري بودن، پسرعمو و داماد و از عترت پيامبر صلي الله عليه وآله هستم؛ چرا سراغ من نيامدند؟! اگر ملاک انتخاب، قرابت با پيغمبر صلي الله عليه وآله بود، چه کسي از من به پيغمبر نزديکتر است؟!1
حضرت زهرا سلام الله عليها مي فرمايند: اي کاش ميدانستم آنها به چه دليل و سندي استناد کردند؟! و إلى اي عماد اعتمدوا؛ و به چه ستوني تکيه دادند؟! و بأية عروة تمسكوا؛ و به چه دستگيرهاي متمسک شدند؟! اگر انسان احساس کند که نزديک است از جايي پرت شود سعي مي کند به جايي بچسبد و دستگيره محکمي را بگيرد. اما اين کساني که مردم به آنها تمسک کردند دستگيره محکمي نبودند. و على أية ذرية أقدموا و احتنكوا؛ و با چه ملاکي سراغ اينها رفتند و به چه دليل ذريه و عترت پيغمبر را رها کردند و آن را مغلوب خودشان ساختند؟! سپس حضرت با اقتباس از آيات قرآن مي فرمايند: «لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ»2 «و بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً»3؛ بدلي که ظالمين انتخاب کردند بد بدلي است. استبدلوا و الله الذنابى بالقوادم و العجز بالكاهل؛ آنها به جاي انتخاب افراد پيشگام در اسلام، در تقوا، در شجاعت، در دلاوري و در همه فضايل، عقبمانده هايي را انتخاب کردند که از نظر کمالات هيچ امتيازي نداشتند و به جاي اينکه سر را بگيرند دم را گرفتند.
فرغما لمعاطس قوم «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛4 «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُون»؛5 «معاطس» جمع معطس به معني عطسهگاه است. اگر بخواهند به جاي بيني تعبير بهتري به کار ببرند ميگويند عطسهگاه. در ادبيات عربي مرسوم است که وقتي ميخواهند کسي را خيلي تحقير و خوار کنند يا وقتي میخواهند بگويند فلاني از بين رفت، ميگويند: «رغم انفه؛ بينياش به خاک ماليده شد» حضرت مي فرمايند: بينيهاي کساني به خاک ماليده باد که خيال ميکنند کار خوبي انجام دادند، در صورتي که در واقع آنها اهل فسادند، ولي نمي فهمند. ويحهم «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون»؛6 حضرت دوباره با تمسک به قرآن ميفرمايند: آيا بايد از کسي که راه حق را نشان ميدهد تبعيت کرد يا کسي که راه را نميداند و خود نياز به راهنما دارد؟! کدام اولي هستند؟!
نتيجه تن دادن به اهل سقيفه
حضرت اين نکته را با لحني توأم با استهزاء که خود يکي از فنون بلاغت است بيان مي کنند. نظير اين بيان در قرآن هم آمده است؛ در آيه چهل و نهم سوره دخان آمده است که اهل جهنم وقتي تشنه ميشوند و آب طلب ميکنند مأموران جهنم آب داغي به آنها ميدهند که احشاء آنها را ميسوزاند و ميگويند: «ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ؛ بچشيد! شما خيلي عزيز و محترم هستيد که اين آب داغ و جوشان را به شما ميدهيم.» اينکه آب داغي به انسان بدهند به طوري که احشاء او را بسوزاند و بعد بگويند: «نوش جانت! عجب نوشابه لذيذي! شما خيلي محترم هستيد که اين آب را به تو داديم!» اين کلام خيلي بيشتر انسان را ميسوزاند. جهنم همه گونه عذاب، حتي اين چنين عذابهاي رواني هم دارد. لحن طنزآميز حضرت در اين خطبه هم چنين حالتي دارد؛ ميفرمايند: أما لعمري لقد لحقت فنظرة ريثما تنتج ثم احتلبوا ملء القعب دما عبيطا و ذعافا مبيدا؛ خيلي خوشحال ايد که شتر خلافت را به چنگ آورده ايد و بر آن سوار شده ايد و ميتازيد؟! راحت باشيد! اما به جانم قسم، طولي نميکشد که اين شتري که آبستن شده خواهد زاييد و آن وقت به جاي شير، از آن ظرفي لبريز از خون تازه خواهيد دوشيد. گمان ميکنيد شير شتر خواهيد خورد و شما را شفا خواهد داد؛ اما صبر کنيد تا بچه آن به دنيا بيايد؛ آن وقت به جاي شير، خون تازه و زهر مار خطرناک کشنده از آن ميدوشيد. هنالك يخسر المبطلون؛ آن وقت است که کساني که به راه باطل رفتند زيان خواهند کرد. و يعرف التالون غب ما أسس الأولون؛ و آيندگان خواهند فهميد که چه فرجام بدي به بار آورديد. و أبشروا بسيف صارم؛ به شما مژده ميدهم که عاقبت کارتان شمشيري برنده است که بر شما رحم نميکند. شايد اشاره به حکومت بنياميه و امثال حجاج باشد. فيا حسرتى لكم و أنى بكم؛ حسرت و افسوس بر شما! شما را کجا ميبرند و به چه عاقبتي مبتلا خواهيد شد؟! و قد عميت عليكم؛ ماجراهايي که در آينده اتفاق خواهد افتاد بر شما مخفي است (اما من ميبينم که به چه روزي مبتلا خواهيد شد). أ نلزمكموها و أنتم لها كارهون؛ آيا من ميتوانم شما را به کاري مجبور کنم که دوست نداريد؟ (من چگونه ميتوانم شما را مجبور کنم که همان راهي را برويد که خدا و پيغمبر تعيين کرده اند؟)
درسي که بايد از سقيفه گرفت
همان طور که عرض کردم اين فرمايشات حضرت را مي توان به سه بخش تقسيم کرد؛ در بخش اول مهاجرين و انصار را سرزنش کردند که چرا علي عليهالسلام را رها کرديد. سپس خود حضرت در توضيح اين عمل مي فرمايند: علي را رها کرديد چون از قاطعيت او ميترسيديد. ميخواستيد کسي سر کار باشد که بتوانيد با او کنار بياييد و منافع را بين خودتان تقسيم کنيد. دنبال کسي بوديد که انعطاف داشته باشد و سختگير نباشد. در يک کلمه، مشکل علي سختگيرياش بود. اين مهمترين درسي است که ما براي زندگي اجتماعيمان بايد از اين جريان تاريخي و از اين فرمايشات حضرت زهرا سلاماللهعليها بگيريم. اولا ما که در ميان يک ميليارد و نيم مسلمان دنيا افتخار پيروي از اهلبيت عليهم السلام را داريم بايد سعي کنيم شباهتي به آنها داشته باشيم. بايد بدانيم که روش علي عليه السلام اين گونه نبود که با هر کس که بهتر به نفع ايشان کار کند رفيق شوند و با او کنار آيند. انسان علوي هم بايد اين گونه باشد. اگر اين اصل را دنبال کنيد خواهيد ديد که هميشه در مقدمه همه انحرافاتي که مسلمانان در مسائل سياسي ـ اجتماعي به آنها دچار شدهاند چنين ماجرايي وجود داشته که کساني به حق خودشان راضي نبوده و قصد داشته اند از چارچوبي که اسلام تعيين کرده اندکي زاويه بگيرند. همين مسأله منشأ فساد، انحراف، خونريزي، دشمني، برادرکشي و فسادهاي ديگر شده است. در مقابل هر جا کساني سعي کردهاند در همان چارچوبي که اسلام ترسيم کرده حرکت کنند و به دنبال هواهاي نفساني نباشند، هم خير دنيا نصيبشان شده و افتخار و شرف در اين دنيا پيدا کردهاند و هم به خير آخرت نائل شدهاند.
اگر امکان داشت که چند صباحي به صد سال آينده سفر کنيم و دوباره به اين دوران برگرديم و به عنوان يک قضيه تاريخي اين دوران را بررسي کنيم قضاياي زمان ما برايمان روشن مي شد؛ وقت تحليل قضايايي که اکنون با آن درگير هستيم نرسيده است. وقتي قضيه تمام شد ميتوانيم بنشينيم و آن را تماشا کنيم و بگوييم: ما چه کرديم، ديگران چه کردند و چه نتيجه اي به دست آمد. بنده فکر مي کنم بسياري از کساني که به کربلا آمدند و سيدالشهدا عليه السلام را به شهادت رساندند درست نميفهميدند که مرتکب چه عملي ميشوند. برخي از آنها سران سپاه علي عليه السلام در جنگ صفين بودند. کساني بودند که سالها پاي منبر علي عليهالسلام نشسته بودند. عمرسعد تا چند روز قبل از جريان عاشورا مردد بود که چه کند. وقتي به عمر سعد امارت ري را پيشنهاد دادند شب تا صبح قدم زد و فکر کرد که اين پست را قبول کند يا عذاب خدا را؛ يعني ميدانست جريان از چه قرار است. اما بسياري نمي دانستند چه مي کنند. آنهايي هم که در سقيفه جمع شدند دقيقا نميفهميدند که چه غلطي ميکنند و با اين کار چه عواقب سوئي خواهند داشت و چه مسئوليتهايي به گردنشان خواهد آمد. حضرت زهرا سلام الله عليها ميفرمايد: اکنون شما نميفهميد چه کار ميکنيد؛ اما اين شتر آبستن است و به زودي ميفهميد چه اشتباهي کرديد.
درسي که ما بايد از اين ماجرا بگيريم اين است که هرگاه پاي مسائل اجتماعي و مصالح يک امت در ميان است آن را ساده نگيريم و اطراف آن را درست بسنجيم؛ وگرنه هيچ شباهتي با علي و آل علي عليهم السلام نخواهيم داشت. دست کم در مسائل سياسي ـ اجتماعي، به عاقبت کار فکر کنيم و تنها به آثار زودگذر و پيش پا افتاده نگاه نکنيم. سعي کنيم روز بعد، سال بعد و اگر همت داشته باشيم قرن بعد را ببينيم. بايد اين روحيه را در خودمان تقويت کنيم و در اين مسائل مسامحه و سهلانگاري را کنار بگذاريم. بايد درباره کاري که ميخواهيم انجام دهيم ابتدا مطمئن شويم که انجام دادن چنين کاري وظيفه شرعي است و پيش خدا براي انجام دادن آن حجت داريم. سپس آن را با کمال قاطعيت انجام دهيم و پاي آن بايستيم. هر لحظه بايد ببينيم خدا از ما چه ميخواهد. سپس در مقام عمل ملاحظهکاري، سهلانگاري و حرف اين و آن را کنار بگذاريم؛ چراکه اين امور با مکتب علي عليه السلام نميسازد. اگر ما ميخواهيم پيرو واقعي علي عليه السلام باشيم دست کم در مسائل اجتماعي بايد دورانديش باشيم و عواقب کار را بسنجيم و تابع هوا و هوسهايمان نباشيم.
وفقناالله و اياکم انشاءالله.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . دررالاخبار، ص 290.
2 . حج، 13.
3 . کهف،50.
4 . کهف، 104.
5 . بقره، 12.
6 . يونس، 35.
» بازگشت |
تاریخ : 4 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 4 028 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.