«گناه» عامل محروميت از لذت عبادت است
به گزارش خبرگزاري فارس، در آخرين جلسه درس اخلاق آيتالله روحالله قرهي كه در مسجد و حوزه علميه امام مهدي(عج) برگزار شد به بررسي نقش گناه و ترك آن در پيدايش لذت عبادت، پرداخته شد؛ كه مشروح آن تقديم ميشود:
ذوالجلال و الاكرام دائماً در قرآن تذكار داده كه بشر مقام الهي خودش را متوجّه شود و مواظب يك مطلب باشد؛ كه اگر آن مطلب را رعايت كرد، حضرت حق به لطف و كرمش او را اوج ميدهد تا جايي كه ملائكه الله به حال او غبطه ميخورند.
حضرت حق نه تنها اين تذكار مهم را در قرآن و به انبياء عظامش، داوود، زكريّا، يحيي، موساي كليم و عيسي بن مريم(علي نبيّنا و آله و عليهم الصّلوة و السّلام) در حال مناجات و اتّصال و در بهترين حالاتي كه داشتند، فرمود بلكه آن را از روز نخست به آدم ابوالبشر نه در دنيا بلكه در ابتداي خلقتش در بهشت بيان فرمود.
اگر انسان اين يك چيز را رعايت كرد، خود ذوالجلال و الاكرام كفالت ما بقي آمورش را به دست ميگيرد و او را به اوج ميرساند و آن اين كه انسان گناه نكند.
اگر انسان بتواند بر گناه چيره شود، ما بقي امور در دست خداست. فقط گناه نكند، ببيند چه قيامتي به پا ميشود. پروردگار عالم او را بالا ميبرد، ديگر هيچ پابند و قفلي در عالم نيست كه بخواهد او را به زمين ميخكوب كند.
گناه يعني چه؟ معني جديدي از گناه بيان كنم كه عرفاي عظيمالشّان آن را تبيين كردهاند و عندالعرفا عجيب است. گناه؛ يعني انسان به آن فعلي كه خدا نهي كرده است - كه نهي حضرت حق حكمت او براي رشد بشر است - دچار شود.
عرفا ميگويند: هر فعلي از ناحيه ذوالجلال والاكرام نهي شد؛ يعني اي بشر! يك ريسمان از ريسمانهايي كه به پاي تو است، برداشتم؛ چون گناه ريسمان و زنجيري است كه به پاي انسان بسته ميشود و او را از حركت و پرواز باز ميدارد.
* نشانه حب خدا به انسان
ذوالجلال و الاكرام بندگانش را دوست دارد و نهي از افعال زشت و گناه، دلالت بر حبّ او است. تعبير بسيار زيبا و عجيبي را عارف بزرگوار ملّا حسينقلي همداني(اعلي اللّه مقامه الشّريف) دارند. ايشان ميفرمايند: هر كس بخواهد نشانه حبّ خدا را ببيند، در اوامر حضرت حق نبيند بلكه در نواهي حضرت حق جستجو كند؛ چون نواهي حضرت حق؛ يعني ذوالجلال و الاكرام نميخواهد بندهاش از مقام بندگي و قرب به او بيافتد.
لذا حضرت حق درباره هر چيزي كه نهي كرد و اسم گناه بر آن گذاشت، ميخواهد بفرمايد: بنده من! اين عامل ميشد تو اوج نگيري، من تو را دوست دارم و به تو عشق مي ورزم، نميخواهم تو به گناه؛ يعني آن عاملي كه تو را از پرواز باز ميدارد، مبتلا شوي و اوج نگيري!
سلطانالعارفين، آيتالله سلطانآبادي بزرگ(اعلي اللّه مقامه الشّريف) تعبير بسيار عالي دارند، ايشان ميفرمايند: حبّ ذوالجلال و الاكرام به بندگانش آنقدر زياد است كه حتّي خصّيصين درگاه حضرت حق، اين حب را بما هو حب درك نميكنند.
ايشان در ادامه ميفرمايند: چون خدا بندهاش را دوست دارد، قبل از اينكه اعلام كند حسنات را انجام بدهيد، به لسان ناطقيّه و حكمتيّه خودش از لسان موليالموالي، عليّ ابن ابيطالب(صلوات اللّه و سلامه عليه) بيان فرمود: "اِجتنابُ السيّئات اَولي مِن اِكتِسابِ الحَسنات "[1] - دوري از گناهان برتر است از اكتساب حسنات - و اين عين حبّ است.
* تضمين رسيدن به مقام تالي تلو معصوم!
آسيّد هاشم حدّاد(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن عارف بزرگ به بعضي از شاگردان و خصّيصينشان بيان فرمودند: من تضمين ميكنم، شما يك سال از هر گناه و فعل زشتي دوري بجوييد، اگر به مقام رفيع تالي تلو معصوم نرسيديد، فرداي قيامت نزد خدا هاشم را مؤاخذه كنيد. حرف بسيار سنگيني است. اين را براي خودتان تكرار كنيد، ببينيد چه به دست ميآوريد؟ اگر گناه نباشد، طبيعي است انسان به خودي خود در درياي رحمت خدا قرار ميگيرد و به اوج؛ يعني رسيدن به مقام تالي تلو معصوم پرواز ميكند. تالي تلو معصوم جزء چهارده معصوم نيست؛ امّا فعل و عملش عين معصوم است- اين را به عنوان كد به ذهنتان بسپاريد-
حضرت امام (اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن امام العارفين راجع به شهيد بزرگوار، عارف عظيم الشّأن، شهيد چمران(اعلي اللّه مقامه الشّريف)ميفرمايند: ايشان فرداي قيامت با آبرو است. ميدانيد اين حرف يعني چه؟ يعني ايشان تالي تلو معصوم است.
شما در دعاي توسّل، وقتي ميخواهيد به اوج دعا برسيد، در هر فرازي ميگوييد: "يا وجيهاً عند اللّه اشفع لنا عنداللّه " يا به بي بي دو عالم(سلام اللّه عليها) عرضه ميداريد: "يا وجيهة عنداللّه اشفعي لنا عنداللّه " اي آبرومند نزد خدا، اي آبرومند نزد پروردگار عالم. امام فرمودند: شهيد چمران آبرو دارد؛ يعني مقام شفاعت دارد؛ يعني تالي تلو معصوم است.
مناجاتهاي شهيد چمران را ببينيد، حال عجيبي دارد. ميدانيد دليل آن چيست؟ از ايشان سؤال كردند: اين حالاتي كه شما داريد، از چيست؟ ايشان بدون تأمّل فرموده بودند: من از سن قبل از تكليف مواظبت كردهام كه نواهي ذوالجلال و الاكرام را انجام ندهم و گناه نكنم - خيلي حرف بزرگي است- بعد فرموده بودند: نميدانم، من معصوم نيستم، خطا كردهام، گناه كردهام امّا سعيام بر اين بود.
"لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي "[2] سعي انسان بر اين باشد كه گناه نكند، ببيند تا كجا ميرود. اگر گناه نكرديم اوج ميگيريم، اگر گناه نكرديم تالي تلو معصوم ميشويم؛ يعني معصوم ميشويم.
آسيّد هاشم حدّاد(اعلي اللّه مقامه الشّريف) نفرمودند: اگر يك سال گناه نكرديد، آيتالله قاضي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) ميشويد - كه ايشان هم همين حال را داشتند- بلكه به طور كلّي بيان كردند: تالي تلو معصوم ميشويد. اگر آيتالله قاضي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله قاضي شد و تالي تلو معصوم شد به خاطر اين بود كه مواظبت كرد گناه نكند، دنبال اين نرفت كه ثواب زيادي جمع كند، روزههاي مستحبّي زياد بگيرد؛ چون وقتي كسي گناه نكرد، اين كارها خود به خود به وجود ميآيد.
شخصي در زمان طاغوت اهل قمار بود، در گود عربها يك عدّه از قماربازها را جمع ميكرد و خودش هم تلكه بگير آنها شده بود. ولي در ماه محرم، صفر و ماه مبارك رمضان از اين كار خود دست ميكشيد، تا اين كه با عنايت و نگاه آن مرد الهي، حاج ميرزا علي اصغر صفّار هرندي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، عوض شد و خودش از اوتاد و اولياء الهي گرديد.
خود اين شخص تعريف ميكرد: حاج ميرزا داشت به سمت مسجد ميآمد، من هم داشتم از گود بالا ميآمدم، به طور ناگهاني به هم برخورديم، موقعي كه من داشتم نزديك ميشدم، احساس كردم الآن يك اتفّاقي ميافتد، يك نگاه عميقي به من كرد، من سلام كردم و او گفت: سلام. با نگاه او دگرگون شدم.
ايشان بعد از آن قضيه با ترك گناه و مطالبي كه داشت، به يكي از اوتاد تبديل شد. من چيزهايي از ايشان ديدهام خودشان فرمودند: من قبلاً در ماه مبارك رمضان كه ميخواستم روزه بگيرم حتّي در زمستان، در هواي سرد و روزهاي كوتاه اصلاً حالي براي روزه نداشتم، وقتي هم كه روزه ميگرفتم، دائم ميگفتم: كي اذان ميشود؟ بعدها وقتي در اوج گرما روزه ميگرفتم، غروب كه ميشد، ميگفتم: تا نمازم را نخوانم، افطار نميكنم و دائم از خدا ميخواستم كه اي كاش ساعات زيادتر ميشد.
يك روز با آيتالله انصاري همداني(اعلي اللّه مقامه الشّريف) برخورد كردم، سلام كردم و دست آقا را بوسيدم، ايشان يك دفعه من را بغل كردند و با خنده در گوشم فرمودند: اين قدر نگو ساعات زياد شود، تو تنها نيستي، ديگران هم دارند روزه ميگيرند. يعني به خاطر لذّتي كه خودت از روزه در روزهاي بلند تابستان در اوج گرما ميبري، دائم ميگويي: اي كاش ساعت زيادتر شود تا من از اين روزه كيف كنم!
* محروميّت از عبادت لذّت بخش
ترك گناه خود به خود عبادت لذّت بخش براي انسان ميآورد - به اين تعبير دقّت بفرماييد- امّا وقتي انسان مبتلاي به گناه شد، براي همين سه ركعت، چهار ركعت نماز واجب هم حالي ندارد. مگر اين چند ركعت نماز چقدر از انسان وقت ميگيرد؟ نمازي كه ما ميخوانيم، چهار، پنج دقيقه، نهايت ده دقيقه طول ميكشد، امّا انسان مبتلاي به گناه، براي همين نماز معمولي كأنّ كوه عظيمي را ميخواهد جا به جا كند، ميگويد: نميدانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم ميگويم: الآن بلند ميشوم، ده دقيقه ديگر، پنج دقيقه ديگر، يك موقع نگاه ميكنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوايل خودم از خودم بدم ميآيد، ميگويم: من كه ميتوانستم بخوانم، دو ركعت، سه ركعت، چهار ركعت نماز كه وقتي نميگرفت، چرا نخواندم؟ دليل، همان گناه است.
وقتي روح و جسم مبتلا به گناه شد، ديگر لذّت عبادت براي انسان نيست، براي همين است كه از آنجا به بعد عبادت براي انسان سنگين ميشود امّا وقتي انسان گناه را ترك كرد، روز طولاني، گرما و عطش براي او مهم نيست. چنان از روزه كيف ميكند، چنان با عبادت حال ميكند، چنان به خلوت با خدا عشق ميورزد كه اصلاً ميخواهد تمام عمرش در اين لحظات باشد "فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب "[3].
ذوالجلال و الاكرام به يحيي بن زكريا(علي نبيّنا و آله و عليه الصّلوة و السّلام)، آن نبّي مكرّم فرمود: يحيي! اگر بندگان خاصّ خودم را كه از گناه بريدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بريدند و لذّت عبادت را ميچشند، ديگر گرسنگي و تشنگي را درك نميكنند، آنقدر به عبادت مشغول ميشوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند كه در همين حال جان به من تسليم ميكنند. امّا من خودم يك حالاتي را براي آنها قرار ميدهم، لحظاتي آنها را از آن حال بيرون ميآورم كه احساس گرسنگي، تشنگي و نيازهاي بشري و دنيوي كنند.
ببينيد ترك گناه چه ميكند! اوج ميدهد تا جايي كه ديگر انسان نميفهمد گرسنه يا تشنه است. اگر امتحان كنيم، ميبينيم تشنگي در يك حدّي است، اوّل عطش ميآيد، اوج ميگيرد، وقتي به آن محل نگذاشتي، جسم عادت ميكند ديگر تشنه نيست.
امّا آن چيزي كه باعث ميشود انسان از اوّل عطش را درك نكند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نميفهمد و دليل عطش به قرب خدا دوري جستن از گناه است. لذا عزيزان من! جوانهاي عزيز! فرزندان عزيزم! كد اصلي همين است، اگر كسي بفهمد كد اصلي اين است، ديگر به جايي نميرود.
* هر دو مدهوشند امّا اين كجا و آن كجا؟
پيغمبر اكرم، حضرت محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميفرمايند: گناه و خطا سكرآور است، مست ميكند و وقتي انسان دائم بر گناهانش افزود، مستي او بيشتر ميشود.
امشب رمزي را كه اولياء داشتند، پرده برداري كنم: بدانيد در هر دو طرف سكر است، هم گناه سكرآور است و هم عبادت. ترك گناه سكر ديگري دارد و مشغول شدن به گناه سكر ديگري. هر دو مستي دارند امّا خوشا به حال آن كسي كه در مستي عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود.
مست است كه در عالم مستي وصال با پروردگار عالم عطش را درك نميكند و گرسنگي براي او معلوم نيست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نميشدم و موانعي براي او ايجاد نميكردم و لحظهاي او را از اين حال خارج نميكردم، آنقدر در اين مستي، جوع و عطش را درك نميكرد كه جان به جانآفرين تسليم ميكرد. چون مست، متوجّه نيست چه خبر است، يك جاي ديگر است و اين حال خوش اولياء است.
ميدانيد اولياء بعد از نماز عشاء يك چيز مختصري، يك دو لقمه نان و انگوري ميخوردند و به ساعتي نميگذشت كه شروع به نماز شب خواندن ميكردند - حسب مطالب و حالاتي كه داشتند - و فقط يك ركعت ميخواندند، طوري كه وقتي به ركوع ميرفتند تا نزديك اذان صبح و بعضي مواقع هنگام اذان كه صداي اذن الهي را باد صبا به گوش آنها ميرساند -كه اگر آن حال را هم خدا نميآورد، ديگر صداي اذان را هم نميشنيدند- سر از ركوع برميداشتند.
چطور ميشود كسي ساعتها، آن هم در زمستان كه شبها طولاني است، يك موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همينطور در حال ركوع باشد و با پرودگار عالم اينگونه عشقبازي كند، اصلاً چه ميگويد؟ يك "سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ " را صد بار تكرار كن، بالاخره خسته ميشوي، اين چيست كه يك "سُبْحَانَ رَبِّيَ " ميگويد، چنان با اين "رَبِّيَ " عشقبازي ميكند كه احساس ميكند متعلّق به خودش است. "رَبِّيَ "، كدام ربّ من؟ ربّ من كه عظيم است "رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ ". آنوقت تكرار اين هر بار يك معنايي دارد - مثل نماز وجود مقدّس مولا كه صد بار "إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ " بيان ميكنند و هر كدام يك معنا و يك حالي براي آنها دارد، آنقدر معاني ميآيد و براي آنها باز ميشود كه عشق، عبادت، كمك از او، خلوت با او، حالات حاليّه با او را ميبينند و اين زبان مدام ميچرخد و ميگويد: "إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ "، جسم در اختيار اين اتّصال قرار ميگيرد و اصلاً خستگي نميفهمد -
از مرحوم آيتالله اصفهاني(اعلي اللّه مقامه الشّريف) كه معروف به مرحوم نخودكي است، سرّ ركوع اولياء را سؤال كردند و پرسيدند: آقا! اين چه حالي است كه پيرمردي كه ديگر به طور طبيعي وقتي ميخواهد راه برود عصا به دست ميگيرد، كمرش درد ميكند، در آن حال ركوع نميفهمد كمردرد چيست؟
فرمودند: آن كسي كه از گناه دور شد، آنقدر اين جسم هم از عبادت لذّت ميبرد كه اينجا ديگر جسم است كه به روح قسم ميدهد: اي روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح يكي ميشوند - حرف خيلي سنگيني است- براي همين است كه اجسام اين اولياء در قبر هم نميپوسد، حتّي كفن هم نميپوسد. ديگر اين جسم نحيف اولياء الهي به روح اجازه نميدهد، ميگويد: باز هم بگو، من دارم لذّت ميبرم. جسم هم دائم در اتّصال است! اين حال خوش اولياء است.
گناه كه نباشد، خود عبادت ميآيد و لذّت از عبادت براي انسان معلوم ميشود. يك سال گناه نكنيم، ببينيم چه پيش ميآيد و چه حالي هست!
* بپرهيز از مستي گناه!
پيغمبر اكرم، حضرت محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميفرمايند: "احْذَرْ سُكْرَ الْخَطِيئَةِ "[4] از مستي خطا و گناه بپرهيز- خطا تو را مست ميكند، آن طرف يك مستي دارد و اين طرف يك مستي - "فَإِنَّ لِلْخَطِيئَةِ سُكْراً كَسُكْرِ الشَّرَابِ " چون مستي هر گناهي عين مستي شراب است، عقلت را ضايع و زايل ميكند.
شراب حرام است، چون مستي دارد. آن كسي كه مست شد متوجّه نيست، عربده ميكشد، فرياد ميزند، فحّاشي ميكند، بيادبي ميكند، گاهي خودش را عريان ميكند، آبرو و حيثيت خودش را ميبرد. گاهي حتّي به جايي ميرسد كه به محارم خودش تعدّي ميكند؛ چون مست شده، هيچ چيز نميفهمد، بيعقل شده و در حال خودش نيست.
پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)، آن حبيب خدا ميفرمايند: گناه هم مستياي عين مستي شراب دارد. تو را غرق ميكند، وجودت را ميگيرد و نميفهمي. گاهي انسان يك لحظاتي به هوش ميآيد، ميفهمد اين كار بد است امّا مجدّد بستر و زمينه گناه كه آماده ميشود، به آن سمت ميرود؛ چون مست شده، بيعقل شده و نميفهمد، دست خودش نيست. خيلي بايد مواظب بود.
آيتالله العظمي بهاءالدّيني(اعلي اللّه مقامه الشّريف) ميفرمودند: هشتاد درصد از مذنبين بعد از گناه براي يك لحظه هم شده پشيمان ميشوند ولي ميگويند: نميتوانيم تركش كنيم، عادت كرديم.
گناه مرض است و انسان گناهكار به مرض مبتلا شده، خودش هم ميفهمد اين مستي بد است، آبرويش را برده، ميگويد: اين گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم ميفهمد خطا كرد، چيزي به دست نياورد، مقام انسانيّتش خرد شد، امّا نميتواند ترك كند چون مست است و گرفتار شده است. پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميفرمايند: "بَلْ هِيَ أَشَدُّ سُكْراً مِنْهُ " مستي گناه از مستي شراب بدتر است.
شخصي براي مشاوره زنگ زده بود، اشك ميريخت، ميگفت: به يك گناهي مبتلا هستم. بدم ميآيد امّا نميدانم چرا در خلوت كه ميروم دست خودم نيست، آن را انجام ميدهم. بعد سرم را به ديوار ميزنم امّا نميتوانم آن را ترك كنم، ميدانم عمل زشتي است، من را عصبي هم كرده است امّا نميدانم چرا در خلوت يكدفعه دچار ميشوم، بدبخت شدم، يك دارويي، يك چيزي به من بدهيد، به دادم برسيد، چه كنم؟ اين فرد مست شده، مستي گناه انسان را با خودش ميبَرد - إنشاءالله ما درمان هر كدام از اين گناهان را به موقع عرض ميكنيم -
مستي گناه از مستي شراب بدتر است؛ چون مستي شراب بالاخره ساعاتي است، بعد از بين ميرود امّا مستي گناه انسان را بيچاره ميكند. وقتي مستي آن از بين رفت، به آن اعتياد دارد، مجدّد ميخواهد آن را انجام بدهد.
پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در ادامه ميفرمايند: "يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ " خدا ميفرمايد: چنين كسي ديگر كور، كر و لال ميشود.
عزيز دلم! اينكه ميگويند: "اجْتِنَابُ السَّيِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اكْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ "[5] به خاطر اين است كه وقتي انسان مبتلا شد، ديگر برنميگردد "فَهُم لا يَرجِعُون ". ميگويد: من خودم هم بدم ميآيد امّا نميدانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشيم، دنبال ثواب نرويم.
* ديگر خدا را عبادت نكنيد؟!
آيتالله آشيخ جعفر شوشتري(اعلي اللّه مقامه الشرّيف) حرف زيبايي را فرمودند، ايشان در به كار بردن تكّههاي ناب معروف هستند. يك روز بالاي منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمدهاند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت كردهاند، من امشب ميخواهم بگويم كه شما خدا را عبادت نكنيد. ثواب جمع نكنيد. والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
گفتند: اين شيخ امشب ميخواهد چه بساطي را براي ما پهن كند؟! فردي گفت: شيخ ما را بيچاره نكن! ما كه ميدانيم يك مطلبي داري!
فرمودند: چه عجب، يك كسي چيزي گفت! بعد فرمودند: عبادت نكنيد امّا گناه هم نكنيد! همه فعلِ انجام دادن را ترويج ميكنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نكنيد، گناه هم نكنيد. وقتي انجام نداديد اصلاً خودتان ميبينيد كه عبادت كرديد! اگر گناه نكرديد ديگر عابد هستيد.
لذا رمز اين است: گناه نكنيد. امّا اگر گناه كرديد و مبتلا شديد، پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميفرمايند: "فَهُم لا يَرجِعُون " است؛ يعني ديگر برگشتي نيست.
* تنها راه بازگشت
البته يك راه وجود دارد، عزيز دلم! راهش اين است كه انسان در مجالس موعظه، اخلاق و نزد اولياء الهي برود.
عزيز دلم! جوان عزيز! دختر گراميام! پسر عزيزم! من به فداي شما! انسان بايد خودش را در حصن حصين قرار دهد! به خدا قسم كه اين امر مولاجان است كه به اوتاد و اولياء فرمودهاند. فرمودند: به جوانها بگوييد تا ميتوانند خودشان را به اولياء متّصل كنند، به چهره آن بزرگان نگاه كنند و در محضرشان باشند كه نفس آنها انسان را از آن حال و هواي گناه بيرون ميكشد.
چطور در مجلس گناه حال و هواي انسان عوض ميشود! مجلس الهي هم انسان را به يك حال ديگري ميبرد، از دنيا ميبُرد! عزيز دلم! يك جايي برو كه از دنيا بِبُري! آن كساني كه ما را به دنيا دعوت ميكنند، به حسب روايت قُطّاع الطّريق هستند؛ دزدان گردنه هستند. ما خودمان دنبال دنيا ميدويم، اهل دنيا هستيم، آنوقت فرد ديگري هم بيايد و ما را به دنيا پرتاپ كند؟! محبّت و عشق به دنيا را بيشتر كند؟!
يك مكاني برويم كه ولو ساعاتي ما را از اين دنيا بكَنند. ما را از اين قيل و قالها، از اين هاي و هويها، از اين دنياي رنگارنگ بيرون بكشند، خودمان شويم! عزيز دلم! خود ما اين نبوديم. خود ما همان حال خوشي است كه داريم. اين كد را بدهم: آن لحظهاي كه حال خوش پيدا كردي، بدان كه تازه خودت شدهاي!
* ماه دردانه خدا
رجب المرجّب دارد تمام ميشود. چشم به هم بزنيم، شعبان المعظّم ميآيد. باورمان ميشد كه به اين سرعت بگذرد؟! خودمان را براي آن ماه خوبي، ماه مبارك رمضان، عشق اولياء، محلّ رقص روح اولياء و اكسير رحمت خدا، آماده كردهايم؟ عجب ماهي است؟! ماه عشق بازي، ماه سبك شدن، ماه خودمان شدن، ماه خدا شدن!
اولياء ماه رجب المرجّب كه ميآمد هر روز اشك ميريختند، ناله ميزدند كه خدا! ميشود جان ما را نگيري؟ ميداني ما جان عزيز نيستيم امّا ماه دردانهات، ماه مبارك رمضان دارد ميآيد. ماه خلوتكده دارد ميآيد!
يك بريز و بپاشي است! ضيافت است! چه كسي باني ضيافت است؟ ملكي نيست! خود خدا ميزبان شده است! خود خدا ميگويد: بنده من! آمدي! خوش آمدي! خودم برايت دعوت نامه داده بودم: "كُتِبَ عَلَيكُمُ الصيام ". در آغوش من بيا! بيا تا با هم خلوت كنيم! يك مهماني راه انداختم، چه مهماني؟! ملائكه را راه نميدهم، فقط بايد بوي آن به مشام ملائكه بخورد. من هستم و تو!
يك عشقبازيهايي است! يك ضيافت عجيبي است! اولياء گريه ميكردند كه خدايا! وقتي ماه مبارك رمضان تمام شد، اگر خواستي ما را ببر! براي همين است كه ميبينيد اكثر اولياء و اوتادمان از شوّال به بعد از دنيا رفتهاند. آنها فهميدند كه چه خبر است! "لَيلَة القَدر خَيرُ مِن ألفِ شَهر "
وقتي در ضيافت آمدند ميدانند كه فقط يك نفر هست، در اين خلوتكده با خدا يك نفر همه كاره سفره ضيافت است، حجت بن الحسن المهدي(صلوات اللّه عليه و عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)! آقاجانمان ميفرمايد: آمدي؟! ديدي چقدر خلوت خوشمزه است؟! ديدي با خدا ضيافت داشتن چقدر ميارزد؟! حالا من مهدي فاطمه هم به امر خداوند تو را دوست دارم. بعد ميبيني كه به خدا قسم، آقاجان دستانشان را باز ميكنند و ميفرمايند: در آغوش من بيا!
بعضي در ضيافت به جاهايي رسيدند! بعضي در دعاي ابوحمزه كه اوّل عرفان بود، به جايي رسيدند! چه كساني از سال گذشته تا به حال با آقاجانشان خلوت كردهاند و حرف زدهاند؟ يكي از مسئولين نظام گفتند: از موقعي كه اين مطلب را شما فرموديد و من انجام دادم، يك مطالبي براي من اتّفاق افتاده است.
با آقاجانمان خلوت كنيم، بگوييم: آقاجان! من هر شب با شما خلوت ميكردم، اسم من از ليست خط نخورد؟! من در ضيافت الله و مهماني باشم. آقاجان! شما اسامي را مينويسيد، دعوت نامهها را شما بايد بدهيد. ذوالجلال و الاكرام ميفرمايد: مهدي جان! اين دعوت نامهها را به هر كسي ميخواهي بده، دست توست! يكي را پاك ميكني، يكي را اضافه ميكني! حجّت خدا تو هستي! آقاجان! من هر شب داشتم با شما حرف ميزدم. آقا اسم من خط نخورد؟!
از امشب به بعد اينگونه با آقا حرف بزن! ضجّه بزن! بگو كه آقا ماه مبارك دارد ميآيد، من را فراموش نكن! وقتي كسي دارد به زيارت ميرود، پيش او ميآيند و ميگويند: ما را يادت نرود! ما آخرآمديم كه در ذهن شما بمانيم. هرشب به آقا بگو: آقاجان ما را يادت نرود!
منابع
1. غررالحكم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحكم، ص: 185، حديث: 3514
» بازگشت |
تاریخ : 1 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 4 053 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.