قلّك بچههای دانشآموز و اشكهای امام(ره)
او براى خودش عنوان و بهرهيى قايل نبود. آن دستى كه توانسته بود تمام سياستهاى دنيا را با قدرت خويش تغيير دهد و جابهجا كند، آن زبان گويايى كه كلامش مثل بمب در دنيا منفجر مىشد و اثر مىگذاشت، آن ارادهى نيرومندى كه كوههاى بزرگ در مقابلش كوچك بودند، هر وقت از مردم صحبت مىشد، خودش را كوچكتر مىانگاشت و در مقابل احساسات و ايمان و شجاعت و عظمت و فداكارى مردم سر تعظيم فرود مىآورد و خاضعانه مىگفت: مردم از ما بهترند. انسانهاى بزرگ همينگونهاند. آنها چيزهايى را مىبينند كه ديگران نمىتوانند و يا نمىخواهند رؤيت كنند. گاهى در مقابل كارهايى كه به نظر مردم معمولى مىآيد، آن روح بزرگ و آن كوه ستبر تكان مىخورد و مىلرزيد.
هنگام جنگ، بچههاى مدرسه در نماز جمعهى تهران، قلكهاى خود را شكسته بودند و پولهايش را براى جنگ هديه كرده بودند. فرداى آن روز كه خدمت امام(ره) رسيده بودم، ايشان را در حالى كه چشمهاى خدابينش از اشك، پُر شده بود، ديدم؛ به من فرمودند: كار اين بچهها را ديدى؟...
به قدرى اين كار به نظرش عظيم آمده بود كه او را متأثر ساخته بود.
» بازگشت |
تاریخ : 2 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 3 996 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.