فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

اشعار شب اول تا شب یازدهم محرم " شب هفتم" - جبهه فرهنگی آل طاها

    اشعار کوفه و شام
    شعار روضه حضرت علی اصغر علیه السلام
    ***
    مثل پرنده بال گشودی رها شدی
    کوچک ترین ستاره سر نیزه ها شدی
    لعنت به لای لایی این نیزه دار تو
    باعث شده است بر سر نی بی صدا شدی
    زخم سرت برابر زخم عمو شده
    بر روی نیزه ها چقدر جا به جا شدی
    بعد از تو گاهواره به دردم نمی خورد
    چه زود پر کشیدی و از من جدا شدی
    بر روی دست باد عزیز دل رباب
    مانند زلف های پریشان رها شدی
    در آسمان کرب و بلا ردّ خون توست
    تو یک تنه برای خودت کربلا شدی
    ***
    لب تر كن از پياله ي كوثر توهم برو
    برخيز علي اصغر خيبر تو هم برو
    از صبح گريه كردي و دل شوره داشتي
    ديدي رسيد نوبتت اخر توهم برو
    شش ماه ميشود به تو من خو گرفته ام
    باشد، عصاي پيري مادر توهم برو
    فكر دل شكسته ي عمه نمي كني؟
    كم بود داغ قاسم و اكبر؟ تو هم برو
    هر شعبه ي سه شعبه براي تو نيزه ايست
    در بزم تيرو نيزه و خنجر توهم برو
    بعد از عموت ماندت اصلا ً صلاح نيست
    او رفت پيش ساقي كوثر توهم برو
    تا خيمه ها هنوز به غارت نرفته است
    قبل از شروع معركه بهتر.... تو هم برو
    اشعار شب هفتم محرم
    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
    ***
    هر روز می سوزی و خاکستر نداری
    تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
    "خورشید بر نی بود" و حق داری بسوزی
    دیدی به جز او سایه ای بر سر نداری
    برگشته ای؛ این را کسی باور نمی کرد
    برگشته ای؛ این را خودت باور نداری
    می خواهی از بغض گلوگیرت بگویی
    از لایی لایی واژه ای بهتر نداری
    هر بار یاد غربت مولا می افتی
    می سوزی از این که علی اصغر نداری
    این غم که طفلی که بغل داری خیالی ست
    «سخت است آری سخت تر از هر نداری»*
    ما پای این گهواره عمری گریه کردیم
    یک وقت دست از لای لایی برنداری
    میلاد حسنی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام
    اشعار شب هفتم محرم
    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
    ***
    تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم
    ببین که حال دلم شد خراب عزیز دلم
    نفس نفس نزن این گونه ای همه نفسم
    مکن تو مادر خود را عذاب عزیز دلم
    تو رو به قبله شدی از عطش وَ می گردد
    برای تو جگر آب، آب عزیز دلم
    هنوز راه نیفتاده ای مبارز من
    مکن برای شهادت شتاب عزیز دلم
    بگو که تیر سه شعبه میان این همه یل
    تو را نموده چرا انتخاب عزیز دلم؟
    نگو که می شود آخر محاسن بابا
    به خون حلق ظریفت خضاب عزیز دلم
    نشد دعای دلم مستجاب اما
    دعای حرمله شد مستجاب عزیز دلم
    با تشکر از شاعر گرانقدر برادر بزرگوار میلاد حسنی
    قاسم نعمتی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام

    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    لب لب مکن که این جگرم تیر می کشد

    پنجه مکش به سینه تف دیده کویر

    ناخن مگر ز سینه کمی شیر می کشد

    در کودکی چه محشری در عشق کرده ای؟

    حسرت به عاشقی تو هر پیر می کشد

    هر کس قدم به سیر مقامات تو نهد

    کارش در این دیار به تکفیر می کشد

    گویا شنیده شد که خدا هم ز داغ تو

    در عرش ناله های فرا گیر می کشد

    می دانم عاقبت که سر (چند قطره آب)

    کار امام عشق به تحقیر می کشد

    با آن که دیر آمدم بالای قبر تو

    دیدم پدر ز حنجر تو تیر می کشد

    این جسم غرق خون تو و حالت پدر

    آن ماجرای کوچه به تصویر می کشد

    بو برده دشمنت به گمانم تنت کجاست...

    بر روی خاک نیزه و شمشیر می کشد

    باور نمی کنم... بدن توست روی نی؟

    دشمن میان هلهله تکبیر می کشد

    چشمان باز و حنجره ریش ریش تو

    حال دل رباب به تحریر می کشد

    تا نیزه در گلوی تو جا باز می کند

    انگار از وجود من اکسیر می کشد

    دیده ببند تا که نبینی عدوی تو

    ناموس خانواده به زنجیر می کشد

    حسن لطفی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد

    مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد

    بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش

    پیش لبان خشک تو دریا سراب شد

    مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات

    اما لبم ز تاول رویت کباب شد

    وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید

    گفتم رباب: خیمۀ عمرت خراب شد

    از چشم های حرمله پیداست فکر چیست

    مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد

    محمد سهرابی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    بر مرکبِ پیمبر اعظم سوار شد

    عمامه بست، رو به سوی کارزار شد

    زیر عبا گرفت علی را شهِ غریب

    با شیرخواره جانب آن قوم خوار شد

    گفتند آمده ست به قرآن قسم دهد

    پس همهمه گرفت و قُشون بیقرار شد

    پس دست بُرد و طفلکِ از حال رفته را

    بیرون کشید و خاتم شهر آشکار شد

    لب باز کرد تا سخن انشا کند حسین

    پس رو برو به مکتبِ داد و هوار شد

    چندین سخن ز ماهی و آب فرات کرد

    پس با علی سخن ز سر التفاط کرد

    چشم سیاه تو چقدر آب می خورد؟

    اصلاً شب سیاه مگر آب می خورد؟

    شمر و سنان و اَخنس و خولی بهانه است

    قتل پدر ز داغ پسر آب می خورد

    ای پاره ی دلم سر دستم تکان مخور

    الآن لبت ز تیر سه پر آب می خورد

    گفتند آمده ست زرنگی کند حسین

    جای تو گفته اند پدر آب می خورد

    عباس خفته است که برپاست حرمله

    این فتنه از خسوف قمر آب می خورد

    یا رب ببین که من جگرم را فروختم

    تنها ستاره ی سحرم را فروختم

    شاعر گمنام ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام

    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    تو رفتی مادرت حیران شد ای وای

    تمام خیمه ها ویران شد ای وای

    مگر تیرسه شعبه خنجری بود

    سرت بر پوست آویزان شد ای وای

    **

    اگر بستند راه چاره ات را

    به خون شستند حلق پاره ات را

    تسلای دل مادرنموند

    شکستند عاقبت گهواره ات را

    **

    نمودی بر پدر یاری عزیزم

    از او کردی طرفداری عزیزم

    الهی مادرت دورت بگردد

    چه قبرکوچکی داری عزیزم

    **

    غمت برسینه بردل نیشتر بود

    جگر ازدل دل ازاو ریشتر بود

    عزیزم با که گویم این مصیبت

    قد تیر از قد تو بیشتر بود

    برگرفته از شعر شاعر

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    گهواره خالی می شود با رفتن تو

    دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو


    حتی خدا با رفتنت راضی نمی شد

    عیسای من قربان بالا رفتن تو


    هر چیز را هر رفتن نا ممکنی را

    می شد که باور کرد الا رفتن تو


    وقتی گناهی سر نمی زد از گلویت

    یعنی چرا یعنی معما رفتن تو


    ای کاش می بردی مرا با چشمهایت

    یا اینکه می افتاد فردار رفتن تو


    وقتی که پا در عرصه حق می گذاری

    فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو

    محسن قاسمی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    بر سینه مزن چنگ که تاثیر ندارد

    زیرا ز عطش مادر تو شیر ندارد


    در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما

    گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد


    رفتی تو به همراه پدر آب بنوشی

    یک جرعه ی آب اینهمه تاخیر ندارد


    با او ز چه رو جنگ و عداوت بنمایید

    این کودک شش ماهه که شمشیر ندارد


    گویید به گلچین که حیا کن تو ز بلبل

    گلبرگِ گلوی پسرم تیر ندارد


    بر آیه ی یاس گلوی سوره ی اصغر

    یک بوسه ی تیر اینهمه تکبیر ندارد


    نیزه مزن ای دشمن بی شرم به خاکش

    این مصحف پرپر شده تفسیر ندارد
    یاسر مسافر ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    كاش اين قبر تو گم باشد و پيدا نشود

    اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود


    از تو گهواره اي مانده ببرندش غارت

    ولي اي كاش سر راس تو دعوا نشود


    گفته بودم بنشيني به سر تيغ پسر

    كه به سرنيزه سر كوچك تو جا نشود


    کاش با دیدن تو در همه ی راه علی

    بيش از اين قامت خم گشته ي من تا نشود ؟


    من هنوز از نگه حرمله ها مي ترسم

    كاش ديگر كسي مشغول تماشا نشود


    لب به گريه نكني باز اگر مي خواهي

    بوسه ي چوب به لبهاي تو پيدا نشود


    گر چه خاليست علي جاي تو در آغوشم

    ولي بهتر كه زآغوشه ي زهرا نشود


    غارت اينجا نه فقط درهم و دينار و زر است

    كاش اين سوخته معجر زسرم وا نشود

    سید مسیح شاه چراغی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    وا شد درِ تمام قفسها به روی تو

    پرواز در هوای پدر، آرزوی تو


    می بارد از تلاطم چشمت شکوه خشم

    رفته به مرتضی چقَدَر خلق و خوی تو


    پشت سرت تمام حرم گریه می کنند

    کف می زنند حرمله ها رو به روی تو


    لبخند می زنی و دل از تیر می بری

    با زلف این سه شعبه گره خورده موی تو


    گهواره نیست، خاطره ی تشنگی توست

    پر شد خیال مادرت از عطر و بوی تو


    چشمی به سینه دوخته، چشمی به علقمه

    چشمی به تیر دارد و چشمی به سوی تو


    مانده هنوز جرعه ی آبی میان مشک

    دستی نمانده تا که بخواهد عموی تو.....


    آنجا عمو به فکر لبت گریه می کند

    سیرابِ شیرِ خون شده اینجا گلوی تو


    قلب پدر شمیم تو را پخش می کند

    شش گوشه ی تو سینه ی باباست، کوی تو


    باب الحوائج است، مسیح التماس کن

    شاید که این غزل بشود آبروی تو....

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام



    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    لالا برای آن که خواب ندارد چه فایده؟!

    ماندن برای آن که تاب ندارد چه فایده؟!


    گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند

    وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده؟!


    احساس مادری به همین شیر دادن است

    آری! ولی رباب ندارد چه فایده؟!


    انداخته حِرز، اگر چه به گردنت

    تا صورتت نقاب ندارد چه فایده؟!


    پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود

    وقتی کسی جواب ندارد چه فایده؟!


    با چه سر تو را به نی بند می کنند

    زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده؟!
    یوسف رحیمی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    این نالۀ شکستۀ یک خسته مادرست

    بی شیر بودنم به خدا مرگ آورست


    آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل

    خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست


    از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده

    رویت خضاب گشته ز خون کبوترست


    مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم

    من مادرم که سینۀ من مهد اصغرست


    یا که ببند چشم علی یا که صبر کن

    چشمش هنوز در پی بیچاره مادرست


    با من مگو که تیر به حلق علی زدند

    بر حنجرش نشانۀ تیزی خنجرست


    داغش عظیم اگر چه خودش شیر خواره بود

    این داغ سخت با همه غم ها برابرست

    علی اصغر ذاکری ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    وقتش نبود، زود بهارت خزان گرفت

    اصلاّ چه بی مقدمه و ناگهان گرفت


    حتی ملک به آن چه که شد، مات و خیره ماند

    وقتی خدا وفای تو را امتحان گرفت


    نائی نمانده بود به اعضای کوچکت

    یا بود، تیر مانده ی تاب و توان گرفت


    می خواستی که خون نشود قلب مادرت

    امّا نشد، وَ تشنگی از تو امان گرفت


    با تیر، راه گریه که سد شد رباب گفت:

    طفل عزیزم آب مگر خورد، جان گرفت؟


    عشقی شگفت بین تو با او وجود داشت

    تا پاره شد گلوت، دل آسمان گرفت


    می سوخت کاش در دل نیزار، بارها

    آن تیر که گلوی تو را در دهان گرفت

    محسن ناصحی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام




    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    کنون که حسرت پرواز فرصتم داده

    برای بوسه ات ای تیر هستم آماده


    گمان مبرکه علی رفت و مادرش هم رفت

    مرا رباب برای همین زمان زاده


    برای بوسه زدن برگلوی پاره من

    تمام عرش خداهم به سجده افتاده


    کسی ندیده کبوترشبیه من این قدر

    که نوع پرزدنش ساده رفتنش ساده


    نماز عاشقیم را درآسمان خواندم

    که دست های پدربوده اند سجاده


    به نیزه دار بگوئید قدری آهسته

    مباد تا که بیفتد سرم در این جاده

    زهرا بشری موحد ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار روضه حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    قنداقه اش را بست، حالا اصغر آماده است

    سرباز آخر را خودش میدان فرستاده است


    از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفت

    از نسل ماهی های دریاهای آزاد است


    نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسب

    شش ماهه خیلی ارباً اربا کردن اش ساده است


    تیر سه شعبه کار خنجر می کند این جا

    سر، با همین یک تیر روی شانه افتاده است


    از رنگ سرخ آسمان پیداست این جا هم

    سالار زینب امتحان را خوب پس داده است


    که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است

    در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است

    محمدرضا طالبی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    باید كه رد غصه بر دل جا بماند

    داغ لب او بر دل دریا بماند


    وقتی عطش با كام او ناسازگار است

    دیگر چرا در معرض گرما بماند


    او بیش از این طاقت ندارد با لبی خشك

    چشم انتظار مشك یك سقا بماند


    دور و بر گهواره را خالی نمایید

    شش ماهه می خواهد كمی تنها بماند


    از گونه داغ و كبود او بفهمید

    باید بنوشد آب زنده تا بماند


    وقتی رباب از شیر دادن گشته مأیوس

    تا عصر فردا روضه اش حالا بماند


    آماده میدان شده شاید نخواهد

    بعد غم بابا در این دنیا بماند


    خندید بر روی پدر زیرا كه می خواست

    این خاطره در ذهن او زیبا بماند


    كودك تلظّی كرد اما تیر می گفت

    باید كه داغش بر دل بابا بماند

    امیر حسین محمود پور ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار روضه علی اصغرعلیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    چه کرده عدو با تو و حنجرت؟

    که خون کرده قلب من و مادرت

    چه کرده سه شعبه گلوی تو را

    که پاشیده گردیده سرتاسرت

    تو رفتی نگفتی که بعد از تو من

    چه باید کنم با تو و پیکرت؟

    تو ای غنچه ی سرخ کرببلا

    چه دستی تو را می کند پرپرت؟

    الا ای کبوتر مزن بال و پر

    خودم می کشم تیر را از پرت

    سر کوچک و نی سواری عجب!

    چگونه تحمل کند مادرت؟

    تو همبازی خواهرت بوده ای

    تو رفتی و تنها شده خواهرت


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد

    با لب زدنش گریۀ هر سنگ در آمد


    در فاصلۀ كوچك یك بوسه به سرعت

    بی تاب شد و حوصلۀ تیر سر آمد


    این عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟

    یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟


    می خواست كه كم تر بشود زحمت شمشیر

    با این همه شدت به گلویش اگر آمد


    در رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد

    بابا چه كشیده است كه تا تیر در آمد


    مادر شوی و منتظر آن وقت ببینی

    قنداقه خونین شده ای از پسر آمد


    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    ميخواستم بزرگ شوي محشري شوي

    تا چند سالِ بعد علي اكبري شوي


    ميخواستم كه قد بكشي مثل ديگران

    شايد عصاي پيريِ يك مادري شوي


    لحظه به لحظه رنگ تو تغيير ميكند

    چيزي نمانده است كه نيلوفري شوي


    مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن

    اسبابِ خجلتم جلويِ ديگري شوي


    اين مادري ِ من كه به دردت نميخورد

    تو حاضري علي كه تاج سري شوي؟

    علی صالحی ... اشعار شب هفتم محرم، اشعار شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    غنچه اگر خم شده‌ ست و تاب ندارد

    از سر شاخه نچين ، گلاب ندارد


    ماهي من لب به روي لب زَنَد امّا

    قدرت آنكه بگويد آب ندارد


    دين شما چيست..؟...از كدام قُماشيد؟

    آب به بچه دهي ، ثواب ندارد؟


    تير سه شعبه براي كشتن شير است

    نازُكيِ اين گلو كه تاب ندارد


    هلهله‌هاتان براي چيست جماعت؟

    مَردِ خجالت زده عذاب ندارد


    كاش بميرم ولي به خيمه نيايم

    دلهُره‌ي مادرش جواب ندارد


    كاش دگر بر فراز نيزه نخندد

    طاقت اين وضع را رباب ندارد



    حسن جواهری ... اشعار شب هفتم محرم ،


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    از دل بکشم من آه شبگیر علی

    با داغ تو از جهان شدم سیر علی

    تیری که زپا نشاند علمدارم را

    با حلق تو کرده کار شمشیر علی

    ***

    علی جان ای گل سرخ وسپیدم

    ببین مادر ز داغ تو خمیدم

    نمی گردد هنوز هم باور من

    که من راس تورا بر نیزه دیدم

    ***

    به دست دشمن بد کینه من

    شکسته ای خدا آیینه من

    ببین خون گلویت ای علی جان

    همه پاشیده روی سینه من

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هفتم محرم ، شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    لالا بر آنکه خواب ندارد چه فایده

    ماندن بر آنکه تاب ندارد چه فایده

    گیرم تو را حسین بگیرد ، بغل کند

    وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده

    احساس مادری به همین شیر دادن است

    آری ولی رباب ندارد چه فایده

    انداختن حِرز ، اگر چه به گردنت

    تا صورتت نقاب ندارد چه فایده

    پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود

    وقتی کسی جواب ندارد چه فایده

    با چه سر تو را به نی بند میکنند

    زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده
    محمد مهدی عبدالهی ... اشعار شب هفتم محرم و شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    فرزند حسین بن علی، تاب نداشت

    در فکر عطش بود و علی خواب نداشت

    از هرم عطش، لبان اصغر می سوخت

    رنگی به رخش، نوگل ارباب نداشت

    لبخند به رخسار پدر می زد وبعد

    دریای لبانش به خدا، آب نداشت

    حلقوم ظریف، نازک طفل رضیع

    سهمی به جز از سه شعبه ناب نداشت

    گهواره شده خالی و لالایی نیست

    جز دیده پر ستاره ،ارباب نداشت

    این هم سند غریبی ثارالله

    بیچاره رُبابش، دُر نایاب نداشت

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب هفتم محرم ، شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    ميخواستم بزرگ شوي محشري شوي

    تا چند سالِ بعد علي اكبري شوي

    ميخواستم كه قد بكشي مثل ديگران

    شايد عصاي پيريِ يك مادري شوي

    لحظه به لحظه رنگ تو تغيير ميكند

    چيزي نمانده است كه نيلوفري شوي

    مثل دو تكه چوب لبت را به هم نزن

    اسبابِ خجلتم جلويِ ديگري شوي

    اين مادري ِ من كه به دردت نميخورد

    تو حاضري علي كه تاج سري شوي؟!
    مهدی زنگنه ... اشعار شب هفتم محرم ، شهادت علی اصغر علیه السلام


    اشعار شب هفتم محرم

    اشعار شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    به روی دست پدر عاشقانه جان می داد

    گلی ز باغ لبش دست باغبان می داد

    سپیدی گلویش شد نشان تیر ولی

    شکوه خنده ی خود را به او نشان می داد

    کمان ابروی او دل شکار بود ای کاش

    کمان سرکش دشمن کمی امان می داد

    تمام چارستون حسین را لرزاند

    سه شعبه ای که علی را تکان تکان می داد

    کمی ز خون گلو را به آسمان پاشید

    نمی ز خون گلو غسل آسمان می داد

    به لحظه لحظه ی سرخ غروب عاشورا

    حسین در گذر عشق امتحان می داد
    وحید محمدی ... اشعار شب هفتم محرم شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام


    حضرت علی اصغر علیه السلام

    ***

    گوشه ی خیمه ای نشسته رباب

    دارد امّن یجیب می خواند

    زنده می ماند اصغرش یا نه ؟

    مانده در برزخی ، نمی داند


    رفت چندی قدم زد و آمد

    آمد و گوشه ای دوباره نشست

    می شد از چشم های او فهمید

    که به قول حسین دل گرم است


    زیر لب های تشنه اش می گفت

    با دلی پر ز حس یک مادر

    یا که تشنه دوباره می آید

    یا که سیراب می شود اصغر


    باورش هم نمی شد اینگونه

    پاسخ یک سوال را بدهند

    لحظه ای فکر هم نمی کرد او

    که سه شعبه به حنجرش بزنند


    همه دیدند روی دست پدر

    چه بلائی سر علی آمد

    همه دیدند تیر حرمله را

    همه دیدند دست و پا می زد


    کم کمک روی خاک می بارید

    اشک سرخ فرشته های خدا

    همه دیدند زیر بال عبا

    پدری می بَرَد پرستو را


    به گمانم که روی پیشانیش

    عرق شرم را همه دیدند

    عده ای بغضشان گلوگیر و

    عدّه ای کف زدند و خندیدند


    آمد آرام پشت یک خیمه

    تا که قبری برای او بکند

    مادر آمد دوباره یک بوسه

    بر سپیدی حنجرش بزند
» بازگشت | تاریخ : 13 آذر 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 3 615 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA