بصيرت و ولايت مداري ابوالفضل العباس(ع)
بي گمان اندك هستند كساني كه از آزمون هاي سخت به سلامت بيرون آيند و در فتنه ها اهل بصيرت باشند و راه خويش را در درون تاريكي فتنه بيابند و از شبهات برهند و باطل را با همه جلوه گري هايش بشناسند و كف روي آب حقيقت را به كنار زنند و در ژرفاي آن شنا كنند و خود را به ساحل رستگاري برسانند.
از جمله كساني كه با بصيرت نافذ و ژرف خويش، در امواج سهمگين و فضاي تيره و تاريك فتنه ها حقيقت را شناخت و از آزمون آن به سلامت رهيد و ستايش امامان معصومي چون امام سجاد(ع) و باقر(ع) و صادق(ع) را برانگيخت، حضرت ابوالفضل عباس بن علي بن ابي طالب(ع)، برادر باوفاي امام حسين(ع) و پرچمدار ارتش عدالت خواه روز عاشوراي حسيني است.
نويسنده در مطلب حاضر كوشيده تا نقش آن حضرت(ع) را در روز عاشورا و ايجاد حركت جاودانه و ستم سوز و دادخواه حسيني تبيين كند. با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حقيت ايمان، ولايتمداري در سايه دينداري
از نظر آموزه هاي قرآني تنها كساني مي توانند مدعي ايمان شوند كه فراتر از اسلام ظاهري، باطن دين اسلام را دريابند و با تمام وجود از آن پاسداري و حمايت كنند. اگر در بسياري از روايات حقيقت اسلام و دينداري و باطن آن، ولايت معرفي شده و به عنوان نمونه گفته شده "من تمام الحج، لقاء الامام " و يا "من تمام الصلاه لقاء الامام " به اين معناست كه هر عمل عبادي، زماني معناي واقعي خود را مي يابد كه ولايت شناخته و اطاعت شود؛ چرا كه خداوند در آياتي چند از سوره مائده، ولايت را عامل اتمام و اكمال دين اسلام دانسته است. بنابراين اگر شريعتي به جا آورده شود و عمل خير و نيكي انجام شود، تنها در صورتي تماميت مي يابد و به كمال خود مي رسد كه برپايه ايمان به ولايت باشد. از اين رو به حكم آموزه هاي قرآني، كساني كه بي ولايت، عمل عبادي چون نماز را به جا مي آورند، بايد بدانند كه عمل ايشان ناقص است و مقبول نيست و اين حقيقتي انكارناپذير است كه در اين شعر به شكلي ديگر تبيين شده است. نماز بي ولاي او، عبادتي است بي وضو، به منكر علي بگو، نماز خود قضا كند.
كساني كه ناصبي هستند و بغض و كينه اميرمؤمنان را در دل دارند و ولايت وي را كه حكم قرآني و به نصب الهي و نص نبوي است، منكر مي شوند، بايد بدانند كه حقيقت دين را كه تسليم، اطاعت و ولايت اولياي الهي به حكم مظهريت است، درك نكرده اند. بنابراين تفاوتي ميان منكر خدا و رسالت با منكر ولايت نيست، چرا كه حقيقت دين چيزي جز حب به خدا و اولياي الهي و بغض نسبت به دشمنان خدا و اولياي او نيست. لذا از معصوم روايت است كه: "ليس الايمان الاالحب و البغض ".
ولايت حضرت علي(ع) چنان در تماميت و اكمال دين موثر بود كه خداوند در آيه 67 سوره مائده به صراحت مي فرمايد كه اگر پيامبر(ص) كه مأمور ابلاغ فرمان هاي الهي است اگر اين فرمان را ابلاغ نكند، گويي هيچ چيزي از دين اسلام را به مردم نرسانيده و ابلاغ نكرده است: يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس؛ اي رسول خدا، آن چيزي كه از رسول خدا (درباره علي) به تو نازل شده به مردم ابلاغ كن، و اگر چنين نكني رسالت خداي را ابلاغ نكرده اي و خداوند تو را از شر مردمان نگه مي دارد و حفظ مي كند. "
بر مردم است كه هر آنچه را پيامبر(ص) فرمان مي دهد عمل و اطاعت كنند و سرپيچي از فرمان هاي آن حضرت(ص) در حكم سرپيچي از فرمان هاي الهي و عصيان اوست. از اين رو خداوند فرمان مي دهد: "ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛ هر آن چه را كه پيامبر فرمان مي دهد و مي آورد بگيريد و از آن چه نهي و باز مي دارد، اجتناب كنيد.(حشر، آيه 7)
آن حضرت(ص) بارها و به مناسبت هاي گوناگون ولايت اميرمؤمنان علي(ع) را گوشزد كرده است و اين فرمان نه خواسته او بلكه فرمان الهي بود، چرا كه آن حضرت(ص) "و ما ينطق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي؛ از روي هواي نفس سخن نمي گويد و هر آن چه بر زبان مي آورد وحي الهي است كه به او فرستاده شده است. " (نجم، آيات 3 و 4)
به هر حال ولايت معصومان(ع) از احكام الهي است كه بدون آن، اصولا دين مفهومي ندارد چرا كه حقيقت دين اسلام، ولايت است. از اين رو انكار ولايت را مساوي با انكار اسلام دانسته اند. البته كساني كه منكر ولايت هستند، به حكم اسلام جان و مال و عرض ايشان در امان است و به عنوان شهروندان امت اسلام تلقي مي شوند و هرگونه تعرض و اهانت به مال و جان و عرض آنان گناه است ولي حقيقت اسلام را درك نكرده و از رحمت رحيمي خداوند در آخرت بي بهره خواهند ماند.
بسياري از مردم در فتنه انتخاب امام و ولي الهي، شكست خورده و سيه رو مي شوند و ايمان واقعي نمي آورند. اين مسئله اي است كه در آيات قرآني به آن اشاره و تاريخ اسلام بر آن گواهي و شهادت مي دهد.
تنها اندكي از مردمان بر ولايت ماندند و اطاعت ولي الله فرمان خدا و رسول(ص) را پذيرفتند و تن به خلافت و ولايت اميرمؤمنان علي(ع) و ديگر معصومان(ع) دادند كه نفس و جان پيامبرند.
عباس بن علي(ع) اهل بصيرت و ولايت
از جمله كساني كه تا پاي جان و از دست دادن همه دنياي خويش در راه ولايت ايستادند و آخرت خود را با ولايت روشن كردند، عباس بن علي(ع) است. اين درحالي است كه افراد ديگري از جمله محمد حنفيه فرزند ديگر اميرمؤمنان علي(ع) از اطاعت سرباز زدند و همراه با امام و برادر خويش حسين بن علي(ع) به ميدان مبارزه با ظلم و ستم اموي و برپايي حكومت عدالت خواه حسيني نيامدند. رفتار ابوالفضل عباس(ع) را نبايد در محدوده وفا به برادر تحليل و تبيين كرد.
آن چه موجب شد تا عباس(ع) چنين فداكاري كند تنها مسئله عصبيت خوني و نسبي و برادري نيست، بلكه چنان كه خود مي فرمايد ريشه اين جانفشاني و دفاع تا آخرين دم از امام حسين(ع) را بايد در حقيقت دينداري او جست كه امام(ع) را اولي از خود برمي شمارد و به حكم آيه "النبي اولي بالمومنين من انفسهم " (احزاب، آيه 6) عمل مي كند. خود آن حضرت بارها بر رفتار برخاسته از دينداري خود تأكيد مي كند اوج اين دينداري را در هنگام مواجه شدن با آب مي توان يافت. هنگامي كه براي آب آوري تشنه گان، با لب هاي خشكيده از سه روز بي آبي، در امواج آب قرار مي گيرد و در نهايت تشنگي، به ياد تشنگي برادر و مولايش، آب نمي آشامد و مي گويد: "اي نفس پس از حسين(ع) خوار باشي و پس از او هرگز زنده نماني! اين حسين(ع) است كه دل از زندگاني شسته است اما تو آب سرد و گوارا مي نوشي؟ به خدا سوگند كه اين شيوه دين من نيست ". (ينابيع الموده ج 2، ص 341)
در شب عاشورا حضرت عباس(ع) در خدمت اباعبدالله(ع) نشسته بود. در همان وقت يكي از سران دشمن مي آيد و فرياد مي زند: عباس بن علي و برادرانش را بگوييد، بيايند. عباس مي شنود؛ ولي اعتنا نمي كند، مثل اين كه ابدا نشنيده است. آن چنان در حضور امام حسين(ع) مودب بود كه آقا به او فرمود: جوابش را بده، هرچند فاسق است! اباالفضل العباس(ع) مي آيد، مي بيند شمربن ذي الجوشن است، روي يك رابطه خويشاوندي دور كه از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از يك قبيله اند، خواست به خيال خود، خدمتي كرده باشد؛ تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه اي به او كرد و فرمود: "خدا تو را و آن كسي كه اين نامه را به دست تو داده است، لعنت كند. تو مرا چه شناخته اي و درباره من چه فكر كرده اي؟
تو خيال كرده اي من آدمي هستم كه براي حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسين بن علي(ع) را اين جا بگذارم و بيايم دنبال تو؟ آن دامني كه ما، در آن تربيت شده ايم و آن سينه اي كه از آن شير خورده ايم، اين طور ما را تربيت نكرده است. " (موسوعه كلمات الحسين(ع) ص 892) و در روز عاشورا وقتي به سوي دشمن هجوم مي برد، رجز مي خواند: "من از مرگ، آن هنگام كه بانگ برمي آورد بيمي ندارم، تا اين كه پيكرم در ميان دليرمردان به خاك افتد. جانم فداي جان پاك پيامبر(ص) باد! منم عباس كه كارم آب آوري است و از دشمنان در روز رويارويي نمي هراسم. " (ينابيع الموده ، ج 2، ص 143)
اين گونه برخورد را تنها از ولايتمداران مي توان توقع و انتظار داشت كه جان و مال و عرض مولي خويش را بر خود مقدم مي دارند. اين كه دين او راهي ديگر براي او نگذاشته است به اين دليل است كه به تمام و كمال در برابر حق و دين و ولايت تسليم است و تسليم در مقابل امام حسين(ع) را عين اطاعت و تسليم در برابر خداوند و رسول(ص) مي شمارد.
حضرت عباس(ع) از نگاه امام صادق(ع)
يكي از بهترين القابي كه امام صادق(ع) به آن بزرگوار به سبب اطاعت از ولي الله مي دهد، عنوان "عبدصالح المطيع لله " است كه در اين سخن، امام صادق(ع) عموي خويش را در مقام بندگي و عبوديت و در رديف صالحان و مطيعان قرار مي دهد. در زيارت نامه آن حضرت(ع) امام صادق(ع) مي فرمايد: السلام عليك ايهاالعبد الصالح المطيع لله (مفاتيح الجنان)
خداوند در قرآن كريم، چنين شخصيتي را در خط صراط مستقيم و صراط كساني مي داند كه مورد انعام الهي هستند و در آيه اي ديگر آنان را در رديف انبيا معرفي مي فرمايد: "من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا " (نساء، آيه 96)
امام صادق(ع) در سخني ديگر در حق عموي خويش مي فرمايد: "كان عمنا العباس بن علي نافذ البصيره صلب الايمان جاهد مع ابي عبدالله و ابلي بلاء حسنا؛ عموي ما عباس بن علي(ع) داراي بصيرت ديني و استواري در باور بود. در راه خداوند در ركاب ابي عبدالله جهاد كرد و نيكو آزمايش داد و به شهادت رسيد. (اعيان الشيعه، ج 7، ص 034)
اين مطلب به خوبي نشان مي دهد كه فداكاري حضرت عباس(ع) همانند فداكاري برادري براي برادر نيست، بلكه نمي توان اين فداكاري و جانفشاني را جز در عنوان "اطاعت از ولايت " تعبير و تفسير كرد. از اين رو در توصيف و ستايش ايشان به اين نكته توجه داده مي شود كه ايشان از اهل بصيرت و ولايت و از صالحين بودند.در زيارت مخصوص حضرت عباس(ع) هم به همين نكته اشاره مي شود كه: "اشهدانك مضيت علي بصيره من امرك مقتديا بالصالحين و متبعاللنبيين؛ شهادت مي دهم عمر با بركت خود را در بصيرت گذراندي، به صالحان اقتدا و از جميع انبيا پيروي كردي. (مفاتيح الجنان)
شناخت روشن و يقيني از دين، تكليف، پيشوا، حجت خدا، راه، دوست و دشمن، حق و باطل، همان چيزي است كه از آن به "بصيرت " ياد مي شود. مومن واقعي اهل بصيرت است و در فتنه ها و آزمون ها به سبب همين توانايي و نور الهي در دل است كه سربلند بيرون مي آيد و گرفتار نمي شود در مبارزات و فعاليت هاي سياسي و اجتماعي و موضع گيري ها، جايگاه بصيرت روشن تر مي شود و بدون آن، حتي مبارزه و جنگ هم كوركورانه و گاهي در مسير باطل قرار مي گيرد. انتخاب درست نيز بستگي به بينش صحيح و بصيرت انسان دارد.
قرآن كريم به اين موضوع به عنوان ويژگي يك رهبر و دعوت كننده به خير و هدايت اشاره مي كند، آن جا كه مي فرمايد: "قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني؛ بگو اين راه من است. من و پيروانم با بصيرت كامل، همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم. " (يوسف، آيه 801) حضرت علي(ع) نيز از رزمندگان راستين با اين صفت ياد مي كند كه: "حملوا بصائرهم علي اسيافهم، بصيرت هاي خويش را بر شمشيرهايشان سوار كردند. يعني اگر در ميدان نبرد تيغ مي زدند، از روي بصيرت بود. " (بحارالانوار، ج 45) ص 78)
همين بصيرت است كه ملت ايران را در پيروي از ولايت و رهايي از فتنه هاي بزرگ داخلي و خارجي ياري كرد و سربلندي و افتخار را براي دولت و ملت اسلامي رقم زد.
آخرين آزمايش ياران
امام حسين(ع) در شب عاشورا در ميان بني هاشم و ياران خويش قرار گرفت و خطبه اي چنين خواند:
من اصحاب و ياراني بهتر از ياران خود نديدم و اهل بيت و خانداني باوفاتر و صديق تر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاي خير دهد. "
آن گاه فرمود: "جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود كه من به عراق فراخوانده مي شوم و در محلي به نام عمورا و كربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت مي رسم و اكنون وقت اين شهادت رسيده است. به اعتقاد من همين فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد كرد و حالا شما آزاد هستيد و من بيعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مي دهم كه از اين سياهي شب استفاده كرده و هر يك از شما دست يكي از افراد خانواده مرا بگيرد و به سوي آبادي و شهر خويش حركت كند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زيرا اين مردم فقط در تعقيب من هستند و اگر بر من دست يابند با ديگران كاري نخواهند داشت، خدا به همه شما جزاي خير و پاداش نيك عنايت كند! "
اين پيشنهاد در واقع آخرين آزمايش بود از سوي آن حضرت و نتيجه اين آزمايش، عكس العمل ياران آن بزرگوار بود كه هر يك با بيان خاص، وفاداري خود را به آن حضرت و استقامت و پايداري خويش را تا آخرين قطره خون اعلام داشتند و بدين گونه از اين آزمايش روسفيد و سرفراز بيرون آمدند.
اولين كسي كه پس از سخنراني امام(ع) لب به سخن گشود، برادرش عباس بن علي(ع) بود. او چنين گفت: لا أرنا ذلك أبدا؛ خدا چنين روزي را نياورد كه ما تو را بگذاريم و به سوي شهر خود برگرديم. "
امام خود مي دانست كه شهيد خواهد شد (ما اراني الا مقتولا). (موسوعه كلمات الامام الحسين(ع)، ص993) اين سرنوشت خونين را به ياران خويش نيز خبر داد تا همراهي شان از روي بصيرت و آگاهي باشد. امام حسين(ع) شب عاشورا در جمع ياران خويش فرمود: "اينان مرا و همه كساني را كه پيش روي من جهاد مي كنند خواهند كشت. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد. بيم آن دارم كه شما از اين مسائل خبر نداشته باشيد، يا بدانيد ولي (از رفتن) شرم كنيد. نيرنگ نزد ما خاندان حرام است، هر كس دوست ندارد با ما باشد، بازگردد... "(همان)
عباس، اين فرمانده ولايتمدار است كه در روز عاشورا در حمايت از ولايت جان خود را تقديم كرد و وفاداري خود را در اشعار حماسي و رجزخواني هايش باز گفت، چنان كه فرمود: والله ان قطعتموا يميني/ اني احامي ابدا عن ديني/ وعن امام صادق اليقين/ نجل النبي الطاهرالامين؛ به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع كنيد، من هرگز از حمايت دين و از امام صادق و يقيني خودم كه فرزند پيامبر پاك و امين است دست برنمي دارم.
در اين عبارت به صراحت اعلام مي دارد كه آن چه او را در ميدان جنگ نگه داشته و جانش را تقديم مي كند، حمايت از ديني است كه براساس اصول ولايتمداري از معصومان(ع) بنياد نهاده شده است. بنابراين آن چه عامل وفاداري اوست، ايمان به ولايت و اطاعت و دفاع از حوزه ولايت است.
نويسنده : كريم رضازاده
منبع : روزنامه كيهان 1390/04/14
» بازگشت |
تاریخ : 3 آذر 1403 |
توسط : admin2 |
بازدیدها : 5 174 |
نظرات : 0
بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.