فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

اشعار ویژه عید مبعث

    اشعار ویژه عید مبعث


    اشعار ویژه عید مبعث



    احمد مرسل ، چراع جهان

    شاعر : حکيم سنايى


    احمد مرسل آن چراع جهان
    رحمت عالم آشكار و نهان
    آمد از رب سوى زمين عرب
    چشمه زندگانى اندر لب
    هم عرب هم عجم مسخّر او
    لقمه خواهان رحمت در او
    در جهانى فكنده آوازه
    با خود آورده سنّتى تازه
    دين بدو يافت زينت و رونق
    زانكه زو يافت خلق راه به حق
    سخن او برد تو را به بهشت
    ادب او رهاندت ز كنشت
    دل پر درد را كه نيرو نيست
    هيچ تيماردار چون او نيست
    بر تو از نفس تو رحيم‌تر است
    در شفاعت از آن كريم‌تر است
    از كرم، نزهوا و نزهوسي
    مهربانتر ز تست بر تو بسي
    گر تو خواهى كه گردى او را يار
    از حرام و سفاح دست بدار
    در حريم وي اى سلامت جوي
    شرم‌دار از حرام و دست بشوي
    اى فرو مانده زاروار و خجل
    در حجيم تن و جهنم دل
    گر تو را ديده هست و بينايي
    چون ز دوزخ سبك برون نايي؟
    پاك شو، پاك، رستى از دوزخ
    كو رهاند ترا از آن برزخ
    خاك او باش و پادشاهى كن
    آن او باش و هر چه خواهي كن
    تا به حشر اى دل ار ثنا گفتي
    همه گفتى چو مصطفي گفتي
    شمع بود آن هماى فرخنده
    از درون سوز و از برون خنده
    گنج همسايه بد دل پاكش
    رنج سايه نبود بر خاكش
    *****************

    بعثت نور

    شاعر: محمد سهرابى


    آنچه در دل بود هوس دارم

    هوس او به هر نفَس دارم

    مبريدم ز كوى او به رحيل

    كاروانى پر از جرس دارم

    بى مغيلان هواى كعبه چه سود

    در رهش ميل خار و خس دارم

    گر شوم صيد ابرويت، سوگند

    رغبت گوشه قفس دارم

    آنچنانم به زلف تو دربند

    نه ره پيش و راه پس دارم

    آرزويم زيارت است بيا

    دل مهيّاى غارت است بيا

    بى تو روح الامين چه سود دهد؟

    بى جمالت يقين چه سود دهد؟

    دستگيرم نباشد ار شالت

    لفظ حبل‏المتين چه سود دهد؟

    گر نباشد على خطيب دلم

    خطبه متّقين چه سود دهد؟

    گر تو چوپانى مرا نكنى

    لقبى چون امين چه سود دهد؟

    نرود گر سرم به مقدم دوست

    پينه‏هاى جبين چه سود دهد؟

    بى عروج تو بهر من هر شب

    دست، كوتاه و بر نخيل، رطب

    كو خليلى كه نار باز شود

    در لطف از كنار باز شود

    امر كن دلبر خديجه پسند

    تا دلم سوى يار باز شود

    در مقامى كه شاهد است على

    كى لبم سوى كار باز شود

    گر، به غم مونس توأم اى كاش

    درِ غم صدهزار باز شود

    تو، به دارم كشى و من ترسم

    نكند حبلِ دار باز شود

    كاش من هم قتيل تو باشم

    يا كه ابن‏السبيل تو باشم

    اى سقايت به دوش تو ارباب

    تشنه‏ام تشنه پياله آب

    ديده شد جويها تماشا كن

    رفت خاكسترم مرا درياب

    همه جا صُنع گوشه لب توست

    پس چه حاجت كه بينمت درخواب

    اى كه پيچيده‏اى به حب على

    «قم فأنذر» كه سوخته محراب

    دل قوى‏دار، مرتضى دارى

    نفْسِ تو كرده‏اند فصل خطاب

    صوت حيدر چو گشت رشته وحى

    بالها سوزد از فرشته وحى

    كهف من خانه گلين شماست

    كلب اين خانه مستكين شماست

    دين تو گر شكستن دلهاست

    دل من بيقرار دين شماست

    آنچه معراج مى‏برد ما را

    خطى از صفحه جبين شماست

    فرع بر اصل خود رجوع كند

    زوجم از مانده‏هاى تين شماست

    چهارده نور اگر يكى دانم

    دل من از موحدين شماست

    اى به ارض و سماء، نور نخست

    عرش را محدقين، سلاله توست

    كوه نور از پگاه تو پر نور

    صد حراء در نگاه تو مستور

    زادگاه على است قبله تو

    قدس، كى بود، كعبه معمور

    تا امامت كند زكات و ركوع

    صبر كن تا غدير و وقت حضور

    مرتضى شاهد تو و جبريل

    كيست غير از على حضور و ظهور

    با «اَرِحْنى» بخوان بلالت را

    تا كند نام تو ز سينه عبور

    مرتضى منتهى رسالت توست

    امر بر حب او عدالت توست

    اى رها گشته‏ات به عالم تك

    اى گرفتارت انس و جن و ملك

    وعده يك دو بوسه مى‏خواهم

    تا بسنجم عيار قند و نمك

    اى كه گفتى ز يوسفم «اَمْلَح»

    ناز كن تا زنم به ناز محك

    رب تويى مالك حيات تويى

    كافرم گر كنم به مُلك تو شك

    پيش از اين بر لبت دعا بودم

    استجابت شده دعا اينك

    پى يك بوسه حلال توام

    گوييا كاسه سفال توام

    اى به تأديبِ بنده به ز پدر

    وى به ما مهربانتر از مادر

    اى علمدار حُسن تو حمزه

    وى سفير ملاحتت جعفر

    غزوه موى توست در دل من

    حال اسير توأم بكُش ديگر

    دخترت را بخوان كه پاك كند

    خون ز تيغ دو پهلوى حيدر

    تا كند پاك جاى اين احسان

    مرتضى خون ز پهلوى همسر

    غير احسان جواب احسان نيست

    كار حيدر به غير جبران نيست

    ****************
    بهار محمد (ص)

    شاعر : حبيب چايچيان


    گل نكند جلوه در جوار محمد
    رونق گل مى‏برد، عذار محمد
    گل شود افسرده از خزان و ليكن
    نيست ‏خزان از پى بهار محمد
    سايه ندارد ولى تمام خلايق
    سايه نشينند در جوار محمد
    سايه ندارد ولى به عالم امكان
    سايه فكنده است، اقتدار محمد
    سايه نمى‏ماند از فروغ جمالش
    هاله نور است در كنار محمد
    شمس رخش همجوار زلف سيه ‏فام
    آيت و الليل و النهار محمد
    تا كه بماند اثر ز نكهت مويش
    خاك حسين است‏ يادگار محمد
    تربت‏خوشبوى كربلاى معلاست
    يك اثر از موى مُشكبار محمد
    رايت فتحش به اهتزاز درآمد
    دست ‏خدا بود چون كه يار محمد
    من چه بگويم (حسان) به مدح و ثنايش
    بس بودش مدح كردگار محمد
    ******************

    اى باده نوشان

    شاعر : خليل کاظمي


    الا اى باده نوشان بعثت آمد

    زملان مى کشى و عشرت آمد

    بود ميخانه دار عشق و سرمد

    بود ساقى سر مستان محمد

    رحيق عشق سرشار از شراب است

    جهان مست از مي ختمى مآب است

    خراب از نعره اش بتخانه ها شد

    که باز امشب همه ميخانه ها شد

    الا اى عاشقان شاه حجازي

    زبتها مى کند او پاک بازي

    ز دو عالم چهل شب او جدا شد

    کنشت و دير او يکسر حرا شد

    چهل شب با خدا دمساز او بود

    وجودش غرق در درياى هو بود

    تهى از غير و پر از دوست گرديد

    به چشم خويشتن معبود خود ديد

    محمد با هو الهو روبرو شد

    که گرم عشق و راز و گفتگو شد

    به يک برق تجلي گشت بيهوش

    که افتاد او خدا بردش در آغوش

    هدايايي برش از داور آمد

    به فرق او در امشب افسر آمد

    به حق يکسر سر تعظيم بگرفت

    که هر چه بود او تعليم بگرفت

    پر از علم لدني سينه اش شد

    منور تا ابد آيينه اش شد

    به مستى جانب ميخانه رو کرد

    گل گلخانه اش مستانه بو کرد

    ميان ميکده فرخنده يارش

    چهل شب بود چون چشم انتظارش

    خديجه لعل لب يکباره وا کرد

    سلامى گرم او بر مصطفى کرد

    بگفتا يا محمد البشارت

    به تو از بهر تبليغ رسالت

    چهل شب قسمتم گر شد جدايي

    ولى بينم جمال کبريايي

    چهل شب بى تو بر من شد چهل سال

    وليکن روى بر من کرد اقبال

    چهل شب من کشيدم بى تو بس رنج

    ولى در خويش کردم جستجو گنج

    چهل شب گر مرا از تو جدا کرد

    ولى بر ما خدا کوثر عطا کرد

    سراپا مصطفى در تاب و تب شد

    که روز روشن او همچو شب شد

    که جبريل امين با امر سرمد

    رسيد و گفت قم ، قم يا محمد

    زمان عشق بر ذوالمن رسيده است

    که نابودي اهريمن رسيده است

    *******************
    باور كنيم سكّه به نام محمد(ص) است

    شاعر : على معلم دامغانى


    باور كنيم رجعت سرخ ستاره را
    ميعاد دستبرد شگفتى دوباره را
    باور كنيم رويش سبز جوانه را
    ابهام مردخيز غبار كرانه را
    باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است
    باور كنيم سكّه به نام محمد(ص) است
    از سفر فطرت از صحف از صحف از زبور
    راوي! بخوان به نام تجلي، به نام نور
    آفت نبود و موت نبود و نفس نبود
    او بود و بود او جز او هيچ كس نبود
    «قال الست ربكم» ى را بلا زدند
    فالى زدند و قرعه تكوين ما زدند
    سالار «كنت كنز» در آيينه نطفه راند
    برقى جهيد و خرمن آدم نشانه ماند
    ويرانه گرد خانه زنجير او شديم
    ز افلاكيان خليفه تقدير او شديم
    گرديد چرخ و خاك فلك كو به كو نشست
    آدم رهيد و نوح به جودي فرو نشست
    ايوبها به سفره كرمان كَرَم شدند
    يعقوبها به حوصله پامال غم شدند
    موسى بسى ز نيل حوادث امان گرفت
    تا همچو نيل دامن فرعونيان گرفت
    بسيار بت شكست كه از سيم كرده بود
    تهمت به بت زدند، براهيم كرده بود
    از رشكِ لطف، جان ملايك ملول ماند
    هيهات بر زمانه كه انسان جهول ماند
    باور كنيم رجعت سرخ ستاره را
    ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را
    باور كنيم رويش سبز جوانه را
    ابهام مردخيز غبار كرانه را
    باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است
    باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است
    راوي! به شب، حجاب نكويي، حجاب قـُبح
    راوي! به صبح، صبح شكافنده، صبحِ صبح
    راوي! به فتح، فتح نمايان به آسمان
    راوي! به تين و زيت و به افسانه زمان
    راوي! بخوان به خواندن احمد در اعتلا
    بر بام آسمان، شب معني، شب «حرا»
    شبها شبند و قدر، شب عاشفانه‌هاست
    عالم فسانه، عشق فسانه‌ي فسانه‌هاست
    راوي! بخوان كه رستم افسانه مي‌رسد
    جوهر فروش همت مردانه مي‌رسد
    راوي! بخوان كه افسر سيارگان مَه است
    راوي! بخوان كه مهدي موعود در ره است
    باور كنيم رجعت سرخ ستاره را
    ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را
    باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است
    باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است
    خونين به راه دادرسي ايستاده‌ايم
    چون لاله داغدار كسى ايستاده‌ايم
    اى دوست! اى عزيز مجاهد! رفيق راه!
    مقداد روز! مالك ِ شب! ميثم پگاه!
    اى در صفا به همت مردانه استوار
    اى مرد مرد! مرد خدا! مرد روزگار
    مرغى چنين بلازده جان در قفس نداد
    حقا كه داد عشق تو دادي و كس نداد
    رفتى كه بازگردي و تا ما خبر شديم
    اى پيشتاز قافله! بي‌همسفر شديم
    گيتى به اهل عشق، به دستان، چه مي‌كند
    حالى به ما شقاوتِ پستان چه مي‌كند
    با ما چه مي‌كنند به رندى در آشيان
    اين نابكار خانه به دوشان، حراميان
    اى دوست! اى عزيز! رهايى مباركت
    از همرهان خسته جدايي مباركت
    اين جا خوش است ضجه زنجيريان هنوز
    مردم كـُش است دشنه تقديريان هنوز
    اين جا هنوز عرصه گير و كشاش است
    اين جا هنوز خواب اسارت مشوش است
    اين جا جهان شب است، ولى بيكرانه نيست
    فرداى روشنايي ره بي‌بهانه نيست
    شبها شبند و قدر، شب عاشقانه‌هاست
    عالم فسانه، عشق فسانه‌ي فسانه‌هاست
    باور كنيم رجعت سرخ ستاره را
    ميعاد دستبرد شگفتي دوباره را
    باور كنيم ملك خدا را كه سرمد است
    باور كنيم سكه به نام محمد(ص) است

    ****************

    بخوان

    شاعر : حسن فرح بخشيان (ژوليده نيشابورى)



    آن شب سكوت خلوت غار حرا شكست

    با آن شكست، قامت لات و عزا شكست

    آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان

    مُهر سكوت لعل بشر زان ندا شكست

    با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

    در سرزمين ركن و مقام عصا شكست

    آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

    تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شكست

    نوح نبى به ساحل رحمت رسيد و خورد

    طوفان به پاس حرمت خيرالورا شكست

    بر تخت گل نشست در آتش خليل حق

    تا ختم الانبيا گل لبخند را شكست

    عيسى مسيح مُهر نبوّت به او سپرد

    زيرا كه نيست دين ورا تا جزا شكست

    آمد برون ز غار حرا مير كائنات

    آن سان كه جام خنده باد صبا شكست

    در خانه رفت و ديد خديجه كه مى‌دهد

    از بوى خويش مُشك غزال ختا شكست

    بر دور خويش كهنه گليمى گرفت و خفت

    آمد ندا كه داد به خوابش ندا شكست

    يا «ايّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت

    بايد كه سدّ درد ز هر بينوا شكست

    قانون مرگ زنده به گوران به گوركن

    كز مرگ دختران نرسد بر بقا شكست

    آماده بهر گفتن تكبير كن بلال

    چون مى‌دهد به معركه خصم دغا شكست

    اينك به خلق دعوت خود آشكار كن

    هرگز نمى‌خورد به جهان دين ما شكست

    برخيز و بت شكن كه على دستيار توست

    كز بت نمى‌خورد على مرتضى شكست

    طعن ابى لهب نكند رنجه خاطرت

    كو مى‌خورد ز آيه «تبّت يدا» شكست

    «ژوليده» گفت از اثر وحى ذات حق

    آن سكوت خلوت غار حرا شكست


    ************************

    رسول مهربانى

    شاعر : محمود ژوليده


    دُردى كِش بلاى تو ام يا محمدا
    ديوانه ولاى تو ام يا محمدا
    گويند هركه را تو بخواهي بلا دهي
    مستانه بلاى تو ام يا محمدا
    بيمارم و نگاه تو اعجاز مي كند
    مبهوت چشمهاى تو ام يا محمدا
    من از ازل در عافيتم زان كه تا ابد
    در سايه لواى تو ام يا محمدا
    مولاست بنده تو و من بنده علي
    من ، بنده خداى تو ام يا محمدا
    اى اسم اعظم اسم تو يا احمدا مدد
    وى قلبها طلسمِ تو يا احمدا مدد
    اى مكه از فروغ تو پاينده احمدا
    مِهر و قمر ز روى تو رَخشنده احمدا
    اى كِسوت خِتام رسالت به راستى …
    بر قامت رساى تو زيبنده احمدا
    كو دايه اى كه كامِ تو را مايه اى دهد
    بر دايه ات ، تو دايه بخشنده احمدا
    ساطِع شود چو نور ز پيشانى ات شود…
    خورشيد از جمال تو شرمنده احمدا
    رضوان و حوريان و همه خازِنانِ آن
    حيرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمدا
    گويا نمك زخنده تو آفريده شد
    دريا به وجد رفت و نمكزار ديده شد
    وقتى سخن ز كشف و كرامات مى شود
    كَسرى تو را گواهِ مقامات مى شود
    اينجا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نيست
    جنت يكى تو را ، ز كرامات مى شود
    اى نسلِ تو ستاره دنباله دارِ عشق
    روشن رَهت ز نورِ علامات مي شود
    حُبِّ تو را چگونه شود شعله كارگر
    آتشكده ز ديدنِ تو مات مي شود
    اى هادى سُبُل نرود هر كه راهِ تو …
    بى شك دچار رنجش و طامات مى شود
    اى سنگِ سخت زير قدومِ تو نرمِ نرم
    دلهاى ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم
    اى مايه ازل و ابد ، آيه شَرَف
    انسانِ كامل ، اى به بشر مايه شرف
    خورشيد جاودانى و بي سايه اى ، ولي
    افكنده اى به كون و مكان سايه شرف
    ايمانِ تو ، پيمبري تو ، كتابِ تو
    اسلامِ تو نباشد بر پايه شَرَف
    اينك پس از گذشتنِ دهها هزار سال
    ايران شده از دعاي تو همسايه شرف
    تو ماندى و ، عدوي فرومايه ات ، نمانْد
    اى تا اَبَد ولاي تو سرمايه شرف
    عالم ز تو تصرّفِ هستي گرفته است
    دلها ز تو تشرّفِ مستي گرفته است
    در شعرِ عشق و عقل ، اميرِ غزل تويي
    در خُلق و خوى و عاطفه ، حُسنِ اَزَل تويي
    ديباچه امانت و ديوان عاشقي
    تأويلِ حمد و آيه بيت الغزل تويي
    در وحدتِ كلام ، اگر لم يلِد خداست
    در محور معانى آن ، لم يزل تويي
    غارِ حَراسْت ميكده حق شناسى ات
    در خانه ولاى على ، مُعتزَل تويي
    چونكه دلت سِرشتْ خدا ، بر گِلت نوشت
    زيبا تويى ، جميل تويى و گُزَل تويي
    كامل ترين محبتِ ما نذرِ مقدمت
    جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت
    حقِّ تو را به شيوه عاشق ادا كنيم
    دِين تو را به رسمِ شقايق ادا كنيم
    اُمُّ القُرى به يمنِ تو مَهدِ تشيع است
    حقِّ تو را به حضرت صادق ادا كنيم
    اى عقلِ كُل ، سلوك ، چو زاهِق نمى كنيم
    سِيرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا كنيم
    در معركه چو امر تو دائر شود به حَرب
    تكليف را به كُشتن فاسِق ادا كنيم
    با دشمنان برائتِ دل را وفور كن
    تا دِين خود به نعمتِ رازق ادا كنيم
    در بندگى اگر صَنَما ، لايقت شويم
    در شيعگى شهيدِ رهِ صادقت شويم

    *******************

    دست به دامان پيامبر

    شاعر : رکن‌الدين اوحدى مراغه‌اي


    عاشقى ، خيز و حلقه بر در زن

    دست در دامن پيمبر زن

    حبّ اين خواجه پايمرد تو بس

    نظر او دواى درد تو بس

    اوست معنى و اين دگرها نام

    پخته او بود و اين دگرها خام

    آنكه از اصطفا بر افلاك‌اند

    در ره مصطفى كم از خاك‌اند

    هر كسى از پى شكاري تاخت

    بر نشان تير راست، او انداخت

    از در او توان رسيد به كام

    ديگران را بهل بر اين در و بام

    اوست در كاينات مردم و مرد

    او خداوند دين و صاحب درد

    سفر آدم ، سفير نامه اوست

    درج‌ ادريس درج خامه اوست

    بيعه در بيعتش ميان بسته

    زانكه ناقوس را زبان بسته

    بر سر او ز نيك‌نامي تاج

    همه شب‌هاى او شب معراج

    پيش او خود مكن حكايت شب

    او چراغ، آنگهي شكايت شب

    گوهر چار عقد و نه درج اوست

    اختر پنج ركن و نه برج اوست

    شقّه عرش، عطف دامانش

    ملك از زمره غلامانش

    آنكه مه بشكند به نيم انگشت

    آفتابش چه باشد اندر مشت؟

    و آنكه در دست اوست ماه فلك

    پايش آسان رود به راه فلك

    شب معراج كوس مهر زده

    خيمه بر تارك سپهر زده

    گذر از تير و از زحل كرده

    مشكل هفت چرخ حل كرده

    سرّ سرجمله‌ها بدانسته

    شرح و تفصيل آن توانسته

    درد مي‌شد نود هزار سخن

    كشف بر جان او ز عالم كن

    به دمى رفته، باز گرديده

    روى او را به چشم سرديده

    ميم احمد چو از ميان برخاست

    بيقين خود احد بماند راست

    راه دان اوست، جبرئيلش ساز

    هر چه او آورد، دليلش ساز

    اى فلك موكب، ستاره حشر

    وى ز بشرت گشاده روى بشر

    هاشمى نسبت قريشى اصل

    ابطحى طينت، تهامى فصل

    علم نصرتت ز عالم نور

    يزك لشكرت صبا و دبور

    چرخ نه پايه پاي منبر تو

    به سر عرش جاى منبر تو

    معجزت سنگ را زبان بخشد

    بوى خلقت به مرده جان بخشد

    روز محشر، كه بار عام بود

    از تو يك امّتي تمام بود

    زايزد و ما درود چون باران

    به روان تو باد و بر ياران

    *************

    جلوه توحيد

    شاعر : علي امير احمدي


    مى تراود از نسيم عشق اسرار شرف
    مى نوازد گوشها را لطف اظهار شرف
    بعد از آن بى رونقي هاى بساط معرفت
    حاليا بالا گرفته کار بازار شرف
    ظلمت ممتد حيات از ديده ها دزديده بود
    چشم عالم روشن است اينک ز ديدار شرف
    جهل گاهى عقل را از صحنه بيرون مى کند
    کار عقل آنگاه خواهد گشت انکار شرف
    زنده در گور جهالت مى کند آيات را
    تا کجا از ظلم خواهد رفت ادبار شرف
    آبهاى رفته برگشته است در جوى خرد
    چون حبيب الله گرديده است سالار شرف
    جنس فکراست و عبادت در دکان دين ِعشق
    بشکفد از بندگى برشاخه افکار شرف
    مومن و امنيت و از يک ريشه مشتق مى شوند
    حصن ايمان است در هر جا نگاهدار شرف
    آفتاب تند آن ايام هوش از سر ربود
    از حرير مکرمت ها دوخت دستار شرف
    روزگار بي خدايى ها از او پايان گرفت
    تا ابد پاينده در جانهاست آثار شرف
    روز ميلاد نبي گويى تولد يافت نور
    از رخ او عالم آرا گشت انوار شرف
    جلوه توحيد دارد اصل حرف وحدتش
    نازد او در حشر، از اين جمع و آمار شرف
    در شرافت شهره شهر است آن شعرى که شد
    شاهدى بر فتح دلها زان علمدار شرف

    1

    رسول الله رسول الله مدد مولا مولا مولا مولا...
    عید بعثت،عید الطاف داور/توأمان شد،خنده با چشمان تر
    که محمد،شده بر ما پیغمبر/مبارک مبارک
    او که با امر خدا آیه ی حق میخواند/اِقرا بِاسم ربِّکَ الذی خَلق میخواند
    ذکر دل توحید و تبارک/این جشن فرخنده مبارک
    رسول الله رسول الله مدد مولا مولا مولا مولا...
    به شب خلق،تو سراج منیری/تو امیری،تو بشیر و نذیری
    دست ما نه،دست عالم بگیری/یا مولا یا مولا
    نور حق جلوه گر از ماه رخ مُصطفوی/جاهلیت شده منفور به نور نبوی
    رسول امجد و اعظمی/امید همه ی عالمی
    رسول الله رسول الله مدد مولا مولا مولا مولا...
    آرزوی ِ،همه ی ما این باشد/پیروی از،مکتب و آیین باشد
    هستی ما،به فدای دین باشد/یا مولا یا مولا
    ما که بر مکتب نورانی تو دل بستیم/جان نثاران تو و عاشق حیدر هستیم
    می مانیم همه با عنایت/تا آخر یاور ولایت
    علی مولا علی مولا علی مولا مولا مولا مولا...
    2- سرود/شور – مبعث رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه و آله
    رسول اکرم/تمام عالم/بُود همچون سائلی درکوی تو
    دلم شد روشن/چو گل در گلشن/رسد بر مشام جانم بوی تو
    ز یُمن بعثتت/وَدر این فجر نور/دگر جاهلیت/شده زنده به گور
    ابالزهرا مدد...
    عطوف دلها/رئوف دلها/تویی خورشید آسمان رحمت
    به حقّ حیدر/وَ حقّ کوثر/به ما امشب کن از کَرَم عنایت
    دعا کن تا کنیم/خدایی زندگی/به راه حق کنیم/چو خوبان بندگی
    ابالزهرا مدد...
    بشیر و نذیر/سراج منیر/تو را تا ابد ما خاک محضریم
    خدا را صد شکر/که ما عاشقان/گدای تو و اولاد حیدریم
    تولای حیدر/تمام دین ما/تمام دین ما/همه آیین ما
    ابالزهرا مدد...

    3
    سرود جشن عید مبعث
    شاده دل تموم مسلمین و عاشقا ذکرشون/یا نبی و یا مصطفی
    از حریم حرا نسیم بعثت می وزه
    از سوی کبریا نسیم بعثت می وزه
    آرزوی دل ما همینه وعده ی ما یه شبی مدینه
    یا رسول الله یا رسول اله یا مصطفی...
    امر خدا بود و قضای ربّ العالمین مصطفی/شد پیمبر آخرین
    لات و هُبَل شده شکسته از امر خدا
    اومده موسم ذلالت جهل و جفا
    مقام تو عظیمه و اعظم مبارکه یا نبی اکرم
    یا رسول الله یا رسول الله یا مصطفی..
    ما که به درگه قرآن و عترت سائلیم تا ابد/بر عطای تو خوشدلیم
    هستی ما فدای عشق اولاد شما
    وعده ی ما نجف و کاظمین و کربلا
    نوای ما به مد دلبر علی علی علی علی حیدر
    یا علی مولا یا علی مولا یا مرتضی...

    4
    مبعث حضرت رسول اکرم(ص)
    یا نبی یا محمد(ص).....یا نبی یا محمد(ص)
    بر تن عالمی جان جلوه ی نور ایمان
    ای تمامی قرآن آیه ی حُسن یزدان
    بر همه یار و دلبر صاحب روز محشر
    میر و مولا و سَروَر ای به خلقت پیمبر
    یا نبی یا محمد(ص).....یا نبی یا محمد(ص)
    ما همه سائلیم و تو جواد و کریمی
    ما همه غرق عصیان تو غفور و رحیمی
    دیده ی عاشقان را روشنی و ضیایی
    هم تو فخر رُسُل،هم خاتمُ الانبیایی
    یا نبی یا محمد(ص).....یا نبی یا محمد(ص)
    ما که بر ریسمان رحمت تو اسیریم
    باید از مکتب تو درس تقوی بگیریم
    یا اباالفاطمه(س)،ما سائلان را دعا کن
    یک شب جمعه رزق ما همه کربلا کن
    یا نبی یا محمد(ص).....یا نبی یا محمد(ص)

    5 - جشن عید مبعث
    جشن دلبر ، عید مبعث کف بزن در ، عید مبعث
    گلشن دین با صفا شد با صفا شد
    ذکر دل یا مصطفی شد مصطفی شد
    ذکر دل یا مصطفی شد
    یا ابا الزّهرا مدد...
    میرسد از ، حیّ سرمد بانگ اقرأ ، یا محمد
    تو رسول کبریایی کبریایی
    تو نبی تو مصطفایی مصطفایی
    تو نبی تو مصطفایی
    یا ابا الزّهرا مدد...
    آرزوی ، ما همینه کربلا و ، هم مدینه
    شهره بین عالمینیم عالمینیم
    گرم ذکر یا حسینیم یا حسینیم
    گرم ذکر یا حسینیم
    یا حبیبی یا حسین نور عینی یا حسین...
    سرود – حضرت محمد صلی الله علیه و آله


    جلوه ی نور حیّ سرمد از همه سَروَران سَرآمد
    خاتمُ الانبیا یا احمد یا سیّدُنا یا محمّد
    فدای قدر و اجلال تو هر دلی گرم اقبال تو
    صلوات بر تو و آل تو
    سیدی سیدی یا احمد...
    ای اُمید همه یا احمد خوبی را خاتمه یا احمد
    به هر لب زمزمه یا احمد یا ابالفاطمه(س) یا احمد
    مِدحَتِ تو نوای لبها ذکر تو ، گرمی یا ربها
    نور تو روشنای شبها
    سیدی سیدی یا احمد...
    صلواتِ خدا بر رویت آسمان گشته خاک کویت
    دل بسته به تار گیسویت مرحبا به خُلق و به خویت
    رسول اکرم و اعظمی بر سرّ ایزدی ّ مَحرمی
    اوّلین شخص این عالمی
    سیدی سیدی یا احمد...
    7
    سرود مسجدی – جشن مبعث رسول الله
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....
    عرش معلّا گشته خاک سرای احمد

    ارض و سما میگوید جان به فدای احمد
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....
    قلب فلک سر شار از شور محبت گشته
    غار حرا مشکات نور محبت گشته
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....
    ندا رسید از بالا بخوان به نام خالق
    ای همه ی ما فیها بر تو و راهت عاشق
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....
    ز اهل عالم سری تو سیّد و سَروَری
    به تن نما یا احمد ردای پیغمبری
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....
    خُلق خدا خوی تو عطر خدا ، بوی تو
    قبله دل سوی تو کعبه جان ، کوی تو
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد
    همه ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
    بعثت احمد آمد عید محمد(ص) آمد....

    8
    سرود جشن عید مبعث
    بعثت ختم رسل آمد و دل غرق سُرور
    شده نازل به شب جاهلیت ، سوره ی نور
    سیّد و سَروَر یا احمد یا احمد
    شافع محشر یا احمد یا احمد
    از سوی داور یا احمد یا احمد
    شدی پیمبر یا احمد یا احمد
    یا حبیبی یا محمد(ص)...مولا مولا یا مصطفی
    مکه شد بادیه ی جلوه ی مستور خدا
    در دل غار حرا جلوه شده نور خدا
    تو مظهر رحمت هستی یا احمد
    تو اشرف خلقت هستی یا احمد
    تَبَلوُر عزّت هستی یا احمد
    پیمبر امّت هستی یا احمد
    یا حبیبی یا محمد(ص)...مولا مولا یا مصطفی
    جان فدایت که بُوَد فِراق تو مشکل ما
    ما مریض عشق تو ، تویی طبیب دل ما
    بده به درد ما دوا یا مولا
    حاجت ما را کن روا یا مولا
    به سائلانت کن عطا یا مولا
    یک نجف و یک کربلا یا مولا
    یا حبیبی یا محمد(ص)...مولا مولا یا مصطفی
    اي لهجه ات ز نغمه ي باران فصيح تر

    لبخندت از تبسم گلها مليح تر

    بر موي تو نسيم بهشتي دخيل بست

    يعني نديده از خم زلفت ضريح تر

    اي با خداي عرش ز موسي کليم تر

    با ساکنان فرش ز عيسي مسيح تر

    وقتي سوال مي شود از بهترين رسول

    از نام تو چه پاسخي آيا صحيح تر؟

    با ديدن تو عشق نمکگير شد که ديد

    روي تو را ز چهره ي يوسف مليح تر

    تو حسن مطلع غزل سبز خلقتي

    حسن ختام قصه ي ناب نبوتي

    بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي

    در بين سينه ات غم مردم هميشگي

    دريايي و نمايش آرامشي ولي

    در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي

    در وسعتي که عطر سکوت تو مي وزد

    باراني از ترانه، ترنم هميشگي

    با حکمت ظريف تو ما بين عشق و عقل

    سازش هميشگي و تفاهم هميشگي

    خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست

    سرچشمه ي «مکارم الاخلاق» خوي توست

    تکرار نام تو شده آواز جبرئيل

    آگاهي از مقام ،تو اعجاز جبرئيل

    تا اوج عرش در شب معراج رفته اي

    بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل

    مثل حرير روشني از نور پهن شد

    در مقدم «براق» پر باز جبرئيل

    مداح آستان تو و دوستان توست

    بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل

    سرمست نام توست بزرگ فرشتگان

    پير غلام توست بزرگ فرشتگان

    در آسمان عرش تمام ستاره ها

    بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها

    چشم تو آينه ست؛ نه، آيينه چشم توست

    بايد عوض شود روش استعاره ها

    شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو

    داده ست آبرو به تمام هزاره ها

    عيسي کشند و غمزده ناقوس ها ولي

    نام تو زنده است بر اوج مناره ها

    گلواژه اي براي هميشه است نام تو

    ثبت است بر جريده ي عالم دوام تو

    امروز قلب عالم و آدم حرای توست

    این کوه نور شاهد حرف خدای توست


    مکه دگر برای بزرگیت کوچک است

    فریاد کن رسول که دنیا برای توست


    اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول

    قران بخوان امین که همین آشنای توست


    لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند

    وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست


    خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند

    یعنی تمام تکیه عالم عصای توست


    بعد از هزار سال دگر می شناسمت

    وقتی که جای جای دلم ردّ پای توست


    فریادتان تمام زمین را گرفته است

    امروز هر چه می شنوم از صدای توست


    یکشنبه ۱۳۹۱/۰۳/۲۸بانی: روضه دار |

    طبقه بندی: پیامبر اکرم( ص) - مدح اشعار عید مبعث
    موضوعات مرتبط: اشعار عید مبعث مدح پیامبر اکرم

    قاسم صرافان ... اشعار مدح پیامبر اکرم صلوات الله علیه و عید مبعث

    اشعار عید سعید مبعث

    و مدح پیامبر اکرم صلوات الله علیه

    ***

    درکوه انعکاس خودت را شنیده ای

    تا دشت ها هوای دلت را دویده ای

    در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

    وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده ای ؟

    «تبت یدا... » ابی لهبان شعله می کشند

    تا پرده ی نمایش شب را دریده ای

    رویت سپیده ای ست که شب های مکه را ...

    خالت پرنده ای ست رها در سپیده ای

    اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد

    با چشمکی ستاره و ماه آفریده ای

    باران گیسوان تو بر شانه ات که ریخت

    هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده ای

    راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج

    افتاد از شگفتی دست بریده ای

    دیگر چرا به عطر تو ایمان نیاوریم

    ای لهجه ات صراحت سیب رسیده ای !

    بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل

    تا خلوت خدا، تک و تنها پریده ای

    دریای رحمتی و از امواج غصه ها

    سهم تمام اهل زمین را خریده ای

    حتی کنار این غزلت هم نشسته ای

    خط روی واژه های خطایم کشیده ای

    گفتند از قشنگیت اما خودت بگو

    از آن محمدی که در آیینه دیده ای
    اشعار عید سعید مبعث

    و مدح پیامبر اکرم صلوات الله علیه

    ***

    صفای زندگیم آیه های قرآنت

    بیا به ما بركت ده به بركت نانت

    تویی كه كعبه به دور سر تو می گردد

    رسول آینه ها! هستی ام به قربانت

    كسی كه عطر گدایت بر مشامش خورد

    چنان اُویس قرن می شود پریشانت

    تویی كه ماه بود مُهر جانماز شبت

    تویی كه حضرت حیدر شده مسلمانت

    شبی بیا و مرا زائر حریمت كن

    چرا كه عطر خدا می وزد ز ایوانت

    اگر كه خاك كف پای توست عرض و سما

    بهشت شاخه یاسی است كنج گلدانت

    تویی كه در حرم چشم هات معلوم است

    كه خاك پای علی بوده است سلمانت

    بیا و آتش جان مرا گلستان كن

    بیا به حق حسینت مرا مسلمان كن

    همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود

    حرای خانه تو جانماز زهرا بود

    تویی كه وقت نماز جماعتت هر شب

    همیشه در صف اول یقین مسیحا بود

    مرا به خاك درت نوكری ست اربابی

    چرا كه خاك درت كوه طور موسی بود

    همیشه دور و بر خانه بهشتی تو

    یكی دو تا نه، هزاران فرشته پیدا بود

    كسی كه از در این خانه رهگذر می شد

    ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بود

    در آن حوالی گرم حجاز هم تنها

    دل تو بود كه همواره مثل دریا بود

    كسی كه پشت سرت حامی رسالت بود

    نوشته اند كه تنها علی اعلا بود

    علی كنار تو بود و تو هم كنار علی

    و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی

    تو از نخست برایم پیامبر بودی

    در آسمان خدا برترین قمر بودی

    تكامل همه ادیان به دست های تو بود

    چرا كه پیش خدا بهترین بشر بودی

    پیمبران همه هم رأی بوده اند این كه

    تو از تمامی آنها رسول تر بودی

    ندیده ام كه كسی هم تراز تو باشد

    تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی

    پیمبریِ تو از اولش مشخص بود

    امین مردم و همواره معتبر بودی

    پیمبران همه شاگرد مكتبت هستند

    و عالمی همه مدیون زینبت هستند

    پیامبر شده ای كه برای تو باشیم

    همیشه تا به ابد مبتلای تو باشیم

    تو گرم ذات خدا باش تا كه ماها هم...

    ...غلام و نوكر خلوت سرای تو باشیم

    بیا كرم كن و كاری كن این كه تا آخر

    كنار خانه زهرا گدای تو باشیم

    ببند گردن ما را به پای سلمانت

    كه تا همیشه به زیر لوای تو باشیم

    چه می شود كه اویس قرن شویم و شبی

    كنار صحن حسینت فدای تو باشیم

    چه می شود كه شبیه ابوذر و مقداد

    بلالمان بكنی تا عصای تو باشیم

    چه می شود كه شبیه ملائكه هر شب

    دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم

    مرا شبیه غلامان خود معطر كن

    عنایتی كن و من را غلام حیدر كن

    قرار بود چهل روز در حرا باشد

    و از تمامی خلق خدا جدا باشد

    قرار بود كه او باشد و خدا باشد

    خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد

    كسی اجازه ندارد به این حریم آید

    به غیر یك نفر آن هم كه مرتضی باشد

    خدا به غیر نبی معتكف نمی خواهد

    مقام هر كسی این نیست با خدا باشد

    همان كه كل بشر ریزه خوار خادم اوست

    همان كه خاك درش مُهر انبیا باشد

    همان كه فاطمه اش افتخار قرآن است

    كسی ندیده، چنین دختری كجا باشد

    تمام حاجت این عبد رو سیاه این است

    چنین شبی حرم مشهد الرضا باشد

    برات نوكریش را ابالحسن بدهد

    كبوترانه شب جمعه كربلا باشد

    بیا و عیدی من را بده به چشم ترم

    بگیر دست مرا و به كربلا ببرم



    شما زمان شروع من ابتدای منید

    مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید

    اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد

    ولی همیشه شما اشهد صدای منید

    به شوق روی شما هست وقف محرابم

    شما تهجدمید و شما دعای منید

    شما برای خدایید و من برای خودم

    نه من برای شما نه شما برای منید

    گل اضافیتان بودم و اضافه شدم

    به آفرینشتان پس شما خدای منید

    شما بهار، شما آسمان، شما برکات

    به خاندان شما اهل بیت حق صلوات

    بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی

    خدای آینه ها را تو دلبرش بودی

    تو حق محضی و در خلوت خداوندی

    کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی

    برای آن که خدا ناظر خودش باشد

    شبیه آیینه ای در برابرش بودی

    در آن زمان که درختی نبود و برگی هم

    خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی

    قرار نیست چهل سال بگذرد از تو

    تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی

    مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت

    خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت



    فدائیان نگاهت شهید جانانند

    ملازمان سر کوی تو بزرگانند

    فراریان سر گیسویت پر از کفرند

    اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند

    به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد

    مگر عقول بشر از خدا چه می دانند

    نگاه خاک نشینان خانواده ی تو

    به غمزه مسئله آموز صد مسلمانند

    رسول سبز ببینم که می شناسیشان

    همین قبیله همین ها که شکل سلمانند

    نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد

    عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد

    بهشت باغچه ی روشن سرای تو بود

    گل محمدیِ دست بچه های تو بود

    سلام اول صبح و غروب این خانه

    مسیح خانه ی زهرای تو صدای تو بود

    کمال روح تو با وحی پا نمی گیرد

    نزول آیه نزول خودت برای تو بود

    فقط نسیم خوشی شد نصیب جبرائیل

    همین که مدت کوتاهی آشنای تو بود

    تو را کمال نوشتند یا رسول الله

    بزرگ آل نوشتند یا رسول الله

    تو آفتابی و انوار آفتاب علی ست

    کتاب سرّی و اسرار این کتاب علی ست

    قرار شد همه عقد برادری خوانند

    برای سهم شما حسن انتخاب علی ست

    اگر تو خضر رهی مرتضاست موسایت

    اگر تو آب بقایی بقای آب علی ست

    اگر سوال کنند از تو حضرت حق کیست

    قسم به ذات تو محکم ترین جواب علی ست

    برای فخر تو این بس یگانه دامادت

    جناب حضرت حیدر ابوتراب علی ست

    «به ذره گر نظر لطف بو تراب کند

    به آسمان رود و کار آفتاب کند»
    توفیق نصیبم شده از یار بخوانم

    مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم

    خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی

    تا روز جزا زیر لوای تو بمانم

    المنةُ لله که من وقف تو هستم

    یعنی که گدای تواَم و شاه جهانم!

    وقتی که زبان مدح و ثنای تو بگوید

    شهد عسلت می چکد از هر دو لبانم

    جام دلم از عشق تو گردیده لبالب

    این حالت روحانی من گشته نشانم

    جز مِهر تو را در دل خود راه ندادم

    مِهر تو شود روز جزا خطّ امانم

    سرشار شدم از کرَم واسعه ی تو

    از فیض تو نشأت ببَرد طرز بیانم

    بر طینت من مُهر غلامی تو پیداست

    تزریق شده مِهر تو در روح و روانم

    سوگند به زهرا که تویی دار و ندارم

    گر اَمر کنی در قدمت جان بسپارم

    جبریل فرود آمده از سوی خدایت

    حکمی ز خدای احد آورده برایت

    آورده برای تو که سلطان جهانی

    تاجی که مزیّن شده با نور ولایت

    «اقرأ» به تو تلقین بکند یار قدیمی

    آوای علی می رسد از غار حرایت

    فرمود بخوان نام خداوند جلی را

    آن کَس که به هر لحظه کند از تو حمایت

    شد واسطه ی فیض خدا حضرت حیدر

    یعنی که به دست علی است امر هدایت

    تو با علی هستی و علی با تو دمادم

    هر جا که تو رفتی، شده او پای به پایت

    تو منبع نوری و علی لمعه ی نورت

    یعنی که تویی کعبه و او قبله نمایت

    آویخته بر گردن من رشته ی لطفت

    مملو ز کرامات تواَم، زیر لوایت

    من جز تو و حیدر به خدا یار ندارم

    جز لطف شما هیچ مددکار ندارم

    ای دوستی ات تاج سر عالم و آدم

    المنةُ لله که تویی سید خاتم

    با خُلق عظیمت همه را شیفته کردی

    اسلام ز اخلاق تو شد قبله ی عالم

    مشی تو به اسلام علی عادتمان داد

    این است صراطی که به قرآن شده اقوَم

    تاریخ علی دوستی از ناحیه ی توست

    تقویم ولایت به تو دادند مُسلّم

    واقف به تولای علی چون تو کسی نیست

    ای یار قدیمی علی، قائد اعظم!

    با دست که شد تاج رسالت به سر تو؟

    این دست خدا بود که گشتی تو معمّم!

    معراج، خدا از چه کسی با تو سخن گفت؟

    با صوتِ که اسرار خدا بود مفهّم؟

    هنگام خداحافظیِ آخر معراج

    آیا تو نگفتی به خدا یا علی آن دم؟

    بالله که این حمد خداوند ودود است

    حیدر به خداوند قسَم، اصل وجود است

    قلبم شده امشب حرم حیدر کرّار

    جانم به فدای قدم حیدر کرّار

    بر طالع من شیعه ی حیدر بنوشتند

    نقش است به قلبم عَلَم حیدر کرّار

    زنگار، زدوده ز دلم نور ولایت

    گردیده دلم جام جم حیدر کرّار

    اُفتد به تن دشمن تو لرزه ی سنگین

    وقتی شنوَد ذکر و دم حیدر کرّار

    در معرکه بر روی زمین ریخته سرها

    با چرخش تیغ دو دم حیدر کرّار

    روئیده به جان و دل من گلشن مِهرت

    از بارش ابر کرَم حیدر کرّار

    با نیمه نگاه تو شدم یار ولایت

    صد شکر شدم از خدَم حیدر کرّار

    از روز ازل تا به ابد دل به تو بستم

    از پیر غلامان شما بوده و هستم
    آیه آیه همه جا عطر جنان می آید

    وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید



    جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است

    بشنود مدح تو را با هیجان می آید



    مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه

    با نفس هاي الهي تو جان می آید



    بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است

    ریگ هم در کف دستت به زبان می آید



    هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست

    قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد



    با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين

    از سماوات خدا برگ امان مي آيد



    نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست

    از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد



    عرش معراج سماوات شده محرابت

    ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت



    خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد

    نور توحید به قلب بشر ارزانی شد



    خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش

    قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد



    ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است

    عرش با نور نگاه تو چراغانی شد



    قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند

    نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد



    به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد

    هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد



    خواستم در خور حسن تو کلامی گویم

    شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد



    اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت

    عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد



    «از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد

    عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»



    جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری

    تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري



    دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است

    چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری



    جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را

    در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری



    عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است

    اسداللهی چون حضرت حيدر داری



    حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید

    جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری



    اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند

    روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند



    اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست

    رحمت عالمي و نور هدايت با توست



    چشم امید همه خلق و شکوه کرمت

    پدر امتي و اذن شفاعت با توست



    با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست

    آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست



    بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند

    دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست



    بايد از باب ولاي علي آيد هر کس

    در هواي تو و در حسرت جنت با توست



    سالياني ست دلم شوق زيارت دارد

    يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست



    کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه

    نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله

» بازگشت | تاریخ : 1 آذر 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 7 312 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA