عوامل ماندگارى سنت نبوى
مجموعه نخست:
عناصرى كه در پرتو قرآن سامان يافته است.
مجموعه دوم:
1 ـ بهره گيرى از واژه هاى جامع
2 ـ ايجاد توجه به سنت در مردم
3 ـ ابتكار عمل بخشيدن به سنت
الف. ايجاد تقابل ميان سنت و بدعت
ب. هشدار نسبت به دروغ بستن بر پيامبر صلي الله عليه و آله
4 ـ تكرار يك مضمون در سنت
5 ـ به وديعت نهادن بخشهاى عظيمى از سنت نزد اهلبيت عليهم السلام
مجموعه سوم:
عناصرى كه در پرتو توجه و برنامه ريزى اهل بيت عليهم السلام سامان پذيرفت.
الف) تلاش بنيادى به منظور احياى سنت گرايى
ب) صيانت از سنت، و ارايه و ترويج آن
تاريخ سنت، گواهى زنده بر تلاشهايى است كه به منظور از بين بردن يا كاستن از نقش سنت شكل گرفته است. با اين همه، فرايند تاثيرگذارى سنت در جامعه هميشه فعال مانده، و تا ژرفناى لايههاى احساسات اجتماعى رسوخ كرده است . كوشش اين نوشتار، باز گفتن و بررسى اجمالى عناصر موثر در ماندگارى سنت نبوى است.
بىگمان فايده بررسىهايى از اين دست، نقب زدن به كاستىهاى رفتار اجتماعى پيرامون سنت، شناخت هر چه بيشتر قابليتهاى فرومانده و نشكفته آن و پيدايش نگاه دغدغه انگيز به عوامل و مزايايى است كه در طول تاريخ، بسط انديشههاى سنت را در خود داشتند ولى بارور نشدند.
در يك نگاه تحليلى، عناصر موثر در بقاى سنت را به مجموعههايى چند مىتوان تقسيم كرد كه اين نوشتار به مهمترين آنها اشاره دارد.
عناصرى كه در پرتو قرآن سامان يافته است.
مقومات اصلى شكل گيرى و ماندگارى سنت را بايد در آيات قرآن سراغ گرفت؛ هويت و اعتبار سنت در جايگاه منبع دوم تشريع، ناشى از قرآن است. سنت در پرتو هويت برگرفته از قرآن توانست در متن انديشه اسلام كاركردى اساسى و بىنظير از خود بروز دهد و حوزه انديشه و فرهنگ را در جامعه اسلامى معنا و حيات بخشد.
آيات ناظر به سنت را مىتوان به سه دسته تقسيم كرد:
1- آياتى كه مسلمانان را ملزم به اطاعت از سنت مىكند:
مانند دو آيه زير:
" و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا..."(1)
"اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ..."(2)
امام على عليه السلام در تفسير اين آيه مىفرمايد: رده الى الرسول ان ناخذ بسنته(3) ؛ منظور از برگشت دادن موارد نزاع به پيامبراكرم صلي الله عليه و آله اين است كه به سنت او تمسك بجوييم .
پيامبر با دركى كامل از ماهيت انديشه سنت و تلاشهاى ستيزه جويانهاى كه در انتظار خود داشت، سنت را از مولفههاى انفعالى به شدت پيراست. بايد دانست كه هميشه رفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چارچوبهاى زمانى تفسير كامل خود را نمىيابد؛ بسيارى از موضع گيرىهاى نبوى نقشى پيشگيرانه و تلاشى به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراين بخشى از تلاشهاى پيامبر صلي الله عليه و آله با اين هدف انجام مىگرفته كه زمام ابتكار عمل هيچگاه از دستان سنت جدا نگردد. |
2- آياتى كه سنت را شارح و مبين قرآن معرفى مى كند:
مانند دو آيه زير:
- "و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم."(4)
- "و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه."(5)
3- آنچه كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را اسوه معرفى مىكند:
مانند اين آيه:
- "لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه."(6)
مىتوان از قيد "حسنه" در آيه استفاده كرد كه پيامبرصلي الله عليه و آله اسوهاى تام و تمام و بىنياز كننده است؛ به همين جهت امام علىعليه السلام مىفرمايد:
" و لقد كان فى رسول الله صلي الله عليه و آله كاف لك فى الاسوه."(7)
در تحليل كلى مىتوان گفت: سه عنصر اساسى را قرآن در ارتباط با سنت گوشزد مىفرمايد:
الف. نبايد با حاكم ساختن راى، سنت را مرجعى تشريفاتى قرار داد! اين نكته از دسته اول (آياتى كه مردم را به اطاعت بىقيد و شرط از پيامبر فرا مىخوانند) استفاده مىشود.
ب. سنت، رابطه اى پيوسته و وابسته به قرآن دارد. اين نكته را مىتوان از دسته دوم (آياتى كه بر شارحيت سنت براى كتاب تاكيد مىورزند) استفاده مىشود.
ج. سنت، حوزههاى مختلف را پوشش مىدهد و به خاطر برخوردارى از قابليتها و ظرفيتهاى لازم پاسخگو است. اين نكته را مىتوان از دسته سوم (كافى بودن سنت در تامين نياز به اسوه) به دست آورد.
بنيان بقاى سنت بر گستره عناصر سه گانه مذكور نهاده شده است كه همگى از قرآن برون تراويده اند. همه عوامل ديگرى را كه در تحليل شكل گيرى و ماندگارى سنت بعدا اضافه خواهيم كرد به اين سه عنصر بازگشت دارد.
عناصرى كه در پرتو توجه و برنامه ريزى آگاهانه پيامبرصلي الله عليه و آله سامان يافته است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به عنوان آخرين پيامبر، در قبال آيندگان رسالتى بزرگ بر دوش داشت. او براى بنيان گذارى سنت خود دو نقش را مىبايست ايفا كند؛ از يك طرف سنت خويش را به گونهاى غنى و پرظرفيت ارايه دهد كه بتواند پاسخگوى دو سطح متفاوت تاريخ و زمان پيدايش اسلام باشد و از طرف ديگر، عوامل پيش زمينهها و قابليتهاى لازم براى ماندگارى و بالندگى سنت را در تاريخ تامين و تضمين نمايد. آنچه در پى مىآيد بخشى از اين عوامل و پيش زمينهها و قابليتها است:
1 ـ بهره گيرى از واژه هاى جامع
در شرايطى كه مردم با آموزههاى سنت چندان آشنا نبودند پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ارايه سنت از جملاتى عمدتا كوتاه و سمبليك بهره جست؛ جملاتى كه در عين كوتاه بودن، حجم فشردهاى از مفاهيم را با خود همراه داشتند و به رغم پربار بودن، شتابان راه به حافظه مىبردند و به خاطر سپرده مىشدند.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خود در سخنى كه اماميه و اهل سنت از وى روايت كردهاند، به اين موضوع اشاره كرده و فرموده است: "اوتيت جوامع الكلم."
قرار گرفتن سنت در قالب جوامع الكلم، به مسلمانان امكان مىداد تا با سرعت بيشتر وظيفه دريافت سنت را به انجام رسانند و با سهولت بيشتر مسئوليت بسيار مهم پاسدارى و ماندگارسازى آن را عملى سازند. به ويژه آن كه فرصتى را كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براى ارايه تمام اجزاى دين همچون اخلاق، فقه، معارف و... در اختيار داشت، زياد نبود و اين به نوبه خود سبب مىشد تا شيوه اى بهتر را براى بهره گيرى از فرصتها جهت ارايه سنت در پيش گيرد.
او براى بنيان گذارى سنت خود دو نقش را مىبايست ايفا كند؛ از يك طرف سنت خويش را به گونهاى غنى و پرظرفيت ارايه دهد كه بتواند پاسخگوى دو سطح متفاوت تاريخ و زمان پيدايش اسلام باشد و از طرف ديگر، عوامل پيش زمينهها و قابليتهاى لازم براى ماندگارى و بالندگى سنت را در تاريخ تامين و تضمين نمايد. |
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله علاوه بر ارايه قرآن، وظيفه سنگين تاسيس و ايجاد سنت را نيز بر دوش داشت؛ سنتى كه قرار بود چند گام عقبتر از قرآن، هميشه در انديشه اسلامى باقى بماند. در شرايط صدر اسلام براى پاگيرى و تاسيس اين نهاد فكرى، ارايه بخشهايى كه در لايههاى ظاهر قرآن مشاهده نمىشدند ولى نقشى فقهى داشتند، از اهميت برخوردار بود. پيامبر با ارايه اين بخشها ـ كه مسلمانان به شدت به آن نيازمند بودند ـ سنت را به عنوان يك منبع تشريع در ميان تازه مسلمانان جا انداخت و به نهادينه كردن آن كمك كرد. اين مطلب را هنگامى مىتوان بهتر درك كرد كه با گذر از نگرشهاى امروزى نگاهى نيز به شرايط صدر اسلام بياندازيم، توصيفهايى كه از پيامبر در دوران شكل گيرى اسلام به جاى مانده است، نوعى آميختگى و اين همانى را ميان اهميت شخصيت فقهى و آموزگار پيامبر با اهميت قرآن نشان مىدهد. در واقع اعراب تازه با اسلام خو گرفته تحت تاثير جلوههاى ربانى و اعجازآميز قرآن اولين مزيتى كه از پيامبر به ياد مىآوردند قرآن بود. اين اگر چه نشانگر توان و نيروى بالاى كتاب خداوند در جذب كفار به سمت اسلام مىباشد ولى به خودى خود و در دراز مدت نمىتوانست ديگر نقش پر اهميت پيامبر را كه آن نيز بعد از قرآن داراى اهميتى فوق العاده است، بر مردم نمايان سازد. اين نقش همان سنت ساز بودن و منشا سنت بودن پيامبر مىباشد. سنت در عين حال كه در نهايت ارايه تفسيرهايى از قرآن است ولى ميراث سنت بر جاى مانده نشان مىدهد كه اين نهاد فكرى، اسلامى همچون يك مترجم ساده عمل نمىكند و به صورت مستقل و بدون قرار گرفتن در حاشيه قرآن به ارائه انديشههايى دست مىزند كه گاه راهيابى به ارتباط آنها با قرآن به اين سادگىها ميسر نمىشود. بنابراين پيامبر نياز داشت تا نقش سنت ساز و سنت گذار خود را نيز در ميان اعراب تازه مسلمان باز گويد؛ براى راهيابى به اين هدف مهم آنچه اهميت داشت گسستن رشته هاى اين ذهنيت پيله وار از دور شخصيت پيامبر بود كه وى را در چارچوبى وابسته و غير مستقل از قرآن مىديد. پيامبر براى شكل دادن به شرايطى كه پذيراى نقش سنت ساز او باشد بايد مىكوشيد تا در مردم احساس نياز به خود و سخنانش ايجاد كند و از اين رهگذر هويتى را به نام سنت پديد آورد؛ اين مىتوانست به مردم آن دوران توجه دهد كه علاوه بر "قرآن" ميراث ديگرى نيز به نام "سنت" از پيامبر بر جاى خواهد ماند. اگر امروزه با ميراثى استوار و غير قابل ترديد به نام سنت روبه رو هستيم نمىتوانيم به لحاظ استوارى فعلى آن شرايط شكل گيرىاش را ناديده بگيريم؛ استوارى سنت به جاى مانده در دستهاى ما، محصول تلاشى است كه پيامبر به اين منظور سامان داد. قرآن نيز در توضيحى آشكار، به سنت و نقش پر اهميت آن اشاره مىكند و با قرار دادن اطاعت از رسول در كنار و همدوش با اطاعت از خداوند، نقش غير قابل انكار سنت را به مسلمانان يادآور مىگردد.
اگر انفعال، دامنگير يك حركت اجتماعى شود سرنوشتى بهتر از انزوا يا "تغيير هويت" نخواهد يافت و نيز اگر يك حركت فكرى براى خود وظيفهاى بزرگ را با مختصاتى اجتماعى و سياسى تعريف كرده باشد حتما فراروى خود حركتهاى بازدارنده و ستيزه جوى فراوانى خواهد داشت. پيامبر با دركى كامل از ماهيت انديشه سنت و تلاشهاى ستيزه جويانهاى كه در انتظار خود داشت، سنت را از مولفههاى انفعالى به شدت پيراست. بايد دانست كه هميشه رفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چارچوبهاى زمانى تفسير كامل خود را نمىيابد؛ بسيارى از موضع گيرىهاى نبوى نقشى پيشگيرانه و تلاشى به منظور علاج واقع قبل از وقوع بوده است. بنابراين بخشى از تلاشهاى پيامبر صلي الله عليه و آله با اين هدف انجام مىگرفت كه زمام ابتكار عمل هيچگاه از دستان سنت جدا نگردد.
پيامبر براى تحقق اين هدف و بخشيدن ابتكار عمل به سنت، كوششى چند جانبه را پى ريخت.
كوششهاى اساسى پيامبر در محورهاى زير جاى مى گيرد:
الف. ايجاد تقابل ميان سنت و بدعت
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در دفاع پيشگيرانه خود از سنت و با توجه به چالشها و خطرات فراروى مكتب، كوشيد تا شعور سنتشناسى را در انديشه، و احساس سنتخواهى را در دل مسلمانان بدمد و از اين رهگذر ضريب مصونيت سنت را قبل از رويارويى با حركت غول آساى بدعت گذاران، بالا ببرد. موضع گيرىها و تلاشهاى پيامبر در ايجاد اين تقابل، پيوندى ناگسستنى ميان سنتجويى و انديشه مسلمانان برقرار كرد كه به انگيزش و پيدايش حساسيت اجتماعى در مقابل بدعت گذارىها در گذر زمان منتهى شد.
بررسى اين واقعيت را با مطالعه پاره اى از روايات نبوى پى مى گيريم:
- "اذا رايتم اهل الريب و البدع من بعدى فاظهروا البرائة منهم(8)؛ آنگاه كه بعد از من اهل ريب و بدعت را ديديد از آنها برائت جوييد."
- "كل بدعه ضلاله(9)؛ هر بدعت، گمراهى است."
- "من تبسم فى وجه المبتدع فقد اعان على هدم دينه(10)؛ هر كس به چهره بدعت گذار تبسم كند، به نابود شدن دين خود كمك كرده است."
- " ... فاما الى سنه و اما الى بدعه(11)؛ ... يا به سوى سنت يا به سوى بدعت!"
- ابى الله لصاحب البدعه بالتوبه(12)؛ خداوند از قبول توبه بدعت گذار ابا دارد."
ب. هشدار نسبت به دروغ بستن بر پيامبر صلي الله عليه و آله
رواج دروغ پردازى در نسبت دادن حديث به پيامبر، خطرى اساسى در جامعه براى "سنت نبوى" محسوب مىشد و پيامبر از نقش مخرب اين دروغ پردازى بر پيكره سنت كاملا آگاه بود. تلاش براى آگاه نمودن جامعه از اين خطر، يكى از شگردهاى پيامبر براى حفظ و ماندگار سازى سنت بود.
در روايتى ـ كه هر دو گروه اماميه و اهل سنت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل كرده اند ـ آمده است:
"من كذب على متعم دا فليتبوا مقعده من النار."(13)
در بسيارى از فرازهاى سنت به رواياتى برمىخوريم كه حاوى مضمونى مشترك هستند؛ در اين مرحله سادهترين روش اين است كه تعدد اين روايات را ناشى از نقلهاى مختلفى كه چند راوى از يك سخن پيامبر صلي الله عليه و آله داشتهاند، ارزيابى نماييم. ولى بايد دانست كه همه موارد تعدد روايت را نمىتوان از اين سنخ به شمار آورد؛ گاه پيامبر يك سخن را در چند جا به دليل اهميت آن ارايه و تكرار كرده است؛ فلسفه اين تكرار، ماندگار سازى سنت و مورد تغافل و نسيان قرار نگرفتن آن در مسير پر پيچ و خمى فراروى بوده است.
براى توضيح اين اصل، ابتدا بايد از دو نكته اساسى غافل نماند:
الف) گاه مضمونى كه تكرار مى شده، خود متضمن ترغيب به حفظ سنت بوده كه در اين صورت، هم مضمون حديث و هم تكرار آن، هدف واحدى را پى مى گرفتهاند و آن ماندگارسازى است. مانند حديث:
"من حفظ على امتى اربعين حديثا من السنة كنت له شافعا ـ او شفيعا ـ يوم القيامه."(14)
در پارهاى از روايات، نتيجه حفظ كردن حديث را شفاعت در روز قيامت(15)، و در پارهاى ديگر، عالم يا فقيه محشور شدن(16) و در روايت ديگر، رفتن به بهشت(17) و... معرفى شده است. كه اين خود مىتواند نشانهاى بر عنايت پيامبر صلي الله عليه و آله به تكرار حديث به شمار آيد.
ب) تكرار مضامين سنت گاهى از حيطه "بيان و گفتار نبوى" فراتر مىرفت و به تكرار "فعل يا رفتار نبوى" مىانجاميد. در واقع پيامبر در موارد زيادى با تاكيد عملى بر يك فعل "به تكرار يك مضمون در سنت" مىپرداخت. مانند آن كه پيامبر، شش يا نه ماه بر در خانه على عليه السلام مىآمد و همراه با سلام كردن به اهل خانه، آيه تطهير را تلاوت مىنمود.
5 ـ به وديعت نهادن بخشهاى عظيمى از سنت نزد اهلبيت عليهم السلام
آنچه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به جامعه زمان خود ارايه داد، تمام سنت و سنت تمام عرصهها نبود. پيامبر صلي الله عليه و آله بيش و پيش از هر چيز كوشيد تا احكام و مسائل فورى و ضرورى جامعه آن روز را عرضه كند و انديشه نوين اسلامى را جايگزين خصلتهاى جاهلى نمايد، خصلتهايى كه بعضا جنبهاى اجتماعى و در عين حال جلوههايى از انحطاط را داشتند. از اين رو سنتى را كه پيامبر صلي الله عليه و آله خود مستقيما به جامعه ارايه نمود، اگر چه حجم گستردهاى را پوشش مىداد اما به يقين همه سنت نبوى نبود بلكه حضرت بخشهاى مهمى از سنت خود را به امام علىعليه السلام سپرد تا وى و فرزندانش در گذر دهههاى بعد به تناسب ظرفيتها و قابليتها به جامعه منتقل كنند. رواياتى كه در زمينه گشوده شدن ابواب دانش توسط پيامبر صلي الله عليه و آله بر امام على عليه السلام وارد شدهاند به اين حقيقت اشاره دارند. از آن جمله، اين روايت كه از امام على عليه السلام وارد شده است: "علمنى رسول الله صلي الله عليه و آله الف باب من العلم يفتح لى من كل باب الف باب."(18)
عناصرى كه در پرتو توجه و برنامه ريزى اهل بيت عليهم السلام سامان پذيرفت.
غور در تاريخ انديشههاى اهلبيت عليهم السلام بيانگر تلاشى پايدار، مداوم و سرسختانه به منظور حفظ سنت پيامبر صلي الله عليه و آله، تقويت سنت گرايى و تحقق هر چه بيشتر آن در جامعه است. اهل بيت عليهم السلام در شرايط فقدان جسمانى پيامبر صلي الله عليه و آله روح سيال انديشه نبوى را به صورتى مداوم و در برهههاى گوناگون به جامعه مىدميدند. روايات و تاريخ بر جاى مانده از اين دوران، گوياى نقش همه جانبه امامان عليهمالسلام در قبال سنت است.
گفتنى است: هنگامى كه از اهل بيت عليهم السلام و نقش آنها در احياى سنت سخن به ميان مىآوريم، دوران فراخى را كه از زمان امام على عليه السلام آغاز مي شود و تا نيمههاى قرن سوم امتداد مىيابد، در نظر داريم. اگر چه در تحليل نقش اهلبيت عليهم السلام مىتوان اين دوران نسبتا طولانى را به مراحل مختلفى تقسيم كرد و نقش پيش گفته را به اقتضاى اين تقسيم بندى سامان داد؛ ولى با توجه به نقاط مشترك فراوانى كه اين مراحل زمانى را فراگرفته است، بررسى نقش اهل بيت عليهم السلام را به صورت كلى ارايه مىدهيم.
نقش اهل بيت عليهم السلام را در جهت احياى سنت مىتوان در دو فراز كلى پى گرفت:
الف) تلاش بنيادى به منظور احياى سنت گرايى
اهلبيت عليهم السلام در بخشى از تلاشهاى خود كوشيدند تا به تحكيم موقعيت خويش به عنوان وارثان و در اختيار دارندگان ناگفتههاى سنت نبوى دست بزنند. اين كوشش از آن نظر اهميت داشت كه ايجاد و تحكيم اين جايگاه به آنها امكان مىداد تا به احياى سنت بهتر و موثرتر بپردازند و سنت گرايى را در انديشه رو به رشد مسلمانان نهادينه كنند به ويژه آن كه بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و در زمان اهلبيت عليهم السلام نشر سنت نبوى با چالشهاى گوناگونى رو به رو شده بود چالشهايى كه از يك مشكل اساسى نشات مىگرفت و آن، تعارض بسيارى از انديشههاى سنت با حكومتها و نظامهاى سياسى حاكم بود. مقاومت حاكمان وقت با سنت گرايى، تلاش در جهت احياى سنت را در مسيرى ناهموار و ناامن قرار داده بود.
در اين زمينه دو تلاش عمده را مىتوان در تاريخ اهل بيت عليهم السلام رديابى كرد:
تلاش نخست: تاكيد فراوان بر انتساب خود به پيامبر صلي الله عليه و آله
تاريخ از سرمايه گذارى پردامنه اى خبر مىدهد كه اهلبيت عليهم السلام با هدف برجسته كردن انتساب خود به پيامبر، به انجام رساندند. اين تلاشها به ويژه در قرن دوم، شدت و شتاب بيشترى به خود گرفت. محور اين تلاشها افزون بر اثبات جايگاه اهل بيتى به صورت عام، اثبات فرزندى خويش نسبت به پيامبر بود. براى اثبات اين فرزندى، گاه به آيات قرآنى نيز تمسك مىجستند.(19)
در پى اين تلاشها مردم و به ويژه اصحاب اهل بيت ـ كه شمارشان عظيم بود ـ هر يك از امامان را با عنوان "يابن رسول الله" خطاب مىكردند كه در بسيارى از گفت و گوهايى كه با امامان داشتهاند ـ و در روايات منعكس شده ـ اين حقيقت، انعكاس يافته است.
بلكه بنا به گواهى تاريخ، اين انتساب پذيرش عمومى يافت چه آن كه بيشتر مسلمانان حتى روساى مذاهب از اهل سنت نيز به اين انتساب توجه نشان مىدادند. يكى از شواهد قابل ذكر در اين زمينه را استاد ابو زهره در كتاب خود كه ـ پيرامون زندگى امام صادق عليه السلام نگاشته ـ آورده است و مىگويد: ابوحنيفه در يك جلسه به امام باقرعليهالسلام گفت: "مكانك كما يحق لك حتى اجلس كما يحق لى، فان لك حرمه كحرمه جدك صلي الله عليه و آله فى حياته على اصحابه"(20)؛ بنشين در مكانى كه سزاوار توست تا من هم در جايى كه سزاوارم هست، بنشينم . چه آن كه براى تو حرمتى است همانند حرمت جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله در زمان حيات خود ميان اصحابش.
شاهد ديگر اين كه سفيان ـ يكى از عالمان اهل سنت ـ از امام صادق عليه السلام مىخواهد كه براى او خطبه رسول الله صلي الله عليه و آله را در مسجد خيف حديث كند، امام فرمود: "دعنى حتى اذهب فى حاجتى فانى قد ركبت فاذا جئت حدثتك"(21)؛ من سوار شده ام، بگذار بروم در پى كارم، هر گاه برگشتم تو را حديث خواهم گفت." او گفت: تو را سوگند به قرابتى كه با رسول خدا دارى كه حديث اين خطبه را به من ارايه ده. پس حضرت فرود آمد و به او حديث خطبه پيامبر را ارايه كرد ... .
همان طور كه پيداست شواهدى از اين دست، ضمن آن كه از اقرار به انتساب به پيامبر حكايت مىكند، نشان مىدهد كه در ديد مردم آن دوران، ميان دو مقوله قرابت با رسول خدا و بازگو كردن احاديث پيامبر رابطه برقرار بوده است.
در سوى ديگر اين تلاشها، مقاومت در برابر سلاطين اموى و عباسى و يا دست نشاندگان آنها بود كه مىكوشيدند تا انتساب فرزندى اهلبيت به پيامبر را انكار كنند.(22)
تلاش دوم: تاكيد بر وارث بودن خود نسبت به علم و سنت نبوى صلي الله عليه و آله .
در اين زمينه گاه به سلسله ذهبيه سندى خود كه به پيامبر و خدا ختم مىشد، تكيه مىكردند و به طرح آن مىپرداختند.
در حديثى مىخوانيم كه امام صادق عليه السلام فرمود :
حديثى حديث ابى، و حديث ابى حديث جدى و حديث جدى حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث اميرالمومنين و حديث اميرالمومنين حديث رسول الله و حديث رسول الله قول الله عزوجل.(23)
و در حديث ديگرى از امام رضا عليه السلام مى خوانيم:
"ان اهل البيت يتوارث اصاغرنا عن اكابرنا القذه بالقذه."(24)
ب) صيانت از سنت، و ارايه و ترويج آن
در صحنه نشر و صيانت از حديث، رفتار امامان را مىتوان در چند محور مشاهده كرد:
1ـ صيانت از روح و مضامين سنت
بى هيچ شبهه و ترديد، تحريف مضامين سنت و نيز از بين رفتن جهت گيرىهايى كه سنت براى خود انتخاب كرده است، به مراتب وضعيتى وخيمتر از گم شدن يا از بين رفتن الفاظ و واژههاى روايات دارد؛ چرا كه در مورد دوم، اين احتمال وجود دارد كه مضامين سنت ـ هر چند جداى از واژگان خود و بيشتر به صورت رفتارها و سيرههايى ميان متشرعان ـ در جامعه به حيات خويش ادامه دهند ولى در حالت اول روايات خود به ابزارهايى بر ضد خويش بدل مىشوند و بى آن كه زنگ خطرى را به صدا درآورند، بنيانهاى سنت را مىخشكانند.
"ان فينا اهلبيت فى كل خلف عدو لاينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين."(25)
2 ـ نشر سنت
نشر و طرح ناگفتههاى احاديث نبوى بخشى از تلاش گسترده امامان بود. در اين ميان امام صادق عليه السلام فرصتى فراخ تر از ساير امامان يافت. شمار محدثان از آن حضرت به هزاران نفر مىرسيد. در دوران حضرت، عبارت "قال رسول الله" به عبارتى مانوس و آهنگى آشنا براى شاگردان مدرسه اهلبيت در آمده بود و در هر محفل علمى قال رسول الله را به نقل از امام جعفر صادق عليه السلام بر سر زبان تكرار مىكردند. جامعه آن روز با چشمههاى جديدى از احاديث نبوى آشنا مىشد و براى اولين بار روايتهايى كه از گذر امامان پيشين اهلبيت به امام باقر و امام صادق عليهماالسلام رسيده بود، دريافت مىكرد. ارايه بخشهاى ناگفته نبوى ـ كه تا آن روز نزد اهلبيت ذخيره شده بود ـ تحولى چشمگير و شيرين بود كه بازتاب و شعاع آن، ـ بنا بر شواهد تاريخى ـ حتى جامعه اهل سنت را نيز فرا گرفت. اگر تعصب، محدثانى را كه در قرن سوم به بعد به جمع و تدوين روايات همت گماشتند، به حال خود مىگذاشت اين دسته از روايات نبوى در كتابهاى اهل سنت نيز انعكاس مىيافت.
3 ـ ايستادگى در برابر جريان كاستن از سنت
انديشه فقهى اهل سنت در قرن دوم به دو مكتب حديث گراى حجاز و مكتب راىگراى عراق تقسيم مىشد.بخشى از راى گرايان را ابوحنيفه و پيروان فكرى او تشكيل مىدادند. آنها كاربردى گسترده براى قياس قايل بودند به نحوى كه گاه با گردن نهادن بر لوازم اين كاربرد گسترده، به نفى احاديث نبوى مىپرداختند. اوزاعى يكى از عالمان زير مجموعه مكتب راى است، وى در نقد ابوحنيفه مىگويد: ما بر او خورده نمىگيريم كه چرا به راى عمل مىكند بلكه بر او خورده مىگيريم كه چرا به خاطر راى "احاديث" را كنار مىگذارد!
نكته اين جاست كه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام با آن كه در حجاز بودند و قاعدتا قبل از هر چيز بايد نقاط تقابل و افتراق مكتب خود را با مكتب حجاز ارايه و برجسته كنند، كوشيدند تا مرزهاى تقابل مكتب خود را با راىگرايانى كه در عراق فعال بودند پررنگ نمايند با آن كه اولا: ابعاد و مراتب شاگردى راىگرايان نزد اهل بيت عليهم السلام بيشتر بود و به اين شاگردى نيز اشاره مىكردند و ثانيا: آنها مدعى بودند كه مكتب فقهى آنان در نهايت از طريق ابن مسعود به امام على عليه السلام مىرسد. علت آن بود كه مكتب راى ـ به ويژه شاخه ابوحنيفه ـ با تكيه بر راى آشكارا پارهاى از روايات را كنار مىنهاد و كاستن از سنت را به صورت نهادينه شده پيش مىبرد.
4 ـ ايستادگى در برابر افزودن بر سنت و بدعت گذارى
روايات زير شاهدى بر ايستادگى امامان عليهم السلام در برابر بدعت گذارى است:
شخصى از امام علىعليه السلام پيرامون سنت و بدعت سوال كرد، امام عليه السلام فرمود:"اما السنه فسنه رسول الله صلي الله عليه و آله و اما البدعه فما خالفها"(26)؛ سنت عبارت از سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله مىباشد و بدعت عبارت از آنچه كه با سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله به مخالفت برخيزد.
و نيز فرمود:
"ما احدثت بدعه الا ترك بها سنه (27)؛ بدعتى پديد نيامد مگر آن كه توسط آن سنتى ترك شد."
ـ امام باقرعليه السلام فرمود:
"ادنى الشرك ان يبتدع الرجل رايا فيحب عليه و يبغض (28)؛ كمترين درجه شرك اين است كه شخص رايى را بدعت گذارد."
پى نوشتها:
1. حشر / 7.
2. نساء / 59.
3. نهج البلاغه، خطبه 125.
4. نحل / 44.
5. نحل / 64.
6. احزاب / 21.
7. نهج البلاغه، خطبه 160.
8. وسائل الشيعه، ج 6، ص 508.
9. همان، ص 511 و صحيح مسلم، كتاب جمعه، ص 43.
10. سفينه البحار، ج 1، ص 63.
11. مسند احمد، ج 2، ص 158.
12. بحار، ج 72، ص 219.
13. نهج البلاغه خ 210/ اصول كافى، ص 621/ صحيح بخارى، ج 1، ص 38 / مسند احمد، ج 1، ص 78ـ130.
14. وسائل الشيعه، ج 27، ص 94 / كنز العمال، ج 10، ص 224 ح: 29184.
15. وسائل الشيعه، ج 27، ص 94 / كنز العمال، ج 10، ص 224.
16. عوالى اللالى، ج 1، ص 95.
17. كنز العمال، ج 10.
18. بحار الانوار، ج 4، ص 127ـ 200.
19. وسائل الشيعه، ج 20، ص 416 / بحارالانوار، ج 12، ص 74.
20. الامام الصادق، ابى زهره، ص 23.
21. الاصول من الكافى، ج1، ص 403.
22. مواقف الشيعه، احمدى ميانجى، ص 155.
23. اصول من الكافى، ج 1.
24. المصدر، ص 320.
25. رساله الوشنوى فى حديث ثقلين التى اصدرتها دارالتقريب بين المذاهب بمصر.
26. تحف العقول، ص 211.
27. نهج البلاغه، خ 145.
28. ثواب الاعمال و عقابها، ج 3، ص 587.
منبع:
كوثر، شماره ( 49 ).